وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان : سرانجام جنجالی ترین و خاص ترین مسابقه هفته هفدهم و به طبع آن نیم فصل به پایان رسید…

برای پی بردن به واقعیت و ماهیت جنجال های پیرامون این مسابقه قرار نبود فشار ذهنی خاصی به خود بیاوریم… باند آشنای چند سال اخیر فوتبال ایران ، قلعه نوعی-فتح الله زاده (همان شوالیه این روزهای خودمان) با چراغ سبزی که از فدراسیون گرفته بودند دست به دست هم دادند تا به هر لطایف الحیلی که شده از جهنم عضدی دست پر برگردند و کاری بکنند کارستان!

 

ابتدا داور مسابقه به صورت کاملا اتفاقی جناب محسن ترکی (داور محبوب سوگولی های پایتخت) انتخاب می شود! در مرحله بعد با اعمال فشار از مکان های نامعلوم بازی به سردار جنگل می افتد تا با این حربه و سردر گم کردن هوادران و نیز با توجه به ساعت نامناسب بازی,به خیال خام خود با عدم استقبال هوادران مواجه شده و اینگونه از جو مهلک و سهمگین ورزشگاه رشت فرار کنند!

ضلع سوم این سناریوی شوم درست روز قبل از بازی شکل می گیرد؛ آنجا که آبی پوشان پایتخت با بهانه ای که حتی مرغ مرده را هم به خنده وادار می کند از سفر به رشت سر باز زدند تا با به تعویق انداختن یک روزه بازی خود هم نتیجه بازی رقیبان خود را داشته و خیالشان از این جهت راحت راحت باشد و هم بازیکنان و هوادران داماشی را سر در گم تر از هر زمان دیگری کرده باشند و اینگونه به اصطلاح خودمانی به رشتی ها ، کلک رشتی بزنند!

اما غافل از اینکه فنی که آنها زده بودند بدلش نزد رشتی ها بود…

 

متن کامل در ادامه مطلب

آتش خشم رشتی ها از همان ساعات اولیه زبانه می کشد …ابتدا مصاحبه های هوشمندانه و به جای مسئولین فوتبالی استان و باشگاه در خروجی سایتها قرار میگیرد و با دخالت مستقیم استاندار بومی بازی به ورزشگاه عضدی منتقل میشود، سپس هوادارن متعصب و موقعیت شناس داماشی در مقابل دوربینهای تلوزیونی ظاهر می شوند و با بیان نکات کلیدی پرده از رازهای نهفته این سناریوی از پیش تعیین شده بر میدارند و در نهایت هم ضربه آخر را امیر ارتش داماش در گفتگوی تلفنی با شوالیه بی ادب این روزهای فوتبال ما بر پیکره آنها وارد می کند و اینگونه داماش فاتح جنگ روانی خارج از زمین و قبل از مسابقه می شود…

 

حالا نوبت به جنگ درون زمین می رسد…

روز سه شنبه فرا می رسد وعقربه های ساعت کم کم به 15:15 نزدیک می شوند…جوانان گیلانی آرام آرام به سمت یکی از مخوف ترین ورزشگاه های ایران روانه می شوند. هیاهوی هوادارن پرشور و متعصب داماشی سکوت حاکم بر شهر را میشکند و کم کم کل رشت مقدس را فرامی گیرد. صدای رعب آور هوادارن از فرسنگها دور تر به گوش میرسد و به سان ِ آهن ربا مشتاقان داماش را به سمت خود جذب میکند…

 

حالا دیگر عضدی به مانند کولوسئوم رم باستان شده است؛ جایی که نبرد مرگ و زندگی گلادیاتورهای آن زمان در آن شکل می گرفت…

جالب است! در یکی از روزهای وسط هفته و در بدترین ساعت ممکن اینچنین ورزشگاه به رنگ داماش در میاید و جمعیت پور شور یک صدا و 90 دقیقه نام داماش را فریاد می زنند ؛ این کاریست که فقط از دست رشتی ها بر میاید. اینجا اصفهان ، شیراز ، کرمان و قم و..نیست که نصف ورزشگاه دست قرمز و آبی های آن شهرها باشد؛ اینجا رشت ِ مقدس است…اینجا هواداران رویای دیگر در سر دارند.

 

بالاخره عقربه های ساعت به 15:15 میرسند و داور سوت آغاز بازی را میزند…

داماشی ها بسیار هارمونیک و چشم نواز بازی می کنند…موقعیت ها یکی پس از دیگری خلق می شوند و با درخشش رحمتی تک ستاره استقلالی ها در این بازی ، از دست می روند. حلقه محاصره داماشی ها مدام تنگ تر و تنگ تر می شود و به موازت آن آتش جهنم عضدی هم شعله ور تر میشود…

بازیکنان استقلالی مستاصل و درمانده مدام توپ را این طرف و آن طرف میزنند و رسما رحمتی را همه کاره تیمشان در این مسابقه میکنند!!

 

آبی های پایتخت کم کم به این نتیجه می رسند که اصطلاحا کندن یک مو از خرس هم برای آنها غنیمتی است و به گرفتن تک امتیاز از این بازی هم قانع می شوند.

بازی با همین سبک و سیاق در نیمه اول رو به پایان بود که ناگهان پاس زیبای هادی سهرابی ، حسین ابراهیمی بازیکن تیز پای داماشی ها( و به قول خیابانی غزال تیز پا) را در موقعیت تک به تک قرار می دهد و راهی را برای مدافع استقلالی ها نمی گذارد جز خطا کردن و گرفتن کارت زرد دوم و اخراج… 

 

حالا قیافه ژنرال قلعه دیدنی تر از هر زمان دیگری شده است، او آب دهانی قورت می دهد و دستی به زیر چانه می کشد…ترس تمام وجود ژنرال را در بر گرفته…او حالا به این فکر میکند که چگونه تیمش با اختلاف گل بالا نبازد!! آری بازی برای ژنرال قلعه همان جا به پایان رسیده بود! مگر می شود ده نفره و در مقابل این داماش آماده و آن هم در برابر این همه هوادار مشتاق حتی یک امتیاز هم گرفت!!؟

نیمه دوم شروع می شود اما خبری از حملات دامنه دار نیمه اول نیست و آبی های پایتخت بازی را بدجوری بسته بودند…نگاه ها به سمت درخشان است که چگونه می خواهد گره این بازی بسته را باز کند؟! درخشان دست به تعویض می شود و برگهای برنده خودش را رو می کند…ابتدا بازیکن سیه چرده و تازه وارد داماشی ها وارد می شود و سپس نوبت به آبشک،بازیکن خلاق و فانتزی داماشی ها میرسد. ورزشگاه یک صدا او را تشویق میکنند، تو گویی که ماموریت ویژه ای به او داده باشند…داماشی ها کم کم عنان بازی را در دست می گیرند و دوباره مسلط بر بازی می شوند. موقعیتها دوباره خلق می شوند وهمان داستان نیمه اول دوباره تکرار میشود.

 

نیمه دوم هم رو به پایان هست…هوادارن ملتهبانه به هم نگاه میکنند؛ حق دارند … این بازی زیبا و بدون نقص داماشی ها یک چیز کم داشت و آن هم یک گل زیبا و وبی نقص بود ؛ به دقیقه 85 ام می رسیم…توپ به آبشک میرسد و او هم کاری می کند که همگان از او انتظار داشتند، با یک پاس بی نقص و آبشکی توپ را به فرشته نجات داماشی ها میرساند…او استپی میکند و در حالی که توپ اندکی از زمین فاصله گرفت بدون درنگ آن را به جایی از دروازه می فرستد که ایندفعه نه از دست رحمتی کاری بر آمد و نه از دست وردها و دعاهایی که او می خواند! ورزشگاه منفجر میشود و هیجان در عضدی به نقطه اوج خود میرسد….هواداران مشتهای گره کرده خود را روانه آسمان می کنند و فریاد شادی سر می دهند و سر از پا نمی شناسند….کمی آن طرف تر ژنرال شکست خورده آبی ها را می بینیم؛ او که دست به جیب و در حال تنظیم کردن جملات پایانی مصاحبه مطبوعاتی بعد بازی و آوردن بهانه های بنی اسرائیلی خود است سری به نشانه افسوس تکان می دهد. قبول کنیم که از دست دادن قهرمانی آن هم در دقایق پایانی واقعا دردناک هست…نتیجه آن همه هیاهوی استقلالی ها هیچ بود!

