گفتگو آزاد

[RASHTBOY]

[b:f1fd20963e][color=red:f1fd20963e]ترکيب تيم ملي زير22سال براي ديدار با عمان[/color:f1fd20963e]
[/b:f1fd20963e]
ب[color=darkblue:f1fd20963e]ه نقل از سايت رسمي فدراسيون فوتبال، عليرضا بيرانوند، فردين عابديني، محمد امين حاج محمد، محسن مسلمان، شهاب کرمي، [size=24:f1fd20963e]هادي محمدي[/size:f1fd20963e]، وحيد اسماعيل بيگي، مرتضي پور علي گنجي، اميد عاليشاه، ميلاد غريبي و کاوه رضايي نفراتي هستند که عصر امروز راس ساعت 18:30 به مصاف عمان مي‌روند.[/color:f1fd20963e]

[color=red:f1fd20963e][b:f1fd20963e]به دور از تعصب حسن زاده بسیار بهتر از تمامی مهاجمان نام برده در لیست فوق می باشد[/b:f1fd20963e][/color:f1fd20963e]

[mahyarmaya]

کسی توو سایت ارشد مکانیک داره ؟چند تا سوال داشتم

[milad2020]

[quote:0bbf6c5fbd="mahyarmaya"][quote:0bbf6c5fbd="MAZIYAR"][quote:0bbf6c5fbd="mahyarmaya"]shiabagh:دمشـون گـرم .خیلی کار درستی کردن حالا بندر عباس معروف به هراز ملیتی و اکثرا بومی نیستن .
کاش برای شهردار و استاندار غیر بومی مـا یه حرکتی میکردیم[/quote:0bbf6c5fbd]
فکر کنم منظورم شهردار غیربومی هست...
چون استاندار که بومی هست[/quote:0bbf6c5fbd]
استانداری که خیلی بومی باشه منظورمه "استانداری که اول اسمش ق داشته باشه [/quote:0bbf6c5fbd]


[size=24:0bbf6c5fbd]
[color=red:0bbf6c5fbd]زنده باد مهندس قهرمانی[/color:0bbf6c5fbd][/size:0bbf6c5fbd]

[alimoteboy]

کسی از ریاضی (مشتق ) حالیش میشه؟ میتونه منو کمک کنه؟
منکه تو دبیرستان به زور اینو گرفتیم الان تو دانشگاه به مشکل برخوردیم اگه کسی میتونه کمکم کنه بگه
ممنون

[sepidroudi]

[quote:03f8ff1f7d="alimoteboy"]کسی از ریاضی (مشتق ) حالیش میشه؟ میتونه منو کمک کنه؟
منکه تو دبیرستان به زور اینو گرفتیم الان تو دانشگاه به مشکل برخوردیم اگه کسی میتونه کمکم کنه بگه
ممنون[/quote:03f8ff1f7d]

حالا بپرس سوالتو ضرر نداره

[yaranemirza]

[quote:352ee877bc="MAZIYAR"][color=black:352ee877bc][b:352ee877bc]چند نکته در مورد فروشگاه وارش اسپرت:[/b:352ee877bc]
هر کدوم از بچه های سایت رفتن فروشگاه وارش اسپرت ، حتما بگن که از طرف سایت وارش اسپرت اومدن تا بهتون تخفیف ویژه بده
جنس لباسش نسبت به تمام لباس های داماشی که در فروشگاه دیگه فروخته میشه بهتر هست و طرح لباس هم کاملا شبیه پیراهن امسال داماشه...
کلاه ، شالگردن و دستبند هم جز برنامه ها هست تا برای فروش بیاره[/color:352ee877bc][/quote:352ee877bc]




قیمت لباس داماش خیلی گرونه ولی گفت هفته ی دیگه 25 تومانی رو هم می یاره

[RASHTBOY]

[color=darkblue:062b44b7a5]امید عمان صفر – امید ایران یک

گل: کاوه رضایی (48)

داور: ذکری الهنایی

اخطار: مانع سبیت (عمان) محسن مسلمان و شهاب کرمی (ایران)

تماشاگر: کمتر از پنجاه نفر

ورزشگاه سلطان قابوس (مسقط)



تیم عمان: مازن الکاسبی، باسم عبدالله، محمد فرج، نذیر اسلوم، مانع سبیت، سامی مبارک، بدر نصیب (78- عبدالله نور)، علی سلیم، حاتم خمیس، حمود السعدی (60- سامی خمیس) و عبدالله صالح (78- عبدالله خلفان).

سرمربی: جورج فیلیپ

تیم ایران: علیرضا بیرانوند، فردین عابدینی [b:062b44b7a5](68- مسعود حسن زاده)[/b:062b44b7a5]، محمدامین حاج محمدی، [b:062b44b7a5]هادی محمدی[/b:062b44b7a5]، وحید اسماعیل بیگی، شهاب کرمی (58- اکبر ایمانی)، مرتضی پور علی گنجی، محسن مسلمان (77- مرتضی تبریزی)، امید عالیشاه، میلاد غریبی (67- ایمان جهان عالیان) و کاوه رضایی (70- مسعود ریگی).

سرمربی: علیرضا منصوریان



نیمه اول: بازیکنان ایران که به لحاظ فیزیکی برتری محسوسی نسبت به قرمزپوشان عمان داشتند، در این نیمه بر جریان بازی تسلط داشتند اما در خلق موقعیت های گلزنی موفق نبودند. هر تیم در این نیمه دو موقعیت نصف و نیمه داشت که ثمری نداشت. سپیدپوشان ایران با تکیه بر فرارهای امید عالیشاه و کاوه رضایی از جناحین برای رسیدن به دروازه میزبان تلاش می کردند. کاوه رضایی مهاجم نوک ایران در این نیمه کم تحرک بود و هنگام ارسال های بازیکنان کناری نتوانست دروازه عمان را تهدید کند.

استفاده از ضربات شروع مجدد و قدرت سرزنی مدافعان پیش تاخته به هنگام تصاحب این ضربات، از دیگر برنامه های شاگردان منصوریان بود که نتیجه نداشت و نیمه اول بدون گل تمام شد.



نیمه دوم: سه دقیقه پس از شروع این نیمه، ایران توسط رضایی به گل رسید تا بازی سرعت بیشتری پیدا کند. عمان برای جبران گل خورده از لاک دفاعی بیرون آمد و بازی را در نیمه زمین ایران دنبال می کرد. علیرضا منصوریان در کمتر از بیست دقیقه با استفاده از پنج تعویض در این دیدار تدارکاتی، توازن را در بازی برقرار کرد تا باز هم توپ در میانه میدان به گردش در بیاید.

فشار عمان در 10 دقیقه پایانی روی دروازه ایران ببیشتر شد و آن ها با ارسال های بلند از جناحین در پی جبران نتیجه بودند. حملات عمان در دقایق پایانی از جمله شوت خطرناک سامی مبارک که توسط بیرانوند به کرنر رفت، بی ثمر ماند تا در نهایت بازی کم حادثه تیم های ایران و عمان با تک گل کاوه رضایی به سود تیم مهمان تمام شود. دو تیم روز یکشنبه آینده در دومین دیدار تدارکاتی به مصاف هم خواهند رفت.



شرح گل:

0-1 (ایران): کاوه رضایی پس از یک-دو با شهاب کرمی، در پش مدافعان عمان پاس کرمی را دریافت کرد و در حالت تک به تک توپ را از بالای سر مازن الکاسبی به درون دروازه فرستاد.



اتفاقات مسابقه:

1) سکوهای ورزشگاه سلطان قابوس مسقط، خالی از تماشاگر بود و کمتر از پنجاه نفر از جمله ایرانی های مقیم مسقط به تماشای بازی نشستند.

2) حاج محمدی که به دلیل مصدومیت از ناحیه بینی با ماسک مخصوص بازی می کرد، در نیمه اول با تیر عمودی دروازه عمان برخورد کرد و بازی برای مداوای وی دقایقی متوقف شد.

3) محسن مسلمان با شماره 10 کاپیتان ایران بود که پس از تعویض وی، بازوبند کاپیتانی به حاج محمدی رسید.






[b][/color:062b44b7a5]

[The_King_of_rasht]

برنامه سکو شروع شد

[abarar0131]

http://futbol.as.com/futbol/2013/10/08/ ... 65540.html


آدم دلش می سوزه واسه بدبخت!!!!!!!!!!!!!!!!
حتما ویدیو رو ببینید.
...........
هواداران افراطی دربلغارستان جنجال آفرینی کردند

سایت گل- گروهی سی نفره از هواداران باشگاه لفسکی صوفیه بلغارستان روز سه شنبه به مراسم معارفه ایوایلو پتف، سرمربی جدید تیمشان که در دفتر باشگاه در حال جریان بود حمله کرده و سرمربی جدید تیم را مجبور کردند تا پیراهن آبی رنگ باشگاه و بعد هم پیراهن سفید رنگ تیم را از تنش در آورده و در نهایت لخت و بدون آنکه پیراهنی برتن داشته باشد،سالن کنفرانس خبری را ترک کرد.

این گروه از هواداران با تهدید از سرمربی جدید تیمشان خواستند تا پیراهن تیم را از تنش در بیاورد و به او گفتند:« یا پیراهن تیم را از تنت در بیاور یا ما آن را از تنت خارج می کنیم.» و در نهایت هم به خواسته شان رسیدند و پتف را در میان فحش و توهین و مشت و لگد از سالن کنفرانس خبری باشگاه بیرون کردند. مراسم روز سه شنبه اولین حضور رسمی پتف به عنوان سرمربی این تیم بود.

این برخوردهای خشن در مقابل چشمان ده ها روزنامه نگار و دوربین خبری رخ داد و دلیل این رفتار خشن هواداران افراطی باشگاه لفسکی صحبت های اخیر پتف بود که در گفتگویی اعلام کرده بود که طرفدار زسکا صوفیه، یکی از حریفان همیشگی و رقبای دیرینه لفسکی است. دلیل دلخوری بخش دیگری از هواداران هم این بود که درمورد تغییر سرمربی تیم با آنها مشورت نشده است.

پتف که فصل گذشته با تیم لودوگورتز فاتح لیگ بلغارستان شده بود، اخیرا به عنوان جانشین سلاویسا یوکانوویچ، سرمربی صربستانی لفسکی برگزیده شده بود. این سرمربی صربستانی تنها بعد از دو ماه حضور برروی نیمکت مربیگری این تیم به خاطر نتایج ضعیف از سمتش برکنار شد.

جالب اینجاست که تنها یک ساعت بعد از این اتفاقات تلخ، ایوو تونف و ناسکو سیراکو، مدیران فنی باشگاه لفسکی اعلام کردند که پتف از سمت خود استعفا داده است. طبق گزارش رسانه های بلغارستانی، سران باشگاه لفسکی هنوز اعالم نکرده اند که آیا پتف سرمربی این تیم خواهد ماند و یا این قرارداد تنها چند ساعت بد از امضا باطل خواهد شد.

