وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان: شهر رشت در پنجشنبه و آدینه آخر هفته یک بیست و چهار ساعت پر التهاب را گذرانید. یک شبانه روز که خیلی ها منتظر طلوع سپیده بودند اما …

 

پرواز مشهد به سوی رشت!

 

ساختمان چهار طبقه داماش در میدان توشیبای رشت، در ابتدای بلواری که انتهای آن به تهران می رسد دوباره پر شده از شور و شوق و هیاهو. این البته برای ساکنان کوچه ی رسالت اتفاقی تازه نیست. اینجا مکانی است دایمی برای بروز ناراحتی ها و شادمانی های هواداران داماش. بعد از هر برد و یا باخت خارج از خانه، پس از شنیدن خبرهای پیرامون باشگاه – که این سالها همیشه پر بوده از بار منفی – داماشی ها این ساختمان را اولین و آخرین و تنها مامن و میعادگاه خود می دانند و با حضور در این ساختمان دردهایشان را با هم قسمت می کنند و شادی هایشان را هم.

 

این بار هم شلوغی ورودی ساختمان بیشتر از روزهای عادی است. وقتی به سختی از میان جمعیت هوادارنی که چند ردیف دیوار انسانی مقابل راه ورودی کشیده اند می گذری، صدای نگهبان ساختمان را می شنوی که فریاد می زند: هنوز هیچ خبری نشده، حتی پرواز مشهد – رشت به زمین ننشسته! لطفا جلوی در را خالی کنید. احتیاج به توضیح نیست که این سخنان در گوش کسی قرار نیست فرو برود، تنها حسن شنیدش این است که به موقع به مراسم رسیده ای!

 

علی نظر غریبه ای آشنا

 

سالن کنفرانس باشگاه داماش مملو از خبرنگار و فیلم بردار و عکاس است. البته قیافه های ناشناس و تازه وارد هم در میان خبرنگاران به چشم می خورند. وقتی که تحقیق می کنی می فهمی که اعضای روابط عمومی و تیم خبری شرکت گرند هستند که خود را زودتر به رشت رسانده اند، تا اینجا یعنی دوستان توپ شان پر است. لحظه به لحظه جمعیت پر و پرتر می شوند و این کار را برای تهیه خبر دشوار می کند، چرا که بر خواستن از صندلی همان و اشغالش همان! مدیر رسانه ای داماش می گوید که کنفرانس خبری پیش از بازی همینجا برگزار می شود و منصور ابراهیم زاده به خاطر ساعت پرواز تهران – رشت به این کنفرانس نخواهد رسید. ظاهرا امروز همه چیز تحت الشعاع پرواز هاست.

علی نظر سرمربی تازه کار داماش خود را به جمع خبرنگاران می رساند. کمی استرس دارد، این کار آسانی نیست که جلوی هفت هشت تا دوربین و سی چهل تا خبرنگار بنشینی و بشوی سیبل آنها. این تازه علی نظر است که همه او را بمب روحیه می دانند. پس از خیرمقدم به او نخستین مشت به سمتش پرتاب می شود: چرا حاضر شدی جای افشین را بگیری؟ پاسخ می دهد: اینجا جای من نیست، به خاطر احساس مسئولیت به فوتبال شهرم آمدم و پس از ادای دین و ماندگاری داماش می روم تا با شاگردی دوباره و با دست پرتر برگردم. دست نیازش را به سمت اتحاد هوادار و بازیکن دراز می کند و می گوید فقط با همت شما داماش می ماند و کمک کنید تا دشمن شاد نشویم!

 

روزی که همه آمدند

 

پس از پایان کنفرانس دوباره هرج و مرج و شلوغی جای نظم را می گیرد. عقربه های ساعت از شش غروب گذشته و خبری از گرندی ها نیست. یکی می گوید: این هم نیامده فرار کرد! دیگری خبر از کنسل شدن پرواز مشهد رشت می دهد و آن یکی، داستان قویدل را یادآوری می کند. اما حدود ساعت شش و نیم غروب آسانسور در طبقه دوم توقف می کند و همراه با خود اعضای هیات مدیره گرند را به ساختمان داماش می آورد. در همین اوضاع جبار کوچکی نژاد نماینده مردم رشت در مجلس هم وارد اتاق خصوصی عابدینی می شود. حالا همه منتظر این هستند که دوستان از بخش وی آی پی ساختمان به محل سالن کنفرانس بیایند.

امیر عابدینی مدیرعامل داماش، حسین قلی زاده قائم مقام داماش، سراوانی مدیر روابط عمومی داماش، مجید طلایی خالص رییس هیات مدیره و مدیرعامل گرند، بابک ملوک منش قائم مقام باشگاه گرند، خسرو منش عضو هیات مدیره گرند به همراه چند نفر دیگر وارد سالن کنفرانس می شوند. بر طبق انتظار عابدینی سخنان را آغاز می کند و با خیرمقدم به حضار به شرح ماجراهای سه سالی که بر داماش گذشت می پردازد. می گوید: از همه ی شما که همراه با ما غصه خوردید و با انتقادتان ما را شلاق زدید و با حمایتتان راه را به ما نشان دادید تشکر می کنم. گفته بودم روزهای سخت و زمستانی داماش می گذرد و داماش شکوفا می شود و بهار را خواهد دید. این یکی از آرزوهای مه آفرید امیر خسروی هم بوده و هست.

 

شروع کار با روخوانی!

