وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان: داماش مرد، از بس که جان نداشت. شاید اگر مرحوم علی حاتمی امروز زنده بود و به فوتبال هم علاقه ای داشت این جمله را دوباره به کار می برد و البته این بار در وصف داماش!

 

درد داماش به امروز و دیروز مربوط نیست و این بیمارى ریشه در بلایى داشت که سه سال تمام گریبانگیر این تیم را گرفته بود و آنقدر ادامه یافت و کسى براى کمک به آن گام برنداشت تا سرانجام نفس هاى به شماره افتاده اش را گرفت و واپسین نفس هایش را در غروب آدینه بیست و دوم فروردین ماه در جلوى دیدگان هزاران هوادار عاشق و مایوس کشید و خود را به دست سرنوشت داد.

   

حالا این روزها و چند روز پس از وقوع حادثه، شهرباران همچنان در شوک این فاجعه در سکوت است و نوعى سر خوردگى همراه با سر درگمى جمعیت فوتبالى این شهر را در خود فرو برده است. تو گویى هنوز باور نکرده باشند که چه بر سرشان آمده و شاید هم نمى خواهند باورشان شود. حالا البته در این بلبشو کسانى که تاکنون ساکت مانده بودند و قدمى از قدم براى داماش برنداشته اند در مقام مدعى العموم شروع به مانیفست دادن کرده اند و از ذن خود مشغول محکوم کردن این و آن هستند، یکى مى خواهد عاملان این فاجعه را محاکمه کند و دیگرى دارد دور خیز مى کند براى دوختن کلاهى از این نمد و غافل از اینکه خود این دوستان از دیدگاه هواداران داماش متهم ردیف نخست این مصیبت هستند.

 

بعد از این قصد داریم در سلسله نوشته هایى به نقش همه ى کسانى بپردازیم که در این سقوط به صورت مستقیم و غیر مستقیم نقش داشتند. نه مى خواهیم بار این شکست را به گردن شخص خاصى بیاندازیم و نه قصد داریم آب تبرئه بر قامت مقصرى برزیم. همه باید در جایگاه خود و به قدر آنچه که باید، مورد تحلیل و بررسى قرار بگیرند، با دیدن سپیدى ها و سیاهى هاى کارنامه شان. در نخستین نقد بر طبق جایگاه و مقام هم که معیار بگریم باید از مدیرعامل و رییس هیات مدیره باشگاه شروع نماییم؛ مهندس امیر عابدینى.

 

روزى که در اواسط لیگ هشتم امیر عابدینى به نمایندگى از گروه امیر منصور آریا به رشت آمد تا به داستان پگاه خاتمه دهد و قصه اى تازه براى مردمان دیار باران بسراید، شاید کمتر کسى این سرنوشت را براى او و تیمش متصور بود. عابدینى با کوله بارى از اعتبار و تجربه در فوتبال ایران به رشت آمد تا پگاهى را که خیلى دیر اما عمیق محبوب قلب رشتى ها شده بود و آن روزها بر سر نخواستنش دعوا بود را از منجلاب فروپاشى نجات دهد. عابدینى آمد و در رشت ماندگار شد.

 

سال نخست مصادف شد با سقوط و سال بعد هم توفیقى در پلى آف حاصل نشد تا خیلى ها آن را با سال نخست حضورش در پرسپولیس مقایسه کنند و چه تشابه درستى که به مانند پرسپولیس سالهاى دور، سال بعد همراه شد با توفیق داماش و عابدینى و صعود به لیگ برتر و مقام هفتمى لیگ. فاجعه اختلاس آوارى شد بر سر مردمان باران. اما دلهاى هواداران قرص بود به امیر و باکى نبود از مشکلات. داماش سال بعد را هم با توفان بى پولى و جنگ مالکیتى و خروج ستاره ها پشت سر گذاشت اما با اقتدار ماند و تاثیرگذار شد در تعیین قهرمان لیگ. آنها گام آخر را که نیازى به بردنش نداشتند آنچنان محکم برداشتند که قهرمان لیگ در خانه زانو زد. آن روز در ترکیب داماش ظاهرا بى انگیزه به مانند بعضى تیمها نه خبرى از دروازه بان ذخیره بود و نه نیازى به دروغ پردازى در ارتباط با خیل مصدومان تخیلى! داماش هم جوانمردى را برد و هم مسابقه را.

