[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - .....>زنگ تفریح< ....

.....>زنگ تفریح< ....

پیشنهادات و انتقادات + مطالب متفرقه ورزشی، اجتماعی، تاریخی و... (ارسال های سیاسی حذف خواهند شد) را در این بخش قرار دهید.

مديران انجمن: meraj130, antiros

پستتوسط The_King_of_rasht » جمعه آگوست 24, 2012 8:14 am

توی یه روزنامه خواندم که امیر حسین صادقی گفته:" که داربی ایران بین پس پس واس اس از نظر حساسیت با الکلاسیکو برابری میکنه"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
_____________________________-

اگه بازی شما با الکلاسیکو برابری میکنه پس الگیلانو با چی برابری میکنه؟
ما باز میگردیم

نماد کاربر
The_King_of_rasht
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3522
تاريخ عضويت: پنج شنبه اکتبر 20, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر مقدس رشت . دباغیان

پستتوسط RASHTBOY » جمعه آگوست 24, 2012 10:32 am

[quote="The_King_of_rasht"]توی یه روزنامه خواندم که امیر حسین صادقی گفته:" که داربی ایران بین پس پس واس اس از نظر حساسیت با الکلاسیکو برابری میکنه"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
_____________________________-

اگه بازی شما با الکلاسیکو برابری میکنه پس الگیلانو با چی برابری میکنه؟[/quote]
الان از همين بازيكن بپرسي الكلاسيكو در كجا برگزار مي شه ، مي گه در يونان يا شايد هم برزيل :D
نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

پستتوسط sansi » جمعه آگوست 24, 2012 6:59 pm

ابراهيم قاسم‌پور پس از برتري تيمش مقابل داماش گيلان گفت: نيمه اول در اختيار ما بود اما داماش هم حملاتي روي دروازه ما داشت ولي در مجموع ما بهتر بوديم و توانستيم در ضد حملات عملکرد بهتري داشته باشيم و به گل برسيم.

وي ادامه داد: در نيمه دوم فشار داماش بيشتر شد و معتقدم آنها مي‌توانستند سه، چهار گل به ما بزنند اما روز ، روز ما بود و اميدوارم اين روند صعودي را در بازي‌هاي بعدي تکرار کنيم.

سرمربي تيم مس کرمان در مورد تعويض فرهاد سالاري گفت: احساس کردم او نمي‌تواند خوب بازي کند و براي همين او را با حسين کاظمي تعويض کردم اما کاظمي هم عملکرد خوبي نداشت و از او راضي نيستم.

وي در پاسخ به سؤالي مبني بر اينکه مس ناپلئوني پيروز مي‌شود عصباني شد و گفت: اصلا اين طور نيست. ما را با تيم‌هاي ميلياردي مقايسه کنيد و ببينيد آنها چند گل زده اند و ما چند گل زده‌ايم. فکر مي‌کنم در بازي‌هاي بعدي روند گل زني ما بهتر مي‌شود.
نماد کاربر
sansi
کاربر نیمه حرفه ای
کاربر نیمه حرفه ای
 
پست ها : 303
تاريخ عضويت: يکشنبه ژانويه 22, 2012 12:00 am
محل سکونت: شهرباران

پستتوسط Rasht-knight » شنبه آگوست 25, 2012 5:06 am

همین جور که داشتم تو سایت های مختلف می گشتم با 1 ماجرای جالب روبرو شدم که دیدم بد نیست شما هم اونو بخونید...
البته ممكنه تكراري باشه ولي به نظرم جالبه :


"من خیلی خوشحال بودم ! من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم والدینم خیلی کمکم کردند
دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود…
فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد
و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم
یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین انزلیچی !
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :
اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!
من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم…
اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم…
وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم
و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!
یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!
پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!
ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم
و این تجربه ای بود برای من که همیشه کیف پولمو تو ماشین بذارم...
/10/ /10/ /10/ /10/ /11/ /14/
برای موفقیت داماش صلوات.... " یه کم بلند تر بفرست "
نماد کاربر
Rasht-knight
کاربر نسبتا فعال
کاربر نسبتا فعال
 
پست ها : 97
تاريخ عضويت: يکشنبه جولاي 22, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط hoshang131 » شنبه آگوست 25, 2012 7:29 am

دمت گرم ابره داااستان باحالی بود /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /8/
نماد کاربر
hoshang131
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 151
تاريخ عضويت: سه شنبه جولاي 03, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط popo131 » شنبه آگوست 25, 2012 7:45 am

خیلی باحال بود /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/
DAMASH per tutta la mia vita


popo131
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3638
تاريخ عضويت: يکشنبه مه 20, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت بهشت

پستتوسط RASHTBOY » شنبه آگوست 25, 2012 10:24 am

هیچوقت یادم نمی‌رود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی می‌کردم. وقتی به چراغ قرمز ۱۸۰ ثانیه‌ای‌اش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگ‌های معمولم در مورد چراغ قرمز‌ها و ترافیک‌های تهران را زمزمه می‌کردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال می‌گیری» چند قدم آن طرف‌تر دخترک گلفروش با شاخه‌های لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه... خواهش می‌کنم». جمله‌اش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی را از من دیدند بی‌خیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناری‌ام.
رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشین‌ها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچه‌ها... بچه‌ها بیایین علی کریمیه... بازیکن پرسپولیس...» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بی‌اختیار سرم را چرخاندم تا عکس‌العمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنباله‌دار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آن‌ها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچه‌ها هنوز بی‌خیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشین‌های پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
کاپیتان پرسپولیسی‌ها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس می‌فروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گل‌های لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. برایم عجیب بود. مگر می‌توان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمی‌دانست چکار کند و بالا و پایین می‌پرید. کریمی که دیگر نمی‌دانست چکار کند، با صدایی خش‌دار گفت: «بچه‌ها باید بروم سر تمرین. دیرم شده.» خداحافظ... خداحافظ» کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیه‌ای علی کریمی... کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند... /3/ /3/ /3/
نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

پستتوسط Rashti0131 » شنبه آگوست 25, 2012 10:38 am

تفکر متولدین هر ماه از عشق.....

فال متولدین فروردین ماه :

به سوی من بیا
تا تو را حس کنم
و دنیا خواهد دید
داستانِ عشقی، سوزان را
که شعلهاش در قلب من خواهد بود؛
به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیهها و پرنسسها سر میکند.
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.


فال متولدین اردیبهشت ماه :

عشق را در چشمان من بنگر
چهره بر افروختهام را ببین و عشق را حس کن
به صدای نفسهای من گوش کن
و بشنو ترانه عشق را؛
عاشقی بی قرار است و کمرو ولی پر شهامت.
موسیقی بر او تاثیر فراوان دارد.


فال متولدین خرداد ماه :

با من به رویا بیا به رویای عشق
بیا تا بر فراز بلندترین کوه گام نهیم
بیا تا در ژرف ترین اقیانوس شنا کنیم
بیا تا به دورترین ستاره ها پر کشیم
بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست؛
بهترین عاشق دنیاست و گفتارها و دل او پر از رویاهای عاشقانه است.


فال متولدین تیر ماه :

بهشت هیچ است
در برابر گام برداشتن در کنار تو
در شبی زیبا
زیر نور ماه؛
دلی نازک و پر ز محبت دارد و از دل سوختن می هراسد.


فال متولدین مرداد ماه :

گویی خورشید گرمای خود را از دست داده است
و گلهای سرخ عطری ندارند
و ستارگان دیگر نمیخوانند
آن گاه که چشم میگشایم و میبینم
با تو نیستم؛
عاشق پیشه است و بی عشق زندگی نمیکند.


فال متولدین شهریور ماه :

شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمیتوانم عاشق باشم
شاید به نظر برسد که حتی نمیخواهم عاشق باشم
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت؛
عشق او شعلهای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است.


فال متولدین مهر ماه :

با پر شورترین گفتارهای عاشقانه
با ماجراهای عاشقانهای که خواهیم داشت
با فداکاری هایم در راه عشق به تو
خواهی دید که چگونه دوستت دارم؛
در امور عشقی ورزیده است و زندگیاش پر از ماجراهای عاشقانه است . . .
زن متولد مهر عشق خود را در عمل نیز به اثبات می رساند.


فال متولدین آبان ماه :

در التهاب شنیدن ترانه گامهای تو هستم
که به سوی من میآیی
و عاشقم بر انتظار آن لحظه که تو را در کنار خود حس کنم
دوستت دارم؛
هیجان عشق برای او زیبا و پر جاذبه است و در عشق صادق است.


فال متولدین آذر ماه :

نجوایی از سوی تو
نگاهی کوتاه از تو
لبخندی شیرین بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق می یافتم؛
خوش بین است و راستگو. شاید نگاهی شاعرانه به عشق داشته باشد.


فال متولدین دی ماه :

روزها ماهها و سالها میگذرند
و شاید هیچ چیز عوض نشود
جز من
که بیش از پیش عاشق گشتهام؛
شاید در ظاهر بی احساس باشد ولی قلبی گرم و پر ز عشق دارد.


فال متولدین بهمن ماه :

میخواهم آزاد زندگی کنم
بسان پرندگان مهاجر
ولی قفسی ساخته از عشق تو
جایی است که همواره رو به آن خواهم داشت؛
عشق خود را دیر ابراز میکند و عاشق آزادی است. اولین عشق او قلبش را به تپش در میآورد و هرگز فراموش نخواهد شد


فال متولدین اسفند ماه :

من آنی نیستم
که بی عشق زندگی را سر کنم
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم
و چشمانم را میگشایم
و عشق رویاییام را در تو میبینم؛
در عشق بی نظیر است. جذاب و پر نشاط است. احساساتی و رویایی است .
افتخار مي کنيم که داماش مان را با نام مقدس رشت مي شناسند ، نه نام شهرمان را با تيم مان!
نماد کاربر
Rashti0131
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1739
تاريخ عضويت: يکشنبه اکتبر 30, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط MAZIYAR » شنبه آگوست 25, 2012 10:44 am

[quote:27c407ac55="RASHTBOY"]هیچوقت یادم نمی‌رود بلوار میرداماد را به سمت خیابان شریعتی رانندگی می‌کردم. وقتی به چراغ قرمز ۱۸۰ ثانیه‌ای‌اش برخورد کردم عصبی شدم. تازه از محل کارم تعطیل شده بودم و خیلی خسته بودم.
داشتم دیالوگ‌های معمولم در مورد چراغ قرمز‌ها و ترافیک‌های تهران را زمزمه می‌کردم که کودکی رو به من کرد و گفت: «آقا فال می‌گیری» چند قدم آن طرف‌تر دخترک گلفروش با شاخه‌های لاله صدا زد: «آقا گل بخردیگه... خواهش می‌کنم». جمله‌اش تمام نشده بود که با غرور تمام، شیشه پنجره را بالا دادم تا صدایشان را نشنوم و مزاحم نشوند! وقتی چنین برخوردی را از من دیدند بی‌خیال شدند و رفتند سراغ راننده اتومبیل کناری‌ام.
رنگ قرمز و مدل ماشین سبب شده بود تا از سایر ماشین‌ها متمایز گردد.
پس از چند ثانیه دیدم پسرک فالگیر با صدای بلند گفت: «بچه‌ها... بچه‌ها بیایین علی کریمیه... بازیکن پرسپولیس...» در یک چشم به هم زدن، پنچ شش نفر از کودکان کار، دور ماشینش را گرفتند. من هم بی‌اختیار سرم را چرخاندم تا عکس‌العمل علی کریمی را ببینم. او با لبخندی دنباله‌دار از همه کودکان فال و گل و شکلات گرفت تا آن‌ها را خوشحال کند. چراغ سبز شد و بچه‌ها هنوز بی‌خیال کریمی نشده بودند. علی کریمی که با بوووووق ماشین‌های پشت سرش مواجه شده بود، اتومبیلش را حرکت داد و بعد از چراغ قرمز، ماشینش را نگه داشت. من هم از روی کنجکاوی پشت سر جادوگر ایستادم.
کاپیتان پرسپولیسی‌ها از ماشین پیاده شد و دخترک گلفروش را محکم بوسید و پسری که آدامس می‌فروخت را بغل کرد. امضا داد و تمام گل‌های لاله گلفروش را خرید و چند فال حافظ هم گرفت. برایم عجیب بود. مگر می‌توان باور کرد جادوگر که گاهی حوصله خودش را هم ندارد اینطور برخورد کند؟
دخترک گلفروش از فرط خوشحالی نمی‌دانست چکار کند و بالا و پایین می‌پرید. کریمی که دیگر نمی‌دانست چکار کند، با صدایی خش‌دار گفت: «بچه‌ها باید بروم سر تمرین. دیرم شده.» خداحافظ... خداحافظ» کودکان کار نیز با تشویق چند ثانیه‌ای علی کریمی... کریمی دوستت داریم، او را بدرقه کردند... /3/ /3/ /3/[/quote:27c407ac55]
خیلی با این کارش حال کردم.اگر ما علی کریمی رو تشویق کردیم شاید گیلانی بودنش باعث شد ولی شدت تشویق ها به خاطر مرام و مردانگی که همیشه با مردم بود و مثل خیلی ها وقتی مدال المپیک میگیرن آن را تقدیم به یک نفر می کنند نبود و همیشه با مردم بود و همیشه هم راهی را رفت که مردم می خواهند و من تنها بازیکن سرخابی ای هست که واقعا دوستش دارم و آن عکس العمل علی کریمی بعد از شعار علی بچه رشتی و کریمی گیلانی باید جوابی برای کسانی باشه که میگن کریمی به اصالتش تعصب نداره و حتی میتونید از افشین و مهدوی بپرسید که همش سر تمرین تیکه های گیلکی میندازه ولی واقعیتی وجود داره که خودش متولد شهریار هست و پدر مادرش گیلانی هستند و ما با تشویقمون بهش یاداوری کردیم که رشتی ها تو رو از خودشون میدونند
"آبرار اَ خاک میرزا جاجیگایه / همیشه خنجرُ خون روبرایه"

"حواسَ خُب بَنَه می حرفَ بشنو / منو تو یک سریم ، دوشمن سیوایه"
نماد کاربر
MAZIYAR
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 4566
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 07, 2010 12:00 am
محل سکونت: varesh city

پستتوسط hoshang131 » شنبه آگوست 25, 2012 11:24 am

تعداد مدالهایی که چین میاره, خیلی به تعداد ورزشکاراش تو المپیک
ربط نداره, شما فک کن یه میلیارد و نیم آدم برات دعا کنن؛
دفعه اولتم باشه بازی میکنی, اقلن نقره رو میاری..... :| /8/
نماد کاربر
hoshang131
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 151
تاريخ عضويت: سه شنبه جولاي 03, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط 777 » شنبه آگوست 25, 2012 11:27 am

/10/ /10/ /10/ عجب
خیلی باحال بوابرار rashtknaight
نماد کاربر
777
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1900
تاريخ عضويت: سه شنبه مه 01, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت ...منظریه...

پستتوسط Rasht-knight » شنبه آگوست 25, 2012 4:47 pm

[quote:02e55b9778="777"]/10/ /10/ /10/ عجب
خیلی باحال بوابرار rashtknaight[/quote:02e55b9778]
چاکریم آبرار.... :wink:
برای موفقیت داماش صلوات.... " یه کم بلند تر بفرست "
نماد کاربر
Rasht-knight
کاربر نسبتا فعال
کاربر نسبتا فعال
 
پست ها : 97
تاريخ عضويت: يکشنبه جولاي 22, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط 777 » شنبه آگوست 25, 2012 10:45 pm

Mollie Wood مادر ۱۱۱ ساله ای است که تاکنون دوبار جایزه یکی پیرترین مادرهای دنیا را به وی اعطا کرده اند.اما امسال جشن روز مادر وی رنگ و بوی دیگری داشت،چرا که تنها هفت هفته پیش ،فرزندِ فرزندِ فرزندِ فرزندِ فرزندش را که به اصطلاح خودمان ندیده اش را دید.

به گزارش تک ناز او بدین طریق توانست رکورد دار طول عمر و دیدن ششمین فرزند دختر نسل خودش را بشکند چرا که در ۱۰۰ سال پیش تاکنون کسی به این رکورد دست نیافته بود.این نسل یکی از حیرت انگیز ترین نسلهای آمریکایی بوده چرا که همه آنها عمرهایینسبتاطولانی داشته تا جایی که ۴ نسل قبل از این پیرزن ۱۱۱ ساله،عمری در حدود ۱۶۹ سال داشته اند.

شاید ۱۱۱ سال عمری طولانی اما عجیب به نظر نرسد،ولی این در جاییست که محققین متوسط عمر زنان آمریکایی را ۵۴ سال و متوسط عمر مردان آمریکایی را ۵۰ سال تخمین زده اند
<img src='http://photo.clod5.com/pic/f1d0705c91c2.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/' />
نماد کاربر
777
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1900
تاريخ عضويت: سه شنبه مه 01, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت ...منظریه...

پستتوسط 777 » شنبه آگوست 25, 2012 11:19 pm

: یکی از دوستام تعریف می کرد : با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو
صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف
خودش.
منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان
باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.
خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!
خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..
رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.
خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام .
ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم!
یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…!
بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین!

خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!
نماد کاربر
777
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1900
تاريخ عضويت: سه شنبه مه 01, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت ...منظریه...

پستتوسط RASHTBOY » يکشنبه آگوست 26, 2012 10:50 am

آلوارو مونرو» ماتادور معروف اسپانیایى، پس از آنکه فهمید این حیوان قصد جنگ و حمله به او را ندارد، افتاد و گریست
اگه دوستان خوب دقت کنند متوجه می شند که چند تیر ( نیزه) روی پشت حیوان فرو رفته است ، ماتادوری پیروز مسابقه است که موفق به قطع نمودن نخاع حیوان شود !!!!!! واقعاً توحش در گاو بازی بیداد می کنه









<img src='http://image.allcx.com/pic/900fe92840c5.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo Hosting
نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

قبليبعدي

بازگشت به متفرقه

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: Google [Bot] و 0 مهمان

cron