هشتمین سال هم از درگذشت مهندس ایرج زهرابی مدیر مقتدر رشت و گیلان گذشت تا فوتبال گیلان همچنان از فقدان مدیری کاریزماتیک و با نفوذ بسوزد…
در زمان مدیریت زهرابی سن چندانی نداشتم و از دسته ی فوتبال دوستان رشتی نزدیک به دهه هفتاد هستم که با شنیدن توانایی ها و لابی های قدرتمند یک مدیر رشتی در فوتبال کشور بیش از پیش حسرت می خورم.
این حسرت های مدیریت فوتبال گیلان آنقدر زیاد است که قلم از نوشتش کمرنگ شده یا کمر بر شکستن آن قلم بسته اند…
چند سطر درد و دل با رئیس اسبق هیات فوتبال گیلان:
ایرج خان در آن دنیا خوش می گذرد؟ در آنجا هم حرص و جوش فوتبال گیلان را می خوری؟ نتایج میراثت (داماش) را دنبال می کنی؟
مهندس جان می دانی میراثت به لیگی سقوط کرد که هیچ گاه سابقه نداشت؟
ایرج خان هنوز هم در به در برای جذب اسپانسر وقت می گذاری یا دیگر بی خیال هستی و معتقدی وظیفه ات جذب اسپانسر برای تیم های فوتبال گیلان نیست؟
مهندس زهرابی عزیز اگر امروز مسئولیت داشتی هنوز هم می توانستی حق تیم های تحت مدیریتت را از فدراسیون نشینان بگیری یا فقط باید شاهد بریدن سر تیم های گیلانی می بودی؟
مهندس جان اگر در دهه 90 در قید حیات بودی می توانستی در مقابل خیانت ها ، توهین ها و بی تفاوتی ها سکوت کنی؟ یا سینه سپر می کردی و زودتر از اینها بیگانگان را از شهر بیرون می کردی؟
ایرج خان پیست عضدی و تختی دلش برای سیگار کشیدن هایت (شما بخوانید حرص خوردن) تنگ شده و البته داورها دیگر با آسودگی خاطر در رشت قضاوت می کنند، چون جز “هوادارِ دست و پا بسته” کسی نیست که حق ضایع شده ی تیمش را طلب کند!
عمو ایرج تا این سطر از حسرت های خودم برایت گفتم بگذار من هم از داشته هایم بگویم تا شما هم کمی حسرت بخوری که چرا زود تنهایمان گذاشتی و نسل جدید فوتبالی های رشت را ندیدی…
مهندس زهرابی عزیز، روزی در برنامه تلویزیونی از دست رشتی ها گله مند بودی که چرا از تیم های تهرانی طرفداری می کنند، اما در این سالهای اخیر نبودی که ببینی شعار “قرمز و آبی نریم ، هرکی بیه ترکنیم” لرزه بر تن سرخابی های تهرانی می انداخت…
ایرج خان از کمی و کاستی ها گفتم اما از معدود دلسوزان فوتبال رشت هم بگذار برایت بگویم؛ بگذار از میراثت داماش گیلان بگویم… از میراثی که در آستانه ی نابودی بود و در حالی که کبک دشمنان خروس می خواند، رفیق های دیروزت به پا خواستند و میراثت را زنده نگه داشتند!
عمو ایرج، حاج اسماعیل را یادت هست؟ همان حاج اسماعیلی که وقتی در جلسه ایستاده و با حرص صحبت می کردی دعوتت می کرد که ایرج اینقدر حرص نخور و بنشین! مهندس الطافی چطور؟ جلسه هیات مدیره پگاه برای انتخاب مدیرعامل را در یاد داری که چه فکر می کردی و چه شد؟! و بعد از شنیده سخنان مهندس یاسایی (رئیس هیات مدیره وقت پگاه) متعجب شدی و رفاقت و صداقت الطافی به شما ثابت شد! استاد جهانپور را که از یاد نبردی؟ همان سرمربی که بارها صعود و قهرمانی را در کنار هم تجربه کردید… تا یادم نرفته از دکتر افتخاری برایت بگویم هنوز هم صریح الحن است و در این دوران تنها کرسی که در ورزش کشور به آن دل خوش کرده ایم مشاور سازمان ملی المپیک است…
همه از دوستان و هم نسلانت هستند که ناجی روزهای بی کسی داماشی ها شده اند و هرگاه هم پای صحبت هایشان می نشینیم از فقدان وجودت با حسرت سخن می گویند…
ایرج خان این جمله را اگر نگویم روی دلم می ماند… هیات مدیره چهار نفره دیده بودی؟ “تو گویی انگار دوستانت آن صندلی پنجم هیات مدیره داماش را برای زنده نگه داشتن یادت خالی گذاشته اند”!
مدیر نوستالژیک گیلانی ها آسوده بخواب که میراثت به همت دوستان بامعرفتت زنده مانده است.
ثبت ديدگاه