[majid13]

mordab خصوصی داری

[meelad]

گفتگويي متفاوت با محسن قهرماني

طرف ميلياردها تومان اختلاس کرده هنوز اسمش در رسانه‌ها مخفف مي‌خورد و صورتش شطرنجي مي‌شود، بعد دوازده روز عکس من جلد همه روزنامه‌ها بود و انگار نه انگار که من يک انسان هستم.
خبرنگاران تماشاگر با حضور در منزل محسن قهرماني مصاحبه اي مفصل با وي انجام داده است. در باره گذشته، حال و آينده خبرساز ترين داور فوتبال ايران. طبق مشاهدات مصاحبه کننده، قهرماني که در خانه اي 100 متري با امکانات اندکي زندگي مي کند، ابتدا به دليل احتمال سانسور شدن حرف هايش حاضر به مصاحبه نبوده و در نهايت با وساطت علي خسروي دل به گفت و گو مي دهد. مصاحبه محسن قهرماني را بخوانيد.
قبل از بحث اصلي از گذشته خودت بگو.

سال53 در محله سناباد مشهد متولد شدم. هفتمين فرزند پدرم بودم. هميشه به پدر و مادرم افتخار کردم و هيچ‌وقت هم کتمان نکردم پدر و مادري دارم که سواد خواندن و نوشتن ندارند و فقط مي‌توانند قرآن بخوانند. پدرم کشاورز بود. در منطقه چلگرد زراعت جارو مي‌کرد و از اين راه خرج زندگي درمي‌آمد.

دخل و خرج زندگي‌تان جور بود.

ما مرفه نبوديم. فقير هم نبوديم. آن روزها يک قشر ديگر هم بود که مي‌گفتند قشر متوسط. ما قشر متوسط بوديم. پدرم جاروبافي و جارودوزي مي‌کرد. من هميشه کنار پدرم بودم و به همين خاطر اين دو کار را خوب بلدم. ما اهل جاروکردن هستيم خلاصه. (با خنده)

بيشتر درباره گذشته تان بگوييد.

مادرم مي‌گفت بچه بايد خودساخته بار بيايد. مي‌گفت شما هشت‌تا بچه هستيد. بايد خودتان گليم‌تان را از آب بيرون بکشيد. وقتي سر سفره مي‌نشستيم، هر کسي يک سهم مشخصي داشت. يادم هست بابا مي‌گفت: «حاج‌خانم، سهم غذاي محسن‌رو بکش، اگه خواست بخوره همين‌رو، اگه نخواست بره نون خالي بخوره بخوابه.» خُب من الان اين موضوعات را خوب درک مي‌کنم که قصد و نيت پدر چه بوده و چرا اين‌طور سختگيري مي‌کرد.

درس مي‌خوانديد؟

واقعيت اين‌که نه. من هميشه از درس فراري بودم. هيچ‌وقت هم شاگرد خوبي نبودم و نمره‌هاي خوب هم نمي‌گرفتم. پدرم در تمام طول دوران مدرسه‌ام به اندازه انگشتان يک دست هم به مدرسه ما نيامد اما مادرم هميشه آن‌جا سر مي‌زد. يک ناظم داشتيم آقاي کفاشيان (حالا شک دارم اسمش را اما شما بنويس کفاش که سوءتفاهم نشود با رئيس فدراسيون) مدير مدرسه‌مان هم آقاي بيرجندي بود که هميشه يک شلاق بافته‌شده چرمي ‌داشت و با آن بچه‌ها را تنبيه مي‌کرد. مادرم آمد مدرسه به آقاي بيرجندي جلوي خود من گفت: «آقاجان گوشت از شما، استخون از ما. اين بچه اگر اشتباه کرد، تنبيه‌اش کنيد. من رضايت دارم. هر طور که مي‌خواهيد باهاش برخورد کنيد».

قبل از اين‌که درباره وضعيت مالي‌تان حرف بزنيم مي‌خواهيم از سوابق کاري‌تان بدانيم.

درباره کار پيش بابا که گفتم به شما. من از بچگي چه سر زمين چه در مغازه حصيرفروشي، کنار دست بابا بودم. پول کارگري هم مي‌گرفتم. يعني پدر و پسري نبود. من مشخصاً کارگر بابا بودم.

