[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - تاپيك مختص بزرگ مرد تاريخ گيلان،حضرت ميرزاكوچكِ كبير

تاپيك مختص بزرگ مرد تاريخ گيلان،حضرت ميرزاكوچكِ كبير

مطالب عمومی و متفرقه و مقالات تاریخی مربوط به استان را در این بخش قرار دهید

مديران انجمن: meraj130, MAZIYAR, antiros

پستتوسط sepidroudi » جمعه اکتبر 05, 2012 5:17 pm

عکس اولی خیلی باحاله هر چند دو نفری که چپ و راست بازو به بازوی میرزا دادن پشتشو خالی کردن و بهش خیانت کردن



اگر سپیدرود بخشکد ماهیها می میرند
نماد کاربر
sepidroudi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2579
تاريخ عضويت: دوشنبه مه 16, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط metall » جمعه اکتبر 05, 2012 9:20 pm

خیانت بد چیزیه :(
همه دنیا به دنبال عشق میگردن ولی واسه من همه دنیا یعنی تو
تصوير
نماد کاربر
metall
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1347
تاريخ عضويت: سه شنبه فبريه 14, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت بزرگ

پستتوسط sepidroudi » جمعه اکتبر 05, 2012 9:26 pm

[quote:97ddb23465="sepidroudi"]این عکسها رو دیدین؟؟؟؟ :P





[/quote:97ddb23465]
[color=black:97ddb23465]
آبراران گل اگر کسی از حضرت میرزا کوچک خان عکسی داره که فکر میکنه کمتر دیده شده لطفا بذاره تا همه ببینن , مثلا همین دو عکس بالا رو من یادم نمیاد که دیده باشم , خلاصه اگر دارین بذارین تا ما هم ببینیم و هم تو آرشیومون داشته باشیم با سپاس :P [/color:97ddb23465]
اگر سپیدرود بخشکد ماهیها می میرند
نماد کاربر
sepidroudi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2579
تاريخ عضويت: دوشنبه مه 16, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط 777 » جمعه اکتبر 05, 2012 11:03 pm

زندگی نامه

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه. ش. در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود. پدر و مادر وی از خاندان رشوند های الموت قزوین بودند. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل انزلیچی حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی، می‌توانست وی را در سلک یک روحانی تربیت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.

میرزا کوچک خان دارای دو خواهر به نامهای کربلایی خانم و سارا خانم و دو برادر به نامهای میرزا محمدعلی خان و میرزا رحیم خان بود، که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند. بنا به گفته اطرافیان، او مردی قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمایی متبسم بود واز نظر اجتماعی مردی با ادب، فروتن، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، صریح اللهجه، طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود. میرزا کوچک خان اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می‌کرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
نقش وی در انقلاب مشروطه
میرزا و دکتر حشمت

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود.(قابلتوجه کسانی که امده بودن قزوین وبادیدن خیابانی بنام میرزاکوچک خان تعجب کرده بودن) او رهبر * جنگل بود و در تاریخ ۱۲۹۳ ه. ش. مبارزه مسلحانه خود بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق،(که زیر دست افسران انزلیچی تعلیم و تربیت شده بودند)، را شروع نمود. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکریان انگلیس، انزلیچی و قوای دولت قاجار کشته شدند.

جنگلی‌ها هدف خود را «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» اعلام می‌کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت جمهوری گیلان را اعلام نمود و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان رهبر را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک‌های *# اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایتاً جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفته و قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان انزلیچی اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویکها را قبول کند».

در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی معرفی کردند که احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و (سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشه‌وری کمیسر داخله شد. بالا گرفتن اختلافات، و دستگیری‌ها، باعث تضعیف قوای جنگل گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگ‌ها میرزا با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.

سعی قزاق‌ها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً با سردار سپه توافق کرده بودند که عملا به کشته شدنشان انجامید.

در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی کردند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های خلخال حرکت کردند ولی دچار بوران و طوفان گردیده و سرانجام زیر فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.

