همکلامی با پرفسور مجید سمیعی مرد پنجه طلایی جهان و افتخار گیلان
بی شک وی افتخار بشریت و مایه عزت و آبروی گیلانیان است ، در زمستان ۹۱ این سعادت را داشتم که مقابل ایشان به نیابت از شما بزرگواران بنشینم و یکی از شب های خوب یا همان ” خوجیر شبان ” را در محضرش و مقابل دیدگانتان سپری نمایم.
شب دلپذیری بود و التهاب شیرینی داشت نه از این بابت که اجرای آن شب سخت باشد از این جهت که بنا بود میزبان شخصیت گرانقدری باشم که هرگاه مشاهیر گیلان را در مجلس و محفلی نام می بردم نامش در صدر فهرست اسامی مفاخر سرزمینمان می درخشید ، از سویی دیگر هم این احتمال وجود داشت که به دلیل مشغله فراوان و فشردگی برنامه های سفر کوتاه مدتشان به رشت امکان حضورشان در شبکه باران و برنامه ” خوجیرشبان ” فراهم نیاید .
خلاصه انتظار به سر رسید و دقایقی پس از آغاز برنامه ایشان به استودیو شماره یک سیما وارد شدند ، افتادگی و ادب ایشان در حین احوال پرسی با یک یک عوامل حاضر پشت دوربین راحت و ستودنی به چشم می آمد ناخودآگاه به یاد آن تیپ افرادی افتادم که تا دری به تخته ای می خورد و نامشان بر سر زبانها می افت دیگر خدا را هم بنده نیستند !؟
ایشان را شخصیتی متشخص ، مبادی آداب ، دوستدار سرزمین مادری اش گیلان بویژه رشت ، آداب و سنن کهنش و خوراک های اصیلش و صد البته بر بلندای یکی از تخصصی ترین و پیچیده ترین شاخه های علوم یافتم .
آن شب به یمن حضور ایشان و احترام شما همراهان همیشگی با تصمیم مدیر کل صدا و سیمای مرکز گیلان که انسانی خوش قلب و با رویی همیشه گشاده است برنامه ورزشی “سکو” به تهیه کننده گی و اجرای دوست گرامی ام از کنداکتور پخش ، حذف و زمان برنامه مورد اشاره نیز به خوجیرشبان اختصاص یافت که در دو نیمه دیدنی قبل و بعد از اخبار شبانگاهی ۲۳ سیما در خدمتتان بودیم.
شمار پیامک های دریافتی برنامه هم از سر حد هفتاد هزار گذشت و رکوردی نا شکستنی در میان برنامه های شبکه باران ثبت کرد و نشانگر استقبال بی نظیر بینندگان در جای جای ایران و ایرانیانی که از طریق اینترنت از جای جای جهان همکلام مرد پنجه طلایی جهان و افتخار گیلان شده بودند ، شد .
از رشت ، زادگاه دوست داشتنی اش و خاطراتش می گفت ، از نواها و شعرهای کسبه میدان بزرگ که با گذر این همه سال در گوشش هنوز طنین انداز بود می گفت ، از ” مرغ سیای بی نفس ، بادمجان ” و عشق و علاقه اش به رشت و گیلان.
می دانستم که به ورزش و تیم فوتبال شهر باران ، داماش ، نیز علاقه دارد اما فرصت مناسبی دست نداد تا جور ” سکو” را بکشم و سوالی ورزشی از ایشان بپرسم زیرا که فضای برنامه بیشتر علمی بود و فرصتی مغتنم برای همصحبتی با بزرگ مردی که گیلانیان مایلند فرزندانشان همانند او باشند آنگونه که بارها و بارها با ارسال پیامک به برنامه بدان اشاره می نمودند.
می گفت از بهترین لحظات یک روز پر مشغله اش در بیمارستان فوق تخصصی اش در هانوفر آلمان دقایق کوتاهی است که بین دو عمل جراحی سنگین با خود خلوت می کند و ” چای اصیل لاهیجان ” می نوشد ، اصرار هم داشت که ” چای اصیل لاهیجان ” را با لهجه رشتی بگوید که برایم بسیار جالب و ستودنی بود ناگاه به یاد افرادی افتادم که اصراری بی ثمر بر فارسی صحبت کردن دارند آنهم با علم به این مهم که دهان که می گشایند همه فهمشان می شود که گیلانی اند و شمالی .
خلاصه آن شب به یاد ماندنی هم به پایان رسید با درس هایی که از پرفسور مجید سمیعی گرفتیم و امیدوارم سالیان سال نصب العین همه ما باشد
[b:30b86bd881][color=black:30b86bd881]پ.ن:با عرض پوزش از آقا مهدی عزیز.چون کاربرانی که توی سایت عضو نیستن نمیتونن لینک رو ببینن به نا چاچار کل مطلب رو توی نظرات کپی کردم[/color:30b86bd881][/b:30b86bd881]