یاد آن روزها بخیر! همان روزها که قرار بود تیم محبوب دیار باران ، آسیایی شود! همان روزها که قرار بود ورزشگاه و باشگاه و آکادمی و خیلی چیزهای شیک و رسانه پسند دیگر داشته باشیم و همه ایران و شاید جهان را انگشت به دهان کنیم! همان روزها که احساسات و عواطف پاک جوانان و مردمان دیار گیل و دیلم ، پُلی بود برای رسیدن به بلندپروازیهایی که در پایتخت ، در سر پرورانده می شد ؛ همان روزها که مشارکت های نمادین و حضور در جلسات هم اندیشی با هواداران در اصل کسب و نمایش قدرتی بود برای تسویه حساب های شخصی و از گود خارج کردنهای سیاستمدارانه ؛ نمی دانیم اگر وجود ویلای شخصی جهت تعطیلات و تجدید قوا در گیلان نبود بازهم همین هر چند ماه یک بار سفر کاری! به رشت صورت می گرفت یا خیر…

 

"دامـــاش گیـــلان"، تیمی که روزگاری برای متوقف کردنش تیمهای پایتخت نشین از مدیرعامل گرفته تا مربی و بازیکن از هفته ها قبل به هر طریقی که شده ، "جنگ روانی" راه می انداختند ( سفر از رامسر به رشت ، ایراد گرفتن از زمین بازی و جو عضدی و خیلی موارد دیگر) تا شاید بتوانند امتیازی شیرین از پسران شهر باران دشت کنند ، حال در شرایطی به سر می برد که رسیدن به یک امتیاز در شهر خود برایش تبدیل به آرزویی شیرین گردیده و آن را در دفتر خاطراتش ثبت میکند! عوامل بسیاری دست در دست هم این احوال ناخوش داماش را رقم زدند امــا نکته جالب و قابل تامل این بود که در ساختار اداری باشگاه داماش (که ادعای حس پدر و فرزندی با این تیم را داشتند) هم کسی به جدیت فعل خواستن و احیای این تیم محبوب را صرف نکرد و نمی کند ، به طوری که حتی در برخی موارد این گونه حس می شد این حال و روز بد، همان چیزی ست که شاید برخی دنبالش بودند!

 

مصاحبه های غیرمسئولانه و درگیریهای گاه و بیگاه مسئولین داماش با ریز و درشت در استان و فدراسیون و حتی بازیکنان تیم ، آن هم در برهه ای از زمان که تنها شاید کمی درایت و تدبیر و تزریق آرامش ، داماش را به ساحل خوشبختی می رساند ، به اضافه مدیریت مبتنی بر پول و بدتر از همه نگاه بالا به پایین ، همه و همه دست در دست هم باعث شد تیم محبوب داماش گیلان روز به روز نحیف تر و نحیف تر شود تا جایی که شاید ذهن هواداران به "پشیمان شدن از طلا گشتن و آرزوی مس بودن" معطوف گردید. همان هوادارانی که در زمان تعریف و تمجید از مسئولان باشگاه ، به عنوان بهترین ها و فوتبال فهم ترین مردمان یاد می شدند و هنگام اعتراض به عملکرد ضعیف و ناکامی ها ، از طرف باشگاه ، به جای واکاوی علل و پاسخگویی منطقی و قول برای کار و تلاش بیشتر ، تهدید به بیرون کشیدن تیم از زمین مسابقه می گشتند!

 

نوشته های بالا هیچ کدام دلیلی بر خالی از تقصیر بودن مسئولان استانی و شهری نیست که بارها و بارها در دلنوشته های مختلف به آن اشاره شده امـــا سیاستهای مسئولان داماش ، آن قدرها نخ نما شده که متاسفانه امروز ، اطمینان خاطری نسبت به مدیرعامل و مسئولان باشگاه داماش وجود ندارد تا با فراغ بال به دنبال حق فوتبال رشت از مسئولان شهری و استانی و حتی کشوری باشیم. حقیقت آن است که در حال حاضر از وضع اقصادی خوب داماش هم به نوعی هراسانیم چون تجربه های ناخوشایندی از ورود و کوچ دسته جمعی مربیان و بازیکنان بازمانده و رده چندم تیم های پایتخت به خصوص از نوع قرمزش ، به شهر باران و سوخته شدن مربیان و بازیکنان واجد شرایط بومی و همچنین قوانین و قواعدی که نسبت به بودن یا نبودن پول ، تغییر میکند ( آنجا که قانون 7 امتیاز از n تعداد بازی زمان در ناز و نعمت بودن ، جای خود را به فانوس بدست شدن در لیگ یک میدهد) داریم.

 

یک تیم فوتبال برای بقا ، حداقل باید اصول اولیه تیم داری در آن رعایت شود و اگر قرار بر این باشد که مالک ، مربی ، سرپرست ، مدیرعامل بروی کاغذ و ظاهر افرادی مجزا ولی در اصل و باطن یک نفر باشد ،انتظار پیشرفت و اوج گرفتن جز خیالی دست نیافتنی نیست ؛ نگارنده به عنوان یک هوادار کوچک فوتبال رشت و داماش، بر خلاف اینکه شاید در نظر برخی مصاحبه در مورد "صابون زیرپای درخشان" از پیگیری دلسوزانه و جدی اوضاع داماش و بیرون کشیدن این تیم از بحران و پاسخگویی به فوتبال دوستان رشتی و گیلانی مهم تر باشد ، از همه دلسوزان فوتبال رشت ، از همه مسئولان شهری و استانی ، از همه ساکنان خونگرم و پرشور ورزشگاه پیر عضدی خواهشمندم به این موضوع توجه بفرمایند که : "زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید" ،پیگیری و جدیت حرکت بدون هر گونه ملاحظه از مسئولان و حمایت همه جانبه از هواداران…

 

نگارنده: حسین خرمی

منبع: www.varesh-sport.com

وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان