وارش اسپرت – تارنمای هواداران داماش گیلان : شیر سماور… این شعار معروفترین واکنش هواداران خشمگین از تصمیم داور بود.
شعاری که هر چند به چند واژه ی رکیک ختم می شد اما میزان و درجه ی توهین آمیز بودن آن حداکثر به قول امروزی ها 14+ بود! نه از مادر و خواهر کسی مایه می گذاشتند و نه به زن و بچه ی کسی کاری داشتند. این شیر سماور نهایت انزجار بود که البته فقط نثار داور نگون بخت میشد.نه پای مادر دروازه بان به میان می آمد و نه دختر مربی تیم رقیب. نمی دانم نخستین بار کی بود که پرده ی حیا پاره شد و دیوار وقاحت فرو ریخت اما اگر اشتباه نکرده باشم یکی از رکیک ترین فحش ها برای اولین بار از سر دعوای پاشازاده و عابدزاده در مقدماتی جام جهانی شروع از سوی طرفداران سرخابی بر علیه هم شروع شد و پای زن و مادر را به کری قرمز و آبی کشیدند. زمانی که عابدزاده اعلام کرده بود که حق پاشازاده نبود در تیم منتخب جهان بازی کند! بعد از آن بود که دیگر بی مهابا و گستاخانه هواداران دو تیم به هر بهانه ی بچه گانه ای شعارهایی که به شعار های ناموسی معروف شد را در ورزشگاه سر می دادند. شعرهایی هجو که وجه مشترک همه ی آنها واژه های رکیک، مضمون ناموسی و توهین های بی شرمانه خود نمایی می کرد!
شعارهایی که ابتدا شاید لبخند را بر گوشه لبهای بزرگترها برای ثانیه هایی آشکار می کرد ولی بلافاصله به نشانه اعتراض لبی می گزیدند و خواهان خاموش شدنشان بودند. شعارهایی که پایه گذار آن شد که دیگر بزرگترها از آمدن به ورزشگاه صرف نظر کنند زمانی که می دیدند کسی به حرمت موی سپیدشان لب فرو نخواهد بست و ساکت نخواهندشان کرد.
شعارهایی که حتی درصد و بزرگی و کوچکی جرم بازیکن مورد نظر در آن اهمیتی نداشت، شاید تنها به خاطر یک شوت سنگین به هوا هم به جرم اینکه بازیکن تیم رقیب است، محکوم بود باید ترانه ای با مضمون توهین مستقیم به ناموسی ترین اعضای خانواده خود در فضای آلوده ورزشگاه تحمل کند.
این دامنه آنقدر تنگ و این تابو آنقدر شکسته شد که شاید امروز اگر هواداران تیمی از این واژه ها استفاده نکنند محکوم به خنثی بودن می شوند و متهم به تیفوسی نداشتن!
حالا ورزشگاههای ما نه مکانی برای گذراندن اوقات فراغت و تفریحگاهی سالم، که گاها تبدیل به یکی از آلوده ترین محلهای تجمع جوانان شده است. مکانهایی که گاه برای به سخره گرفتن فرهنگ جامعه هیچ خط قرمزی نمی شناسند و به هیچ اصولی را برای خود متصور نیستند. برای اینکه لحظه ای به مقصود برسند حاضرند که حتی به آنچه اعتقاد ندارند عمل کنند و واژه هایی بر لب آورند که بیشترینشان در خارج محیط ورزشگاه حتی از فکر کردن به آن شرمشان خواهند شد!
و حالا می رسیم به اتفاقی که هفته گذشته در ورزشگاه تختی انزلی افتاد. این بار طرف داستان نه بازیکن حریف بود و نه داور. نه شوتی به سوی کسی زده شده بود و نه سوتی به اشتباه زده شده بود. موضوع هم بدیع بود و هم در نوع خود تازه و جالب.این بار هدف جماعت عصایانگر یک عضو جامعه رسانه ای بود، گزارشگر مسابقه ای که اتفاقا هم استانی فحش دهندگان بود! تنها جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد… این بار حتی دامنه توهین ها در حد رها کن و حیا کن هم نبود مستقیما و بی پروایانه و گستاخانه عزیزترین و مقدس ترین عضو خانواده ی هر انسانی را نشانه گرفتند. آن هم به دلیل آنکه چرا در فلان برنامه تلویزیونی چرا به تیم رقیب ده دقیقه بیشتر پرداختی و یا مهمان برنامه چرا از شهری بود که ما به آن حسادت می کنیم! خب البته این هم برای خود دلیلی است محکمه پسند و صد البته این حق را می دهد که از پیش از شروع بازی تا پایان پیوسته و هماهنگ به هرکس و هر فردی که در شعر و قافیه جور بیاید توهین کنیم و آخر سر هم بگوییم مقداری کم گذاشتیم!
اینکه چه اتفاقی افتاده که ما با این سرعت جاده سقوط را طی کردیم و از شیر سماور به این نقطه رسیدیم بحث مثنوی هفتاد من کاغذ است. اما تا کجا می خواهیم پیش برویم تا کی قرار است به هر بهانه ی واهی پرده دری کنیم و از ناموس مایه بگذاریم و آخر سر هم سینه سپر کنیم که فهیم ترین تماشاگران دنیا را داریم قابل پاسخ دادن است. با این رویه و این نوع واکنش هیچ کس و هیچ چیزی جلو دار سقوط و انحطاط مان نخواهد شد. ما با سرعت خود و جامعه مان را به فنا خواهیم برد. اینکه دیگر هیچ توهینی در ورزشگاه ناراحتمان نمی کند خود بزرگترین نشانه است.
راستی کدامیک از ما در جامعه ی رسانه ای در برابرتوهین نه فقط یک همکار رسانه که یک انسان واکنش نشان دادیم؟ اگر این فحاشی ها در مثلا ده سال پیش می افتاد چند نفر عکس العمل نشان می دادند؟ از پاسخ به همین پرسش می توان همه ی عمق فاجعه را دستگیر شد….
نگارنده : هوادار فوتبال
ثبت ديدگاه