 

مجید طلایی با درود به گیله مردان و گیله زنان و کمک گرفتن از اسطوره های گیلان صحبت هایش را آغاز می کند. می گوید مردم اینجا از جنس نور و عشق و مهربانی هستند و مفتخرم از مشهد الرضا به سوی سرزمین باران آمده ام. البته همه را از رو می خواند کمی هم با تپق! می گوید اگر داماش فرزند عابدینی است حالا ما هم برادر ایشان هستیم. ما نمی خواهیم داماش را به جایی منتقل کنیم، نام تیم هم تلفیقی از داماش و گرند خواهد شد برای کمک به ابومسلم هم آماده هستیم.

بعد جلسه پرسش و پاسخ خبرنگاران شد و بحث داغ تغییر اسم و مبلغ رد و بدل شده و سایر داستانها. البته به مانند همه ی فیلم های فارس یک هپی اند زیبا حسن ختام مراسم بود، رد و بدل شدن پیراهن داماش با تبلیغ گرند از طرف عابدینی به طلایی از یک سو و دادن نشان روی کت با لوگوی گرند توسط طلایی به عابدینی از سوی دیگر.

 

فقر با نام داماش آری، خوشبختی بی داماش خیر!

 

حالا دوستان آماده می شوند تا برای دیدار با بازیکنان راهی هتل کادوس رشت شوند. اما هواداران که خود را با هر مصیبتی به سالن کنفرانس رسانده اند دغدغه شان تمامی ندارد. آنها نام داماش را می خواهند و حتی حاضر نیستند روی رنگ پیراهنش هم کوتاه بیایند. وقتی طلایی از هواداران می پرسد ماندگاری نام داماش گیلانی که در لیگ دسته یک باشد مهمتر است یا تغییر نام و ماندن در لیگ برتر، فریاد گوش خراش داماشی ها مبنی بر سقوط با نام داماش، احتمالا همه ی حواس ها را جمع جمع کرد.

در هتل کادوس الماس خاله رییس هیات فوتبال گیلان، رهنما مدیر کل سازمان ورزش و جوانان و جعفرزاده نماینده مردم رشت در جلس به انتظار مهمان ها هستند. بازیکنان غذا خورده و نخورده از جا بلند می شوند تا از رستوران هتل راهی سالن اجتماعاتش شوند و ببینند ته کار چیزی کاسب می شوند یا نه؟ ابتدا عابدینی با تشکر از تک تک بازیکنان به آنها قوت قلب می دهد که همه چیز در حال درست شدن است. جعفرزاده اظهار شرمندگی می کند که نتوانسته تاکنون کاری برایشان بکند و از آینده درخشان سخن می گوید. مهدوی و نظرمحمدی به خریداران داماش خوش آمد می گویند و البته خواهان حمایت مالی هم هستند. در نهایت مجید طلایی می گوید: در نبرد با روزهای سخت و آدم های سخت آنچه می ماند آدم های سخت است. به شما قول می دهم هم از لحاظ مالی و هم معنوی کمک تان خواهم کرد و شما فقط به برد در دیدارهای باقی مانده فکر کنید. زندگی قانون باورها و لیاقت هاست و باور دارم که سه امتیاز بازی با راه آهن از آن ما خواهد شد.

 

فقط داماش گیلان

 

روز مسابقه فرا رسیده و ورزشگاه عضدی بر روی سکوهای برفی اش بیش از چهار هزار نفر را دیده است. این یعنی هنوز مردم دل نگران عشق شان هستند و برایش کم نمی گذارند. فریادهای فقط داماش گیلان، دوباره یادآوری می کند که روی نام داماش با کسی شوخی ندارند. بازی سرد است، سردتر از هوای رشت و زمستانی تر از اوضاع داماش. سوت داور یعنی بازهم یک تساوی کوفتی دیگر حاصل شده است. بعد از این پایان اما برای داماشی ها داستان تازه شروع شده است. حالا دغدغه ی مالی شاید حل شده باشد اما هزار غم و دلشوره تازه، دوباره به میان آمده است. اینکه نام تیم عوض نشود و رنگ پیراهن و جنس بومی داماش. اینکه مبادا داماش منتقل شود و اینکه اینکه اینکه … بدون دانستن پاسخ همه به خانه می روند.

اما ماجرای اصلی در همان ساختمان کوچه رسالت در حال شکل گیری است. قیافه های درون باشگاه به آدم های خوشحال شبیه نیست. عابدینی و مدیرعامل گرند در حال چک و چانه هستند و مدیر روابط عمومی گرند از بروز توافق خبر می دهد… اما خروج ناگهانی گرندی ها یعنی: پایان. هیچ توافقی صورت نگرفته است. ظاهرا کل اختلاف فقط بر سر یک بند بوده و می گویند تازه واردها حاضر نبودند آن را بپذیرند. بندی که خواهان دو چیز بود: ماندگاری داماش در رشت و عدم تغییر نام داماش.

این البته برای مردم دیار باران بند نبوده، همه ی زندگی شان است و بس! این بند متصل به بند بند وجودشان است و ذره ذره هستی شان. داماش و گیلان دو منطقه تسخیر ناپذیر برای مردم دیار کاسپین است. همانگونه که نه اسکندر توانست به آن دست یابد و نه مغولان و نه اعراب و نه هیچ قوم دیگری. برای وارد شدن به قلوب مردم این دیار کلید مهربانی لازم است وبس.

 

حالا دوباره نقطه سر خط. بی پولی، نداری، اعتصاب و شاید هم سقوط! اما یک چیز سر جایش مانده است: داماش گیلان. پدر بی پولی بسوزد که همیشه برای جبرانش این مردم باید یا کلیه بفروشند و یا …

 

 

نگارنده : رادنی دیدار