تا اینکه سرانجام نوبت رسید به لیگ نحس سیزدهم و پایان درامش براى رشتى ها. عابدینى از همان ابتداى فصل هم با امیرى که پیش از آن در خاطر داشتیم تفاوت داشت. تو گویى خسته شده یا دلسرد، آخر تا ته دنیا که نمى شود جنگید با لشگریانى که نه سلاح دارند و نه توش و توان و از همه مهمتر ویروس بى انگیزگى و سرکشى لحظه به لحظه سربازانت را از پاى در بیاورد. عابدینى اشتباه اول را خیلى زود مرتکب شد، زمانى که دلش به رحم آمد و با کسانى که نباید تمدید قرارداد کرد. بازیکنانى که خود مى دانست مرد این راه پرخطر نیستند و بدتر از آن هم گروهى ناتوان تر هم به جمعشان اضافه نمود. خیلى دوست داریم از عابدینى بپرسیم دلیل بستن قرارداد با حبیب دهقانى، جهانگیر عسگرى، حلافى و… چه بوده و با چه منطقى دلش را رضا کرد تا زیر بار امضا برود!؟

از سوى دیگر بازیکنان قدیمى هم دیگر خسته شده بودند از این جنگ بین فقیر و غنى، تو گویى آنها هم کمى هواى تازه مى خواستند. آنها که رفتند بى جایگزین شدند و آنها که ماندند بى انگیزه و تا انتهاى فصل هم هرگز امیرخان نتوانست تیمش را تقویت کند. تقویت که نکرد هیچ شش، هفت تایى را هم در نیم فصل از کف داد تا داماش خودش خودش را از پیش باخته کند در برابر حریفان تا دندان مسلح.

 

بعد از داستان بازیکنان نقطه ضعف دیگر عابدینى حضور کمرنگش در رشت بود، بر خلاف سالهاى گذشته. در نظر بگیرید تیمى را که پول ندارد و مربیانش هم همه از دم جوان هستند و کم تجربه و حالا بازیکنان یکى پس از دیگرى پرچم استقلال و یاغى گرى برداشته اند و کسى را در پیش روى خود نمى بینند که جلوى عرضه اندامشان بایستد. در داستان اعتصاب دسته جمعى بازیکنان شاید اگر عابدینى از روز نخست بالا سر بازیکنان بود کار آنقدرها هم بیخ پیدا نمى کرد و بازیکنان تمرینات را ول نمى کردند و آن خودزنى ها صورت نمى گرفت.

 

اما برسیم به ماجراى استعفاهاى پى در پى مهندس و یکى به نعل زدن و یکى به میخ زدنش. یک روز مى گفت دیگر با داماش کارى ندارم و روز بعد مربى اخراج مى کرد و فردا روز مى گفت مدیرعامل نیستم و عضو هیات مدیره ام و روزى دیگر خبر از انتخاب مدیرعامل تازه مى داد. این کج دارو مریض رفتار کردن عابدینى بیش از اینکه موجب شود مسئولان استانى و کشورى براى کمک به داماش ترغیب شوند موجب تزلزل جایگاه عابدینى در داماش نزد بازیکنان و مربیان و هواداران شد. مدیرى که خودش لحظه به لحظه صحبت از رفتن مى کند پس قاعدتا نمى تواند مشکلات ما را حل نماید.

