وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان: شاید هنوز هم باشند…اما در سالهایی نه چندان دور ، بسیار بودند کسانی که پای از این دیار بیرون می گذاشتند، تمام سعی خود را در پنهان کردن لهجه شمالیشان می نمودند تا با عبارت " طرف رشتیه " که عموما برای تمسخر بیان می شد ، روبرو نگردند . اینکه این بینش حقارت آمیز چگونه بر مردم این دیار غالب شد مطلبی است که از حوصله این بحث خارج است ، فضایی که غالبا ناشی از عدم شناخت هویت فرهنگی و تاریخی بوده و آنچنان این عدم شناخت بر عموم تسلط یافت که متاسفانه منجر به تمسخر خود ما حتی بوسیله خود ما گردید!

 

این تخریب هویتی با تاسف بسیار آنچنان بوسیله بعضی از رسانه ها که اتفاقا داعیه دفاع از فرهنگ گیلان زمین را داشته اند گسترده گردید که برای ترمیم آن به سالها زمان نیاز است. اما به جرات می توان گفت ، دقیقا در زمانی که این تخریب تاریخی و فرهنگی به سرعت در حال پیشروی بود با ظهور پدیده ای به نام داماش گیلان شکلی معکوس به خود گرفت… یک باشگاه ورزشی که با توجه به پیشینه سایر باشگاه ها در ایران زمین نمی بایست از آن انتظار ایجاد یک تحول فرهنگی را داشت، توانست حسی از بیداری فرهنگی و تاریخی در بین جوانان این خطه از کشور عزیزمان ، ایران بوجود آورد. که در نوع خود بی نظیر است .

 

داماش گیلان ، بهانه ای شد برای جوانانی که تشنه شناختن تاریخ و فرهنگ خود بودند و این شناخت منجر به ظهور حسی بومی گرایانه و اصالت طلبانه شده که متاسفانه سالها مورد هجوم قرار گرفته بود. ( گرچه برای ایجاد این حس دلایل دیگری نیز قابل ذکر است که در این مطلب نیازی به بیانشان نیست )

پیوند این حس ایجاد شده و داماش گیلان به گونه ای است که گویی هر دو برای نفس کشیدن و زنده ماندن به شدت به یکدیگر وابسته شده اند و این همان نکته ای است که نگارنده را براین اعتقاد رسانده که نفس کشیدن داماش گیلان وابسته به پشتوانه تاریخی و فرهنگی این سرزمین شده ، موردی که بیانگر بینش اصالت گرایانه هواداران این باشگاه ورزشی است که خود بانی آن گشته تا هواداران جوان این تیم دفاع از این باشگاه را فقط دفاع از یک تیم ورزشی ندانسته بلکه حفظ و نجات آن را ، حفظ و دفاع از هویت فرهنگی و تاریخی زادگاه خود می شمارند.

 

نکته قابل ذکر این است که در چند نسل قبل تر هرگز چنین حسی نسبت به تیمی که اتفاقا اینروزها بسیاری آن را اصیل می نامند وجود نداشته، لقبی که البته بیشتر از آنکه اعتقاد قلبی بعضی از گویندگان آن باشد حکم چماقی را دارد که با آن قصد تحقیر داماش را دارند ، اما این باشگاه که بنا بر اصالت و جایگاه اجتماعیش طبعا بایستی دارای پشتوانه قوی و موثری می بود، در واقع بسیار بی کس تر و بی پشتوانه تر از آن چیزی بود که تصور می شود ، هوادارانی که بعداز ظهر جمعه، آرام بر روی سکوها لم می دادند و با دیدن بازیکنانی که می دویدند تنها برسرعت تخمه شکستن خود می افزودند! البته چند نفری هم گاهی در قسمت مرکزی رو به روی جایگاه ، کلماتی به عنوان تشویق تیم سر می دادند و این درست زمانی بود که مهندس یبژن شعار ها و صومی ها ذره ذره وجودشان برای حفظ این تیم درحال پرپر شدن بود.

اما دقیقا در همان زمان ، نگرانی بیشتر کسانی که خود را سپیدرودی می دانستند، سرنوشت تیم قرمزپوش پایتخت بود ! طرز فکری که سرانجام سرنوشت سیاه تیم قرمز پوش شهرشان را در پی داشت. قصد نگارنده از این گفتار هرگز تخریب سپیدرود مظلوم نبوده چرا که خود بهترین لحظه های کودکی و نوجوانیش را تماشای بازی این تیم زادگاهش می داند، اما تاکید بر این اصل است که اصالت ( به معنی لغوی بن ، پی ، بنیاد ، ریشه ) بر شناخت و هویت فرهنگی طرفداران آن تیم شکل خواهد گرفت، نه یک عدد تاریخ در زیر لوگوی یک باشگاه ! یک نگاه ساده به سایت و محیط های هواداری باشگاه داماش گیلان کاملا نشان میدهد که در کنار جوش و خروش جوانی ، داماش بهانه ای شده برای شناخت فرهنگ و آئین کهن این سرزمین ، جوانانی که عاشقانه از رسومی صحبت می کنند که نسل نگارنده در دوران جوانی خویش حتی اسم آنها را نشنیده و شناخت چهره های علمی و فرهنگی که مدتها در هیچ رسانه ای به آنها پرداخته نمی شد ، نکاتی است که نسل امروز و هواداران این باشگاه را از دیگران متمایز می کند و عجیب ترین نکته این است که مباحثی در رابطه با فرهنگ و افتخارات این سرزمین در کانونهای هواداری این باشگاه شکل گرفته که در سایتهای تخصصی هم نظیر آن را نمی توان یافت.

 

شاید شاخص ترین نمونه برای اثبات مطلب ذکر شده ، شخصیت میرزا کوچک خان باشد، نیم قرن سانسور شخصیتی و سالها عدم معرفی صحیح این شخصیت ، تصویری تخریب شده از این مبارز به نمایش گذاشت بطوریکه به عنوام مثال نسل نگارنده هرگز این فرصت را نیافت که به این شخصیت با دیدی افتخار آمیز نگاه کند . اما با ظهور این باشگاه فرهنگی و ورزشی گویی از روی این شخصیت غبارها کنار زده شد ، تصویر میرزا درعضدی پیر و صحنه جاودان احترام افشین چاوشی به این تصویر نشان از هویت مورد تهاجم قرار گرفته ای است که داماش به آن جان دوباره بخشیده… تیمی که متاسفانه مورد تمسخر بعضی از افرادی قرار می گیرد که خود را بومی می دانند و چقدر تلخ . . . چرا که تا همین چند سال پیش ، کسانی که اتفاقا رشتی و بومی هم بودند، میرزا کوچک را نیز راهزن و شورشی می نامیدند ! جالب اینجاست که به شخصیت میرزا همانقدر از گیلانی ها جفا کرده اند که به داماش گیلان نیز همان روا می دارند.

اگر میرزا را راهزن خطاب کردند ، داماش را نیز بی هویت می نامند و پیراهن عثمانی به نام سپیدرود بلند می کنند ! ( به مصاحبه های بعضی از مسئولان ورزشی استان دقت کنید ! ) و عجیب آنان که خود را گیلانی می دانند و کمک به چنین تیمی را حیف و میل بیت المال برای یک باشگاه خصوصی می شمرند ! و متاسفانه زمانی نفس راحت خواهند کشید که داماش را نیز به مانند سردار مظلوم جنگل سربریده ببینند و هرگز حاضر نیستند نسلی را باور کنند که با تمام صدمات و زخم های فرهنگی که جامعه به آنان تحمیل کرده ، داماش گیلان را فرصتی می داند برای ابراز هویت گم شده خویش .

اگر بر این عقیده پافشاری می شود که هویت داماش به نوعی عجین شده با هویت گیلان است ، بر این اصل استوار است که نسلی را بدور خود جمع کرده که با افتخار زبان گیلگی خود را فریاد می کند و با غرور از میرزا کوچک خان ، دکتر معین ، دکتر بهزاد ، پرفسور سمیعی ، پرفسور فضل الله رضا و دیگر بزرگان این سرزمین سخن می گوید ، نسل هویت طلبی که نه سپیدرود و نه استقلال رشت و نه حتی پگاه هرگز به خود ندیده بود، نسلی که به شدت اصالت طلب بوده و داماش زمینه این اصالت طلبی را برایش فراهم کرده ، بنا بر همین اصل به جرعت می توان گفت که داماش گیلان شاید اصیل ترین باشگاهی است که تاریخ ورزشی ایران به خود دیده .

 

نگارنده: مجید محمدی