چقدر مي‌گرفتيد؟

نمي‌دانم. من يک قراري با بابا گذاشتم. گفتم تا وقتي که ازدواج نکردم خرج زندگي‌ام با شماست. حقوق من دست شما امانت بماند يک روز همه‌اش را به من پس بدهيد.

اين پول‌ها بالاخره گرفته شد از بابا؟

اتفاقاً نه. اما يک اتفاق افتاد که اصلا ديگر نيازي به اين پول‌ها نبود. سال 79 ازدواج کردم. تا آن روز پيش بابا بودم و دستمزدها هم پيش بابا بود. هزينه ازدواج، عقد، خريدها، مراسم و حتي رهن خانه را تا ريال آخر بابا داد. پدرخانمم که دايي من هم هست خيلي کمک کرد. خُب فکر کنم تا همين‌جا کل حقوق من را داده بود. بابا وقتي من خانه خريدم 45ميليون تومان از پول خانه‌ام را که کم داشتم هم داد. حتي همان‌وقت ازدواج چون قوم و خويش‌هايي در تهران داشتيم يک انزلیچی هم در تهران براي ما گرفت.

نقطه عطف بهبود وضعيت مالي شما کجا بود؟

از وقتي داور بين‌المللي شدم ناگهان شرايط فرق کرد. خوب يادم هست اولين باري که داوري بين‌المللي داشتم تورنمنت جوانان در ترکمنستان بود. که 800 دلار به عنوان دستمزد گرفتم. بلافاصله چند وقت بعد رفتم اردن مقدماتي المپيک را قضاوت کرديم و 2200 دلار دستمزد گرفتم. اين رقم‌ها خيلي براي ما خوب بود. اين پول را در بانک پس‌انداز مي‌کرديم و سودش را مي‌گرفتيم.

همان وقت‌ها خانه خوبي هم خريديد.

نمي‌دانم منظورتان از خوب چيست اما خودم از اين‌ که در اين خانه صدمتري زندگي مي‌کنم راضي هستم. ولي خدا پدر سازنده اين‌جا را بيامرزد. من اين‌جا را پيش‌خريد کردم. قرار هم بود بر اساس برنامه پول به سازنده بدهم اما کم آورده بودم. اين شد که خرد خرد پول مي‌دادم.

مي‌توانيم بپرسيم خانه‌تان را چند خريديد و پولش را از کجا آورديد؟

بله. 45 ميليون که پدرم به ما داد. 22 ميليون مجموع پول‌هايي شد که از سفرهاي خارجي به دست آوردم. 18 ميليون هم وام مسکن گرفتم که ماهيانه 250 هزار تومان به حساب بانک بايد واريز کنم (دفترچه اقساط بانکي را نشان داد) و هفت سال هم از اقساط آن باقي مانده است. خلاصه اين‌که زندگي ما زندگي اقساطي است. ما قسطي زندگي مي‌کنيم و قسطي نفس مي‌کشيم.

کارتان در اداره پست چيست؟

اول در سيستم برگشتي مرسولات بودم. وقتي برگشت مي‌خورد من فقط اجازه داشتم آن‌ها را باز کرده، بررسي کنم، آدرس را پيدا کنم و محصول را به مقصد يا مبدأ برسانم. اين حاصل اعتمادي بود که مجموعه به من داشت.

از همان روز اول به شما اعتماد داشتند؟

طي يکي، دوماه خيلي‌ها من را قبول داشتند در پست. بعد از چند سال مسئول پيشتاز شدم که حساسيت‌هاي بيشتري داشت. در يک مورد روزانه نزديک به 300 سيم‌کارت بايد دريافت مي‌کرديم و به مقصد مي‌رسانديم. اتفاقاً آن‌جا هم دستم براي تخلف خيلي باز بود. الان هم چندماهي است کار تمبر مي‌کنم. روزي نزديک به 600 ميليون تومان ارزش اين تمبرهاست.