فردی به نام کَرَم که از خلخال عازم گیلان بود آن دو را در میان برفها دیده و شناخت. پس خبر ماجرا را به انزلیچی نزدیک آنجا رساند. اهالی به آنجا شتافتند و تن یخ زده آنها را به انزلیچی آوردند که فایده‌ای نداشت.
مقبره جدید میرزا کوچک جنگلی در رشت
مقبره قدیمی میرزا کوچک جنگلی در رشت

خبر درگذشت میرزا، به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با هماره شماری تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از طالش‌های همراه وی که رضا اسکستانی بود، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال برده و آنگاه به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.
سر میرزا کوچک جنگلی

سر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت، درجایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران به نزد سردار سپه فرستاد.

سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار می‌شود.
نماد کاربر
777
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1900
تاريخ عضويت: سه شنبه مه 01, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت ...منظریه...

پستتوسط monaj381 » شنبه اکتبر 06, 2012 5:35 am

میرزا و میرزاها باید قهرمانان مردم باشن نه فوتبالیست یا ستاره های سینما و... خصوصا حالا که مدیریت نالایق وطن ما را به فقر فحشا اعتیاد ورشکستگی کامل اقتصادی و در پرتگاه جنگ ویرانگری کشونده همه بیش از پیش کمبود رهبر مردمی و وطنپرست از تبار میرزا را احساس میکنیم.
چرا تنتر نایی ... تنها بنایی مردم مردم ایرانا...
نماد کاربر
monaj381
کاربر نسبتا فعال
کاربر نسبتا فعال
 
پست ها : 53
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 11, 2012 12:00 am

پستتوسط soroosh8 » شنبه اکتبر 06, 2012 8:34 am

متن رو خوندم خیلی دلم گرفت,میرزا همیشه تو قلب ماست,همیشه هم بهش افتخارمیکنیم. /3/
"دنیا فقط رشت و داماش"
نماد کاربر
soroosh8
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2334
تاريخ عضويت: دوشنبه آگوست 20, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط Farzad-7091 » شنبه اکتبر 06, 2012 2:52 pm

واقعا ممنون خیلی زیبا بود شاید این تاپیک رو باید زودتر از اینها میزدید. /2/
میرزا کوچک خان نماد غیرت و مردانگی و وطن پرستی /3/
اسم این افراد نباید فراموش بشه و باید جاودانه بشه و به نسلهای بعدانتقال داده بشه /7/
سردا مهتا (سردار گیلانی که در مقابل اعراب سر فرود نیاورد)-بابک خرمدین-آریوبرزن و کسانی که برای ناموس و کشور مردم خودوشون جنگیدن وجان دادن نباید فراموش بشن.
Farzad-7091
کاربر نیمه حرفه ای
کاربر نیمه حرفه ای
 
پست ها : 356
تاريخ عضويت: جمعه آپريل 20, 2012 12:00 am
محل سکونت: Rasht

پستتوسط nima_beckham » شنبه اکتبر 06, 2012 2:59 pm

[color=red:cf9bf189bf][b:cf9bf189bf][align=center:cf9bf189bf]ابوالقاسم کسمایی ونهضت جنگل.

مسافرت ازبابل به گیلان نزدکوچک خان[/align:cf9bf189bf]
[/b:cf9bf189bf]
[/color:cf9bf189bf]

بسوی کسماء-مدتی بود اندیشه ی ملاقات کوچک خان ودیدن اوضاع جنگل را ازنزدیک داشتم تا آنکه تصمیم گرفتم مسافرتی به جنگل نمایم،به خانم اظهار[کردم]ازطریق مشهدسر ودریا با کرجیهای بادی ترکمانها مسافرت[می کنم]سه شبانه روز درکرجی ترکمان توی دریا خوابیدیم تا به بندرپهلوی رسیدیم.همینکه پیاده شدیم تحقیقات کردم گفتندکرجی پست جنگل همه روزه از بندرپهلوی به "نرگستان "می رود ،مسافرهم تحت کنترل می برد به کرجی.پست جنگل نشسته به "نرگستان فومن "عزیمت نمودم.بعدازسه ساعت روی آب مرداب پهلوی به نرگستان رسیده چند نفرمجاهد دیدم...یکی ازمجاهدین هم مراشناخت.اسبی به یک تومان از نرگستان تا کسماء که یک فرسنگ بیش نیست کرایه نموده سواره به کسما رفتم.ورود به بازارکسماء درمهمانخانه ی محقری رحل اقامت انداخته اول شب بود پرسیدم میرزا را کجا می شود دید؟گفتند میرزا در "گوراب زرمق "تشریف دارند هردوروزی یک مرتبه به اینجا می آیند در اداره ی روزنامه اطاق آقای میرزامحمدی انشایی مدیرروزنامه جنگل می توانید ببینید درهئت اتحاد اسلام نیزممکن است.

