وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان : سال 91 با تمام پلشتی ها و زیبایی هایش به پایان رسید…
سالی که بسیاری از ادعاها اثبات شدو سالی بود که پسران باران ،با حیا، برای گرفتن حق آبروداری کردند…
در این یک سال در مقالات گوناگون اشاره ای به مرام و معرفت بازیکنان داماش کردیم ، اما اکنون تصمیم داریم چند سطری اختصاصی برای پسران بارانی شهرمان بنویسیم ، تا با مروری بر اتفاقات 91، به مانند همیشه دوشادوش یکدیگر به استقبال سال 92 برویم.
این بار می خواهیم بار غم ها و نگرانی هایمان را با هم در میان بگذاریم و یکدیگر را ستایش کنیم که هیچ گاه رفیقان نیم راهی نشدیم و همیشه مکمل هم بوده ایم ، تا حدی که بی پولی و نداری هیچ خدشه ای بر این رفاقت وارد نکرد.
به خوبی به یاد داریم که در ابتدای سال با لباس های عید برای الگیلانو پا به استادیوم نهادیم و سال جدید را با سرودهای دربی آغاز کردیم ، که اگر دروازه بان تیم رقیب "دفاع شخصی" از بر نبود باید پرگل ترین دربی تاریخ را شاهد می بودیم!
هشتم فروردین به دلیل عدم پرداخت مطالبات تمرین نکردید و تمرین تیم با بازیکنان امید پیگیری شد ، اما دلتان طاقت نیاورد و باز هم به "عضدی پیر" آمدید و تمرین را از سر گرفتید.ما هم خودمان را آماده اعزام به تهران کردیم و در میان هجمه ی توهین های پایتخت نشینان ، با لباس های به یاد ماندنی "داماش شهرباران" سوگولی های طهرون را در زمین خودشان شکست دادیم.
همه ی آن فصل را بی مالک پشت سر گذاشتیم و در واقع "خودمان بودیمُ امیر و شماها "
همان روزها بود که ندای "هشت ماه پول نداشتیم ؛ غیرت رشتی داشتیم" را آن قدر بلند و با غرور سر دادیم تا در استادیوم شهرمان طنین انداز شود و همین کافی بود تا به مذاق خیلی ها خوش نیاید!
انتظار بیش از این هم نداشتیم ، چون خیلی ها کمر برای نابودی من و تو بسته بودند!
بگذریم… هرچقدر به مرام شما رفیقان اعتماد داشتیم به تلاش مسئولین برای رفع آن مشکلات بی اعتماد بودیم ، تنها نگرانی مان مزد عرق های شما بود ، چون با آنکه بی پول بودیم رتبه هفتمی را برای گیلان و شهرباران به ارمغان آورده بودید.
یادتان است که چه شایعاتی داغ بود؟! از سرمربی گری قلعه نویی تا آمدن ساکت؟ حنای حسین هدایتی هم برای ما رنگی نداشت و از صدقه سر ما بی نوایانی به پول رسیدند!
اما با همه کاستی ها ، خاری شدیم در چشم بدخواهان داماش…
با همت شما و پشتیبانی پیرفوتبال ایران و سرمربیگری امید هرندی فصل را آغاز کردیم…
در همین میان ، تیتری این نگرانی ها را گویی به پایان رساند : "قرار داد واگذاری باشگاه داماش گیلان به شرکت تامین خودروی صدرا امضاء شد"
روزها گذشت و در یک پروسه ی چند هفته ای از سوی تازه واردها ، درخشان هم به مانند مالک باشگاه با کوله باری از ادعا آمد!
آقایان در توهم ساخت استادیوم دو طبقه بودند و سرمربی دست نشانده شان هم برای آنکه در دادن وعده و وعید عقب نماند ، قول آسیایی شدن می داد!
هر چند امروز عمر ادعاگران به پایان رسید و باز هم متکی بر مرام خودمان شدیم … نگرانی ما آبروی شهرمان ، عزت شما و اثبات مربی محجوبمان است…
به خوبی در یاد داریم بی مالک هفتم شدیم ، بی مالک قرار داد امضا کردید ، بی پول سر جلوی توپ گذاشتید و ختم کلام با عشق این ارتش را ساپورت کردیم…
این مرام و معرفت از چشمان تیزبین ما دور نمی ماند و به خوبی می دانیم از کمتر بازیکنی چنین فداکاری هایی بر می آید.
پیمان با هم بودن را بر روی کاغذ نیاوردیم ، بلکه در دل هایمان این پیمان را به ثبت رساندیم…
ما از بیگانه ها فحش خوردیم ، از آشنا چوب! برای حیثیت و جلوگیری از اشک های پایان فصل آستین بالا زدیم ، لقب اوباش گرفتیم! لب به واقعیات و انتقاد گشودیم ، ما را جیره خوار و… خطاب کردند!
این دردها را بی منت تحمل کردیم تا پشتتان گرم باشد. جلوی این رنج ها ایستادیم تا این مشکلات ، غرورمان را خدشه دار نکند… اما اگر روزی برسد که شما عزیزان با ما هم کلام نباشید غرورمان می شکند.
پس…
دویدن و زحمت کشیدن در تمرین با شما ؛ اوباشگر و اجیر شده نام گرفتن با ما…!
برد در لیگ برتر با شما ؛ حرص خوردن و صدای گرفته با ما…!
رسیدن به فینال حذفی با شما ؛ بیرون کردن غریبه ها و گرفتن حق با ما…!
مهیار صیاد – MAZIYAR
ثبت ديدگاه