ماشين داريد؟

خير. شنيدم که مي‌گفتند قهرماني يک اسپورتيج 2012 در مشهد دارد. من اصلا سوار اين ماشين هم نشده‌ام.

دوست نداريد ماشين داشته باشيد يا پولش را نداريد؟

هر دو. من اگر قرار باشد ماشين بخرم مي‌توانم الان در حد پرايد يکي داشته باشم. اما بايد از روي پولي که در بانک پس‌انداز کرديم بردارم.

اين پول بانک از کجا آمده؟

اين پول را هم پدرم به ما داد. وقتي ازدواج کرديم هديه داد تا کار کنيم. من هم چون توان کار اقتصادي ندارم از همان اول بدون ريسک پول را گذاشتم داخل بانک و سودش را ماه به ماه گرفتم.

پدر 45 ميليون براي پول خانه به شما داد. يک مقدار پول هم داده که داخل بانک گذاشتيد. پول رهن خانه‌تان را هم داده بود. خرجي هم مي‌داد و هزينه‌هاي ازدواج را هم داد. تازه نه خانه پدري را فروختيد و نه باغ پدري را. هشت فرزند هم هستيد. اين‌ها شائبه‌آفرين است. به بقيه هم همين‌قدر لطف داشتند؟

راستش نه. پدر به من و برادرم خيلي کمک کرد. اما براي بقيه اين‌طور نبود. حالا شايد نبايد مي‌گفتم اما وقتي براي خواستگاري من به تهران آمديم يکي از خواهرهايم به پدر گفت که مگر خون محسن از خون ما رنگين‌تر است که اين‌قدر کمکش مي‌کنيد؟ من چون هميشه کنار پدر بودم، خيلي برايش محبوب بودم انگار.

پولي که در حساب بانکي شماست چقدر است؟ همان که پدر ارث گذاشت و خود شما جمع کرديد؟

چيزي در حدود 60 ميليون تومان در بانک پس‌انداز دارم.

آقاي قهرماني؛ موضوع اختلاف با علي دايي و باشگاه پرسپوليس اين روزها حاشيه‌هاي زيادي براي شما ايجاد کرده. درباره اين اتفاق صحبت کنيم؟

بله. اتفاقي که افتاد را همه مي‌دانند اما تبعات آن خيلي تلخ‌تر از چيزي بود که انتظار مي‌رفت. من خواهرانم دو هفته است که دائم گريه مي‌کنند. براي من ختم قرآن گرفته‌اند و مراسم دعاخواني. حجت الاسلام قرائتي در تلويزيون صحبت مي‌کرد، اشاره کرد به داستاني که براي من ايجاد شده. اسم از من نبرد اما به فوتبال اشاره کرد. بعد گفت يک نفر، سه هفته قبل درباره من قرائتي تهمتي زده که هنوز هم نتوانسته اثبات کند. بعد مي‌گفت مؤمن واقعي کسي است که حتي اگر انتقاد و اتهامي هم وارد مي‌کند، جار نزند. طرف ميلياردها تومان اختلاس کرده هنوز اسمش در رسانه‌ها مخفف مي‌خورد و صورتش شطرنجي مي‌شود، بعد دوازده روز عکس من جلد همه روزنامه‌ها بود و انگار نه انگار که من يک انسان هستم. به آقاي کفاشيان هم در مشهد گفتم. گفتم اين‌ها انصاف نيست. يک دوست وکيل دارم، مي‌گفت صحبت‌هاي آقاي عليپور قابل پيگيري است. من از شما مي‌پرسم. آقاي عليپور مگر قاضي است که با تلويزيون مصاحبه مي‌کند و مي‌گويد اتهامات قهرماني قابل تأمل است؟

اين اتفاقات يعني خداحافظي با داوري؟

خير. تمريناتم منظم انجام مي‌شود. در جامعه هم حضور دارم چون به خودم اعتماد کامل دارم. من هنوز 6 سال بر اساس قانون داوري مي‌توانم قضاوت کنم. اگر بدنم مشکلي نداشته باشد حداقل تا سه سال آينده به‌راحتي مي‌توانم به کارم ادامه دهم.

