
این شاعر گرانقدر ابتدای شعر ضمن خوش آمد گویی و احوال پرسی می فرمایند :
« [b:cd541f46da]حاج حسن اهلاوسهلا مرحبا[/b:cd541f46da] (حاج حسن خوش آمدی)
[b:cd541f46da]اولموسن بو مملکت دنباش آقا[/b:cd541f46da] (شدهای رییس این مملکت) »
----
ایشان سپس از روحانی می پرسد آیا نسبت به فوتبال مملکت شناخت خاصی دارید ؟ :
« [b:cd541f46da]حاجحسن جان، فوتبال دانی که چیست؟
توپ و تور و تیر دانی مال کیست؟
لیگهای حرفهای دانی کجاست؟
لیگ دانی جنگ فقر و اغنیاست؟
از دل این لیگِ پولدار و فقیر
بر تو گوید داستانی این حقیر [/b:cd541f46da] »
----
در ادامه استاد به رئیس جمهور یادآوری می کنند که لیگ ایران کما بیش پنچر می باشد و چون برای مصرع بعد قافیه مناسبی پیدا نمی کنند ، به یکباره و به طرز مشکوکی از کلمه های خنجر استفاده کرده و می فرمایند که قلب و ریش شما مملو از خنجر است ( ؟ ) ، - فهم بنده حقیر از این بیت - :
« [b:cd541f46da]حاجحسن جان لیگ ایران پنچر است
همچو قلبت ریش تو پر از خنجر است
تیمهایی پورشه و مس میخرند
تیمهایی وام دولت میبرند[/b:cd541f46da] »
----
سپس با آوردن این بیت ، غوغا به پا کرده و به بیان صریح وضعیت تیم خود می پردازد ، به گونه ای که با کمترین واژه به خوبی مفهوم را به مخاطب خود برساند :
« [b:cd541f46da]ما و یک تیم دگر در شهر فارس
ماندهایم بییار و یاور، آسوپاس[/b:cd541f46da] »
------
وی همچنین به طرز ادیبانه ای به شیخ یادآوری می کند که ای بی وفا ، نامه قبلی ما را از یاد برده ای ! گویا شاعر از اینکه شیخ به نامه ی قبلی وی دل نداده است اندکی ملول و آزرده خاطر است:
« [b:cd541f46da]حاجحسن جان نامه پیشین خواندهای؟
قبل تحلیفت به آن دل دادهای؟
بیستوشیش سه فرستادم برات
تا بدانی سیدحسن دارم هوات [/b:cd541f46da] »
-----
سوال : نام مدیرعامل مذکور را حدس بزنید

نمیدونستم سردار جعفری(فجر) این خود طبع شعر داره و خوش قریحه است!
لا مصب ! من رو یاد گوته شاعر آلمانی انداخت