 

آری سرانجام ماموریت انجام شد و بازی خوب داماشی ها با این گل دیدنی تکمیل شد …بازی ای که اگر مهاجمان داماشی کمی بیشتر دقت را چاشنی ضربات آخر خود میکردند الان شاهد تکرار حماسه چهار تایی ها(بلکه هم شش تایی ها!) این بار نه در آزادی و برابر تماشاگران حریف، بلکه در جهنم عضدی و در برابر چشمان خودی ها بودیم…

 

اما این بازی پیامی فراتر از این حرفها هم داشت…

اول: بازگشت آبشک بچه رشتی به ترکیب تیم و رها شدن از بند مصدومیت بود…او که با پاسهای منحصر به فرد خودش در این بازی از یک طرف به لیگ و کیروش اعلام حضور کرد و نشان داد قبراق تر از هر زمان دیگری ای هست و از طرف دیگر حسرت نبودنش در یک نیم فصل را به دل هوادار های داماشی گذاشت…

 

دوم : حضور موثر بوبکر کبه…کسی که با گل استثنائی خودش به مهاجمهان دیگر داماش نشان داد که چگونه باید از موقعیتهای حتی نصف و نیمه گل ساخت…او حالا نوید روزهای خوش را در خط حمله داماش می دهد…بازی خوب بوبکر یک پیام دیگر هم داشت و آن اینکه نشان میدهد که کادر فنی در گرفتن بازیکنهای جدید حساسیت خاصی دارند و نوعی فیلترینگ رادر به خدمت گرفت بازیکنهای جدید به اجرا گذاشته اند…اگر سایر بازیکنهای جذب شده هم به این خوبی باشند، باید به کادر فنی بابت این انتخابها تبریک ویژه گفت…

 

سوم و مهم ترین نکته اتحاد مثال زدنی و حضور پورشور و بی نظیر هواداران بود…این برد را باید در اصل به نام هواداران نوشت ؛ هوادارانی که هر وقت سالم، بی حاشیه و متحد تشویق کردند موتور محرک بازیکنها شدند و تیم داماش بعضا حتی توانست ده نفره هم بازیهای خودش را ببرد و بازی زیبای را به نمایش بگذارد. در یک کلام باید گفت این هواداران بودند که باعث شده اند جهنم عضدی همچنان تسخیر ناپذیر بماند…آنها بارها و بارها نشان دادند که چرا همگان از جو مهلک و مرگ آسای عضدی گریزانند…

رشتی ها و گیلانی ها نشان دادند که هر وقت متحد شوند کمتر نیرویی توانسته در مقابل آنها قد علم کند، نه استقلال با آن همه ستاره های ریز و درشتش که کمترین باخت خارج از خانه را دارد و برای قهرمانی می جنگد و نه آن فدراسیون معلوم الحال یارای مقابله با ما را نداشتند…امیدواریم که این اتحاد بیشتر از پیش در سایر زمینه ها هم به وجود بیاید…

 

مشتاقانه منتظر شروع نیم فصل دومی رویایی برای داماشی ها هستیم؛ شما تصور کنید که نقایص این تیم بومی جوان و با انگیزه بر طرف شود و بازیکنها در پستهای مورد نظر جذب شوند آن وقت هست که کمتر تیمی توان مقابله با ما را خواهد داشت…

 

 

نگارنده : امیررضا نیازمهر

 

 

 

 

نظرات خود را فقط از کادر نظرات پایین همین صفحه وارد کنید و پس از تائید مدیریت برای مشاهده آن اینجا کلیک کنید