شما با علي دايي براي دريافت يک مبلغ مالي تماس گرفته بوديد و دايي جواب رد داده بود؟

بله، من تماس گرفته بودم. دروغ نمي‌گويم.

توضيح مي‌دهيد؟

من نه هفته پيش و دو هفته پيش، بلکه قبل از شروع رقابت‌هاي فصل ليگ برتر با دايي تماس گرفتم و خواهش کردم به يک نفر که نيازمند است کمک کند. در مشهد اين آدم آبرودار است و نياز به کمک داشت تا يکي از مشکلاتش را حل کند. دايي هم قبول نکرد و تمام. اتفاقا بازي اول ليگ پرسپوليس و تراکتورسازي را من قضاوت کردم. خُب آقاي دايي آمده مي‌گويد چون به قهرماني جواب رد دادم دارد اين کارها را انجام مي‌دهد. اگر قرار بود اذيت کنم چرا بازي اول اين کار را نکردم؟ چرا بايد صبر کنم الان انتقام بگيرم؟ بازي اول يک پنالتي براي پرسپوليس گرفتم و با همين پنالتي تراکتور را شکست داد. خيلي از کارشناسان هم مي‌گفتند که به ضرر تراکتور سوت زدم. چرا آن‌جا من رفيق بودم و اين‌جا نارفيق؟

فکر مي‌کنيد آخر و عاقبت اين موضوع چيست؟

من هفته پيش در جمعي بودم که آقايان مسئول هم حضور داشتند. يکي از عزيزاني که سابقاً مديرعامل يک باشگاه هم بوده و الان هم ارتباط خوبي با فدراسيون دارد روي تخته با انگشت براي من سه حرف X، Y و Z را کشيد و گفت ببين از سه طرف براي تو برنامه دارند. يک سناريو براي تو درست کرده‌اند که حذف بشوي. من همين‌جا مي‌گويم. اگر از اين سناريو بتوانم سربلند خارج شوم، حتما به کارم در اين حوزه ادامه مي‌دهم و سعي مي‌کنم البته در زمين مسابقه کمي خوش‌اخلاق‌تر باشم تا شايد همين يک‌دندگي من، بهانه‌اي نشود براي دعواهاي بعدي...

[Rashti0131]

و اینک مرتضی نیکوئیان آموزشی خود را به پایان رسانده و ادامه خدمت مقدس خویش را در شهر عشق رشت خواهد گذراند و چه سعادتیست خدمت در شهر مقدس رشت

[Rashti0131]

با سلام خدمت همه آبراران عزیز الان دارم از کافی نت کامنت میدم توی این دوماه نتمو شارژ نکردم زدن اکانتمو قطع کردن شاید کمتر بیام و سر بزنم به وارش چون هم نت ندارم هم اینکه سرم مشغوله سربازیمه ولی باور کنید دیشب که ساعت ده شب رسیدم خسته بودم خوابیدم ولی صبح که بیدار شدم اولین جایی که رفتم کافی نت های محلمون بود و روز جمعه همه تعطیله الان دارم از پاسکال آنلاین میشم حالا از اینا بگزریم این دو ماه آموزشی هم سخت ترین و هم بهترین دوران زندگیم بود سختیش به خاطر اینکه واقعا مرد میخواد اونجا خدمت کردن حدود 1000 تا سرباز بودیم که 300 نفر گیلانی 200 نفر مازنی 100 تا تهرانی و بقیه از شهر های دیگه ایران عزیز باور کنید کمترین آمار فرار واسه بچه های رشت و گیلان بود واقعا از خدا شکر میکنم که اینجا افتادم چون واقعا دیدگاهم نسبت به ایران عزیز و مردمش عوض شد شاید قبلا از بعضی از هم وطنام بدم میومد ولی میگن تا طرف نبینی از روی شنیده ها نمیتونی راجع بهش قضاوت کنی نظرم راجع به تهرانی ها مازنی ها حتی هم استانی هام عوض شد و فهمیدم که چقدر ما شمالیها منظورم گیلانی ها و مازنی ها هوای هم رو داریم البته قبل اینکه بریم خدمت شنیده بودم رشتی ها و مازنی ها با هم خوب نیستن ولی اونطور که من حداقل دیدم خیلی با هم رفیق بودن و هوای هم رو داشتن من زیاد راجع به نژاد مردم شمال کشور حداقلش مازندران تحقیق نکردم ولی حقیقت مطلب این بود که اونا مارو هم نژاد و برادر خودشون میدونستن طوری بود که هیچ کس جرات نمیکرد به شمالیها مخصوصا گیلانی ها حرف بزنه البته بماند که تا چالوس(آمارد) عشق گیلان بودن و خودشونو گیلانی میدونستن و بیشتر با ما جوش میخوردن...اون زمان که بیشتر خودمو با اینترنت سرگرم میکردم و از روی چیزهایی که میدیدم راجع به مردم شهرهای ایران نظر میدادم ولی الان فهمیدم که دیدگاهم اشتباه بود نت خیلی کم میتونه فرهنگ یه شهر و طرز برخورد مردم یه شهر رو نشون بده الان که دارم کامنت میدم فکرم بازه و به یه اعتماد به نفس عجیبی رسیدم چون عزت نفس و مردانگی گیلانی های رو دیدم وفهمیدم که چرا انقدر پشت سر ما حرفه چون باور کنید ما گیلانی پرشورترین ادم های ایران هستیم البته یه تعداد انگشت شمار هستن که تو هر شهری همچین طرز فکری دارن...از زبان خود مازنی ها میشنیدم که تو شهرهاشون از 100 درصد 30درصد بومی همون شهر هستن تمام بالا شهر های مازندارن دست تهرانی ها و مشهدی هاست و اون پایین شهرها دست مازنی ها و گیلک هاست و خودشون میگفتن تهرانی ها مازندارن رو ساختن ولی گیلان رو گیلانی ها آباد کردن و این کمبود نسبت به گیلانی هاست که همچین حرفایی پشت سرمون درمیارن خلاصه سرتونو درد نیارم کلی خاطره دارم از اموزشی و واقعا آموزشی خیلی خوبه برای جوان...خیلی حرفا جا موند ولی در اخر حرفام رو با یک جمله تموم میکنم که از دوتا چشمام بیشتر قبولش دارم:
تنها افتخارم زندگیم گیلانی بودنم هست

[havadarehamishegi]

[quote:52ecfd5482="Rashti0131"]و اینک مرتضی نیکوئیان آموزشی خود را به پایان رسانده و ادامه خدمت مقدس خویش را در شهر عشق رشت خواهد گذراند و چه سعادتیست خدمت در شهر مقدس رشت [/quote:52ecfd5482]



خو تموم کرددی اموزشی و اورین اورین من هنو خدمت نرفتم

خوش باش

[Rashti0131]

[quote:d5d255bee6="havadarehamishegi"][quote:d5d255bee6="Rashti0131"]و اینک مرتضی نیکوئیان آموزشی خود را به پایان رسانده و ادامه خدمت مقدس خویش را در شهر عشق رشت خواهد گذراند و چه سعادتیست خدمت در شهر مقدس رشت [/quote:d5d255bee6]



خو تموم کرددی اموزشی و اورین اورین من هنو خدمت نرفتم

خوش باش [/quote:d5d255bee6]

تموم کردن اموزشیم همراه بود با دایی شدنم