دیدارحاج احمد کسمایی.

دراین ضمن صحبت گفتندهرگاه حاج احمد کسمایی را هم بخواهید ملاقات کنید این است که دارد می رود.برخاسته راه افتادم.حاج احمد موهای سرش زرد مانند درویش ها بلند،کلاه نمدی درسروریش زرد بلندی هم داشت.عبای نایینی به دوش.جمعی ازاهالی دهاتی وغیره،چندنفرهم مجاهدین ریش دارمسلح چارق به پا ازتفنگدارانش همراه او بودند من هم پشت سرداخل جمعیت شده ازدرب اداره ی روزنامه که یک محوطه ی جنگلی دارای جهاراطاق ویک ایوان بود[وارد]شدیم.

دربندرمشهدسرآقا میرزارفیع ریس تجارتخانه ی قاسم اف ههاسه جهارپاکت سربسته به من داده بود که به هیئت اسلام درکسماء برسانم.پاکتها همراه ودربغلم بود.

حاجی احمد که پا روی پله ها نهاده به ایوان وارد شد سلامی دادم،جواب سلامم راداده پرسید با که کارداریدوکه هستید؟گفتم اسم من ابوالقاسم کسمایی کارم حامل پاکت ها که در دست دارم باید به هیئت اتحاد اسلام برسانم.گفت ابوالقاسم کسمایی کیست؟گفتم بنده.بازتکرارکرد،گفتم عرض کردم بنده،جواب داد اینجا طویله نیست که سرزده آمده ای.من هم بدون وحشت فورا بلند گفتم نمدانستم اینجا طویله است،اگرمی دانستم نمی آمدم ودرطویله کاری ندارم.هرچه مجاهدین انگشت به دندان به من [با]اشاره می خواستند بفهمانند این حاجی احمد است شوخی نیست،ملتفت باش اعتنایی نکرده حرف خودرا که همان جوابی بود که دادم گفته حاجی احمدنگاه خیره ای به من نمود،داخل اطاق شد.من هم برگشته درمهمانخانه به جای اولیه ی خودرفتم نشستم،چایی خواستم، وبه خود گفتم فردا مراجعت می کنم وبه مازندران می روم .همین را که دیده ام درتاریخی که خواهم نوشت می نویسم :جنگل یعنی طویله که موسس آن حاجی احمد گفت و آداب محاوره نداشت.

دیداربا میرزاکوچک خان.

یک ساعت گذشت پیشخدمتی آمدبه نام یححی گفت میرزاآمده انددراداره روزنامه نشسته شمارا می خواهد.عبای برک بجستانی آسترتافته ای داشتم به دوش انداخته برخاستم با پیشخدمت رفتم،وارد اطاق میرزا شدم میرزامرا درآغوش گرفت وبوسید.همدیگررا درایام مجاهدت می شناختیم.ایشان هم دراردوی سپهسالار با مرحوم کسمایی بودند،مراپهلوی خود نشاندمعذرت خواست فرمودبایدببخشید حاجی شما را نشناخته بود.

میرزای مرحوم خیلی مودب ومهربان بودومحاوره ی خوبی داشت،قیافه اش جذاب،موهای سر وریش بلندش زردمجعد،چشم هایش زاغ،فی الحقیقه دوستداشتنی بود،انشایی هم مرا می شناخت.

مرحوم میرزا به انشایی فرمود آمدن این کسمایی هم به جنگل وکسماء وطن اجدادی خودخدا خواسته وپیش آمد خوبی است شما کمک خوبی خواهیدداشت.فهمیدم میرزا مرا برای روزنامه ی جنگل انتخاب کرده،گفتم قربان من نیامده ام اینجابمانم...درتاریخی که می نویسم این قسمت را هم درموضوع جنگل(آنچه دیدم)خواهم نوشت.میرزافرموداین معما را باید خودتان حل کنید که چه دیده اید؟

دراطاق انشایی چندین نفرمجاهدهیولا ومهیب ومرحوم دکترحشمت معروف هم که با میرزامانوس بودحضورداشت.گفتم آنچه دیدم مهم نیست،بیان حاجی است درمواجهه،بدون مطا لعه.پرسیدند جان کوچک بفرماییدچیست؟من هم حق واقع راگفتم(طویله)بعد ازاستماع این جمله سکوتی درهمه ارتاثیرتهوروروح پاک من ونکته سنجی ام حکم فرما شد.سپس میرزا فرمودماشما را دیگرنمی گذاریم بروید آمدن با خودتان بودرفتن با ما است.اینجا جنگل است هرکس بیاید خلاص ورفتنش با اختیارنیست حالا چندروزی مهمان ما هستیدتا ببینیم چه بایدبکنیم.

سخنان حاجی احمد.

حاجی احمدگفت حق با شما است،تقصیرازمن است که آن لغت را گفتم وآن جواب را شنیدم.پس ازآنکه واردشده میرزا را دیدم اظهارنمودم چنین جوان نازک لاعری با من مواجهه شد،صحبتی کردیم من نسنجیده لغت طویله گفتم،اوهم با کمال شهامت عین لغت را پس داد ورفت،این نوع افراد باشهامت بدرد وبکارجنگل می آیند.میرزا فکری نموده به یادش آمد وشما را شناخته که با اردو وتشکیلات سپهسالاربوده اید وازمنسوبین کسمایی معروف هستید،حالا خودتان را معرفی کنید.من هم خودم را معرفی کردم وشجره ی مرحوم حاجی علی کسمایی ونوه ی حاجی محمدصادق معین التجارکسمایی می باشم.حاجی احمد گفت ازطایفه ی حاجی علی کسمایی یک نفررعیت پیرمرد حالا درقریه ی کسماء زنده وباقی است.

آنچه به میرزا گفتم.

میرزا به انشایی دستورداد که کسمایی امشب مهمان شماست،تامنزل شان درعمارت هیئت اتحاد اسلام تعیین شود.بازگفتم اقای میرزابنده ماندنی نسیتم باید بروم،میرزا دوباره فرمود عرض کردم دوباره صحبت می کنم.میرزا برخاست ومجلس بهم خورد،من ماندم وآقای انشایی ویک پیشخدمت.انشایی هم مریض و اغلب دربستردرازمی کشید.به هرحال آن شب ودوشبانه روزدیگر درمح.طه اطاق اداره روزنامه بودم.روزسوم میرزا از "گوراب زرمق " به "کما " آمدبا من دوبه دو مذاکراتی نمود وخیلی میل داشت که من درکسما بمانم وکارکنم.به میرزا حرف ها گفتم :

1-راپرت مستی آن مجاهد که دربندرپهلوی مهمانخانه ی مشهدی مهدی که یک شب ماندم ومجاهدرا باآن ریش وگیس انبوه وموزربستهای طلا ودوربین آویخته ازگردن خود کانه یک فرمانده عالی است،با آن حرکات زشت زننده اش تا بچه امرد ازمشهدی مهدی به اصرار وتهدیدخواست.من عصبانی شده جلو رفتم وبه مجاهدگفتم اگرچه مست ولایعقلی ونمی فهمی ولی هوشت را جمع نموده گوش کن چه می گویم.

اولاچرا عرق خورده ومست شدی تو که خودت را بصورت میرزا شبیه کردی،ریش وگیس گذاشتی،موی سروصورت به این درازی وبلندی است که فی الحقیقه تقلید از میرزا می کنید،آیا میرزا هم این کارهایی که شما مجاهدین می کنید می نماید؟تهدید کرده گفتم فردادر "کما " خدمت میرزاخواهم بود،اسمت راپرسیدم وماموریتت را میدانم چیست.تمام حرکات تراراپرت می دهم احضارت کنندوازمجاهدی وجنگل اخراجت کنند.....گفت تو هرچه بگویی مطیعم.گفتم الان می گویم اب بیاورند سر وصورت خودت را بشوی،خشک شو وبخواب.همین کاررا کردم "موزر " ودوربینش را گرفته به مشهدی مهدی صا حب مهمانخانه امانت سپردم وخودش را هم خوابانیدم.حالا ملاحظه فرمایید یک نفرمجاهدجنگلی که ازشماتقلیدکرده آن صورت جنگلی را به خودداده،ان حرکات ورفتارش به سیاست جنگل آیا توهین نیست؟

2-یا حاجی احمدی که در راس واقع شده حرف زدن خودش رابلد نباشد به مثل بنده آدم مودب مانوس بگوید اینجا طویله نیست سرزده آمده ای، می خواست چه جور آمده باشم؟بنده که فبلا سلام داده وخودرا معرفی نمودم ،آنهم نه یک دفعه بلکه دو دفعه!

3-مکاری که اسبش را گرفته انددوروزاست آمده عرضحال به دفترهیئت اسلام بدهد ودادخواهی کند،کسی پاکتش را نگرفته ودرب در معطل مانده.

4-ازهمه بدتر اقا شیخ محمد حسن جنگلی را یگانه وبا دونفردیگر به مازندران می فرستید،ماموریت می دهید که مازندران را به گیلان اتصال یابد بجای اینکه یک سر به منزل اقای امیر موید-مرد به ان بزرگواری وایرانی پاک عالم رشید صاحب ایل سواد کوه که مازندران را تسخیر نموده آن هم مانند جنگل ضد مرکز وحکومت استبدادی است-وارد بشوند می روند به سردارجلیل کلبادی بهایی معروف وارد وی شوندوپیش او می مانند که علما وتجار واهالی...بگویند این چه جنگل وهیئت اسلامی است که نماینده فرستاده اندبه منزل سردار جلیل بهایی وارد شدند،دیدیدکه ازسوء تدبیرشما امیرموید اعتنایی به نماینده های جنگل ننمود ومازندران مستقل ماند.خوداقای امیر موید صراحتا به بنده فرمودند من مطلع هستم اقا میرزاشخصا آدم خوب وایرانی است اما تشکیلات جنگل بی رویه می باشد وتوسعه نخواهد یافت ومحدود خواهد ماند،عاقبت هم منحل می شود.شما مانند امیرموید شخص سیاس بزرگی را ازدست دادید.

سخنان میرزا-بیچاره میرزا آهی کشید گفت همه را صحیح گفتید وایراد های شما وامیر موید بجاست،اما چه کنم اختیارات جنگل کلیه با من نیست.قسمت اعظم با هیئت اتحاد اسلام وحاجی احمد است.درپول هم من به هیچوجه دخالت نمی کنم.وجوهات که عبارت از مالیه باشدبا خود حاجی احمد استفهرکس را بخواهد به کاروجوهات می گذارد،هرکس رانخواهد نمی گذارد.بعد فرمود ریش ما تکان دادیم وابی گل آلود کردیم حالا باید امثال شماعناصرپاک بمانند وواردکارها بشوند،بدها را کم خوب ها رازیاد نموده انزلیچی رابه دست بگیرند،تشکیلات را درست نمایند تا پیشرفت نموده ان شا الله به مقصود برسیم.من هم میدانم که عیب خیلی است اما یک دفعه درست نمی شود همان است که گفتم.حاجی احمد هم خصوصی با شما ملاقات خواهدکرد.

به میرزا گفتم گمان نمی کنم بنده با حاجی احمد توافق نطر به هم برسانیم،اورایک آدم خودپسند،جاه طلب وبد دیدم ومن مخالف این صفت های رذیله هستم.

میرزا فرمود برادردرویشی وروح پاک وآن مطالعات معنوی است که مانع از موافقت ما با آنها است .

چون خود میرزا هم از اخوان ومشرف به خدمت حضرت آقای ظهیرالدوله زوحی فدا بودند،با میرزا صفای فقیری کردیم.تشریف بردند دوباره "کما :و"کما " از "کسماء" دوغرسنگ بالاتر ونزدیک است به " گوراب زرمق ".

پایان.
[align=center][/align]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط Geelak » دوشنبه اکتبر 15, 2012 2:30 pm

بیا ای روح و روان، تی ریشَ قوربان، بر هم نوا نئان، تی کاسِ چومانَ... ترا گمه میرزا کوچی خانای...
چون باد به هر کوی و چمن گشت زدیم
سر بر همه جای جنگل و دشت زدیم
هر نقطه ی این وطن عزیز است ولی
صد بوسه به خاک پاک این رشت زدیم...
نماد کاربر
Geelak
کاربر سایت
کاربر سایت
 
پست ها : 40
تاريخ عضويت: سه شنبه جولاي 31, 2012 12:00 am
محل سکونت: شهر باران

پستتوسط RainCityGirl » يکشنبه نوامبر 11, 2012 12:39 pm

[b:53a7138ac0]رضا اسکستانی شاخ نداشت....[/b:53a7138ac0]

89 سال پیش "رضا اسکستانی" سر از جنازه یخ زده ی "میرزا کوچک خان جنگلی" جدا کرد. رضا اسکستانی شاخ نداشت. رضا اسکستانی شبیه همه ما بود. رضا اسکستانی این آقا بود:

[align=center:53a7138ac0][img:53a7138ac0]http://img4up.com/up2/87513179340604044888.jpg[/img:53a7138ac0][/align:53a7138ac0]

رضا اسکستانی سر میرزا را برد و تحویل داد به قزاق های سردار سپه در رشت. قزاق ها هم سر را گذاشتند روی میز. موهای میرزا را از پشت گرفتند و با سر بریده ی میرزا کوچک عکس یادگاری گرفتند:

[align=center:53a7138ac0][img:53a7138ac0]http://img4up.com/up2/45259475162577847751.jpg[/img:53a7138ac0][/align:53a7138ac0]

نمی دانم قضیه آن صندلی روی میز چیست. . شاید می خواسته اند ابعاد و اجزای عکس واضح تر بشود. یا اینکه قرار بوده یکی از قزاق ها برود روی میز بنشیند و پایش را بگذارد روی سر میرزا کوچک خان. بعد از عکس یادگاری هم سر میرزا را مدت ها در سربازخانه ی رشت گذاشتند برای نمایش. تا مردم بیایند و ببینند و عبرت بگیرند. بعد هم سر را بردند تهران و تحویل دادند به رضاخان:

[align=center:53a7138ac0][img:53a7138ac0]http://img4up.com/up2/14566147626435224987.jpg[/img:53a7138ac0][/align:53a7138ac0]

این اتفاق ۸۹ سال پیش افتاد. یعنی فقط سه نسل قبل تر از ما. رضا اسکستانی پدرِ پدربزرگ های یکی از ما بوده. نمی دانم نوه نتیجه های آقا رضای اسکستانی الان چکاره اند و چه می کنند، اما می دانم که اگر میرزا کوچک خان در زمان ما زندگی میکرد، قطعا یک رضا اسکستانی ای پیدا میشد که برود و سر میرزا را ببرد.فقط فرقش این بود که رضای زمان ما سبیل به این کت و کلفتی نداشت!

قطعا قزاق هایی پیدا می شدند که با سر میرزا عکس یادگاری بگیرند. فقط فرقش این بود که دوربینشان دیجیتال بود!

قطعا مردمی پیدا می شدند که بروند تماشای سر بریده میرزا. فقط فرقش این بود که موبایل هایشان را در می آوردند و از این صحنه ناب عکس و فیلم می گرفتند. تا شب بگذارند روی فیس بوک تا رفقا لایکش کنند! باور کنید! شک نکنید!
آخرين ويرايش توسط RainCityGirl on چهارشنبه دسامبر 19, 2012 9:32 am, ويرايش شده در 2.
نماد کاربر
RainCityGirl
کاربر سایت
کاربر سایت
 
پست ها : 20
تاريخ عضويت: جمعه آگوست 17, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط everlasting-rain » يکشنبه نوامبر 11, 2012 1:40 pm

عكس سر بريده ميرزاي اسطوره يكي از تلخترين و تكان دهنده ترين عكسهاييه كه بعد از ورود دوربين عكاسي به ايران در دوره قاجاريه گرفته شده . اسطوره هاي رشت نه مثل بعضي از شهرها با عافيت طلبي و مال اندوزي بلكه با آزادمنشي و حق طلبي و تسليم ناپذيري بخش مهمي از تاريخ بعد از مشروطه ايران رو شكل دادند . اسطوره هايي مثل ميرزا كوچك خان و خسرو گلسرخي كه هر دو اگر مثل افراد بي عرضه و بزدلي كه در تاريخ معاصر ايران به وفور هم يافت ميشه با حكومتهاي وقت ساخت و پاخت مي كردند به راحتي مي تونستند به زندگي خودشون ادامه بدند اما اونها خيلي خيلي فراتر از يك نان به نرخ روز خور محافظه كار بودند . اونها ابرمرد بودند . ميرزا ابرمردي شجاع بود و خسرو گلسرخي هم مبارزي سازش ناپذير و جالب اينكه پدربزرگ مادري خسرو گلسرخي يعني محمد وحيد خورگامي هم جزو همرزمان ميرزاكوچك بود و خون حق طلبي و زورستيزي نسل اندر نسل در رگهاي اونها جاري بود و اما درباره عكس سر بريده ميرزا و وجود يك صندلي در بالاي ميز كه تركيب بندي اين عكس اون رو تبديل به يك عكس سورئاليستي كرده ولي براي كسي كه در اين كشور زندگي مي كنه و شاهده كه فارسها نصف سرمايه و دارايي و پستها و پول نفت و بودجه ها رو بالا مي كشن و تركها نصف ديگرش رو به يغما مي برن و دراين بين سر گيلكها و كردها و لرها و لكها و بلوچها بي كلاه مونده بيشتر ميشه به عمق معضلات پايان ناپذير اين كشور پي برد . وجود صندلي روي ميز يعني اينكه در اين كشور هيچ چيز سر جاي خودش نيست . يعني اينكه همه چيز وارونه ست . يعني اينكه بخيلان و مغرضاني مردم رشت رو كه اسطوره هاي شجاعت و شهامتي مثل ميرزا و گلسرخي به تاريخ عرضه كردند رو مسخره مي كنند و كينه توزانه و خبيثانه براشون جوك مي گن . ابرمردي مثل ميرزا كه آوازه مبارزاتش تا حدي بود كه حتي سالها بعد الهام بخش مبارزات ارنستو چه گوارا شد .
نماد کاربر
everlasting-rain
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 273
تاريخ عضويت: پنج شنبه نوامبر 01, 2012 12:00 am
محل سکونت: شــــهر بـــــاران

پستتوسط sepidroudi » دوشنبه نوامبر 12, 2012 9:22 pm

[color=black:7aa07ab73c]خطاب به اون سایت مزخرفی که افکار بانیانش هیچ سنخیتی با افکار و آرمانهای سردار بزرگ جنگل *شهید راه آزادی و انسانیت* نداره و فقط دارند از نام بزرگ میرزا سواستفاده میکنن برای ترویج افکار پوچشون :(

دوستان گول هر سایت شیک و با کلاسی یا صحبتهای کسانی که با تملق گویی از میرزا قصد تفسیر دلخواه از شخصیت ایشون دارند رو نخورید


[b:7aa07ab73c]مرامنامه ی نهضت جنگل
چیزی است که کمتر به آن پرداخته شده. خواهش می کنم وقتی می خونید زمانه ی آن را هم تصور کنید.

مرامنامه جمهوری گیلان

(به روایت ابراهیم فخرائی)

آسایش عمومی ونجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت بواسطه ی منتخبین ملت-پیشرفت این مقاصد را فرقه "اجتماعیون" بموارد ذیل تعقیب مینمایند.

ماده اول

1-حکومت عامه و قواء عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد.

2-قواء مجریه در مقابل منتخبین مسؤول بوده و تعیین آنها از مختصات نمایندگان متناوب ملت می باشد.

3-کلیه افراد بدون فرق" نژاد" و"مذهب" از حقوق مدنیه بطور "مساوی" بهره مند خواهند بود.

4-آزادی تامه افراد انسان در استفاده از قواء طبیعی خود.

5-الغاء کلیه شئون و امتیازات.

ماده دوم-حقوق مدنیه

6-مصونیت شخص و مسکن از هر نوع تعرض و حریت اقامت و مسافرت.

7-آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام(بیان).

8-هریک از افراد ملت که بسن شصت سالگی برسد از طرف حکومت حقوق تقاعد خواهد گرفت و در مقابل آن ترویج ادبیات و اصلاح اخلاق جماعت را عهده دار خواهد بود.

9-تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی.

ماده سوم-انتخابات

10-انتخابات باید عمومی و متناسب و مساوی و مستقیم باشد.

11-هر یک از افراد 18 ساله حق انتخاب کردن و 24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند.

ماده چهارم-اقتصاد

12-منابع ثروت از قبیل خالصجات، رودخانه ها، مراتع جنگلها، دریاها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزء علاقه عمومی است.

13-مالکیت اراضی با ملاحظه ی تأمین معیشت عمومی تا حدی تصدیق می شود که حاصل آن عاید تولید کننده شود.

14-ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه.

15-تبدیل مالیات های غیر مستقیم به مستقیم تدریجاً.

ماده پنجم-معارف. روحانیت. اوقاف

16-تعلیمات ابتدائی برای کلیه اطفال مجانی و اجباری است.