جنگ علنى عابدینى با مسئولان استانى بعد از این، لحظه به لحظه شدت گرفت و آنهایى که پیش از این هم هرگز گامى براى داماش برنداشته بودند، علت کوتاهى بعدیشان را حرفهاى نیش دار عابدینى عنوان کردند تا بدین صورت آب تطهیر بر خود بریزند. عابدینى که هدفش از این جنگ کلامى به خود آوردن مسئولان گیلانى براى کمک به داماش بود، با این رفتار تاثیرى معکوس از خود به جاى گذاشت و موجب شد تا دوستان به جاى هر کمکى عزمشان را براى مقابله با او جزم کنند.

نگاه همیشگى او به پرسپولیس شاید یکى دیگر از ضعف هاى عابدینى در مدیریتش بود که بارها موجب شد تا در مقاطع حساس به جاى معطوف کردن کامل هوش و حواسش به داماش در یارکشى هاى اطراف پرسپولیس حضور داشته باشد.

 

به هر روى عابدینى و داماش امسال با هم سقوط کردند. مهندس این فصل به مانند دروازه بانى بود که روزى ستاره بى چون و چراى تیمش بود و بارها با درخشش تیمش را به موفقیت رساند و در سرنوشت سازترین روز بازیگرى اش با خوردن چند گل بد موجب حذف تیمش شد.

بله امسال عابدینى با آن قهرمانى که روى پرده تلویزیونى ظاهر شد و خطاب به حسن زاده ( شما بخوانید همه ى جامعه فوتبال ) گفت: " من درهاى عصدى را باز مى کنم ببینم چه کسى مى تواند جلوى ورود هواداران را بگیرد! " کیلومترها تفاوت داشت. این عابدینى حاضر نشد به دهها بار تلفنى که ناظمى از او خواسته بود براى بازى با ملوان به رشت بیاید پاسخ دهد و علت را بعدها بى ادبى چند بازیکن اعلام کند! مگر در مکتب مدیریتى عابدینى پیشتر از این سراغ داشتیم که به دلیل سرکشى چند بازیکن، مردم یک شهر را مجازات کند!؟ او به در خواست حضورش در رشت براى بازى با پرسپولیس و حضور در اصفهان براى بازى با ذوب هم جواب نداد. عابدینى اینقدر منفعل شده بود که حتا بعد از خوردن حق داماش در آن بازى ماقبل پایانى و نگرفتن دو پنالتى هم، هرگز در معیت یک فرمانده ظاهر نشد و انگار از پیش مى خواست پرچم سپید را بلند کند.

پرچمى که البته این بار نشانگر صلح نبود و بیانگر شکستى بزرگ بود.

 

حالا اما داستان داماش و عابدینى در خاص ترین روزهایش قرار دارد، تیمى که نه پول دارد و البته خروار خروار بدهى دارد. سقوط کرده و بازیکنانش یا رفتنى هستند و یا در آستانه بازنشستگى قرار دارند و از همه مهمتر یک روز شایعه انحلال به گوش مى رسد و روز دیگر انتقال و امروز هم که خبر درخواست خریدش از سوى مالکان سپیدرود زمزمه مى شود!

براى عابدینى شاید این آخرین فرصت باشد تا با یک برگشت غرور آمیز به همه نشان دهد همچنان مرد روزهاى سخت است. درست به مانند فیلم هاى راکى در دهه هشتاد میلادى، زمانى که هوگ هاى چپ و راست بر سر استالونه آوار مى شد و ناگهان بر اثر یک شوک ناگهانى از زمین بلند مى شد و حریف را ناک اوت مى کرد. اینکه عابدینى تا چقدر مى تواند دوباره دل هوادارانش را با این کام بک بزرگ بدست آورد پاسخش در آینده مشخص خواهد شد.

این بازگشت شاید هرگز مهیا نشود اما اگر شد به یقین نتیجه اش باشکوه خواهد شد، باشکوه تر از همه ى ویرانى هاى گذشته.

 

نگارنده: رادنی دیدار – تسنیم

www.varesh-sport.com

وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان