توسط siabagh » جمعه آپريل 13, 2012 5:03 pm
پرواز همای در سوگِ درگذشت فریدون پوررضا دست به قلم شد:
«ای صدای همیشه بارانی
استاد فریدون پوررضا
اگرچه امروز برای نوشتن بسیار دیر کرده ام اما برای تسکین دل داغدارم برایت می نویسم.
ای صدای کوه و دشت و شالیزار
از این پس صدای تو با بادها و درختها و برگها در کوه ها و جنگلها خواهد پیچید.
هنوز به یاد می آورم نخستین روزی که 16 سالم بود و برای آموختن آواز نزد شما آمدم ، هنوز به یاد دارم که پدرانه مرا به گوشه ای نشاندی و گفتی بخوان!
خواندم … و از آن پس بارها و بارها میگفتی بخوان ، بخوان ، سعید کوچک بخوان… ، باید جسارت خواندن را بیاموزی ، بخوان!
میگفتی یاد بگیرید و به هر جا که می خواهید بروید ولی فراموش نکنید که از کجا آغاز کرده اید و من امروز خرسندم که نخستین پله ی خواندن را نزد شما. طی کردم ، خرسندم که از شما آموختم صدای مردم رنجدیده باشم .
صدای شما صدای مردم کوهستان و شالیزار ، صدای کشاورزهای رنجدیده ی گیلان بود.
شما گنجینه ای از نغمه هایی در سینه ات داشتی و با خود بردی که پس از این در هیچ کجای روزگار نخواهیم شنید.
سالها صدای شما با صدای مردم کوه و دشت و شالیزار گره خورده بود و به گوش میرسید و از این پس صدای مردم گیلان در خاک خواهد خفت.
صدای شما جاودان خواهد ماند.
مردم گیلان در سوگ شما خواهند گریست.»
آسمان گیلان در سوگ شما اشک خواهد ریخت و صدای شما پس از باران دوباره به گوش خواهد رسید.
بخواب ای صدای همیشه بارانی…»
تا قبله مي شين مردومه من قبله نمايم