17-تحصیلات متوسطه و عالیه برای اطفالیکه استعداد داشته باشند مجانی و حتمی است.

تبصره- محصلین در انتخاب هر فنی از فنون آزادند.
[size=18:7aa07ab73c]
18-انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی.[/size:7aa07ab73c]

19-دیانت چون از عواطف قلبیه است باید مصون از تعرض باشد.

20-ضبط و اداره کل اوقاف در دست عامه و تخصیص عواید آنها به مصارف عمومی و امور خیریه و صحیه و تأسیس کتابخانه های عمومی.

ماده ششم-قضاوت

21-قضاوت باید سریع، ساده و مجانی باشد.

22-تبدیل تنبیهات به اصول تکدیری.

23-حبس مقصرین باعمال شاقه باید به مدرسه و دارالتربیه اخلاقی تبدیل شود.

ماده هفتم-دفاع

24-ورزش و مشق نظامی برای مدارس ابتدائی و متوسطه اجباری است.

25-برای تحصیل فنون نظام، مدارس عالیه تأسیس خواهد شد.

26-در مقابل تهاجمات ضد اصول اجتماعی و تجاوزات کشور ستانی، دفاع از وظایف عمومی و اجباری است.

ماده هشتم-کار

27-ممنوع بودن کار و مزدوری برای اطفالیکه سنشان به 14 سال نرسیده.

28-برانداختن اصول بیکاری و مفتخواری بوسیله ی ایجاد مؤسسات و تشکیلاتی که تولید کار و شغل می نماید.

29-ایجاد و تکثیر کارخانجات با رعایت حفظ الصحه کارگران.

30-تجدید ساعات کاردر شبانه روز منتها به هشت ساعت-استراحت عمومی و اجباری در هفته یک روز.

ماده نهم-حفظ الصحه

31-تاسیس دار العجزه و مریضخانه های عمومی و مجانی.

32-رعایت نظافت و حفظ الصحه در مجامع و منازل و مطبخ ها و کارخانجات و غیره.

33-انتشار قوانین صحی در بین عامه.

34-جلوگیری از امراض مسریه و مسکرات- منع استعمال افیون و سایر مواد مخدره.

......................

شاید یک نهضت مجال این رو پیدا نکنه که تمام ایده هاش رو محقق کنه اما نقش آن در آگاه کردن مردم از حقوق خودشون و افزایش مطالبات مردم نباید فراموش بشه.[/color:7aa07ab73c][/b:7aa07ab73c]
اگر سپیدرود بخشکد ماهیها می میرند
نماد کاربر
sepidroudi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2579
تاريخ عضويت: دوشنبه مه 16, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط MAZIYAR » سه شنبه نوامبر 13, 2012 6:37 am

میرزا شاید روحانی بود ولی وقتی پای وطن و ناموس در میان آمد لباس روحانیت را در آورد و جان به کف به جنگ با دشمنان رفت و هیچ وقت افکار شخصی اش را در مرام نامه جنگل و رهبری جنگلی ها دخالت نداد.
مرام نامه جنگل که صد سال پیش نوشته شده ، برابر با حقوق بشر امروز است.در ضمن در آن زمان کسی در خاورمیانه و آسیا اسمی از جمهوری نشنیده بود و این میرزای روشن فکر بود که اولین جمهوری آسیا را بنا کرد. :P
وحش شاد و یادش گرامی
"آبرار اَ خاک میرزا جاجیگایه / همیشه خنجرُ خون روبرایه"

"حواسَ خُب بَنَه می حرفَ بشنو / منو تو یک سریم ، دوشمن سیوایه"
نماد کاربر
MAZIYAR
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 4566
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 07, 2010 12:00 am
محل سکونت: varesh city

پستتوسط metall » پنج شنبه نوامبر 15, 2012 5:54 pm

فقط نباید میرزا میرزا کرد باید بینیم که اون چی میخواست و چیکار کرد بهترین چیز اینه که راه اونو ادامه بدیم
همه دنیا به دنبال عشق میگردن ولی واسه من همه دنیا یعنی تو
تصوير
نماد کاربر
metall
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1347
تاريخ عضويت: سه شنبه فبريه 14, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت بزرگ

پستتوسط shahriargil » پنج شنبه نوامبر 15, 2012 6:19 pm

با مطالعه کودن مرامنامه ی جمهوری گیلان به انکه گیلانی ایسم بیش از پیش افتخار کونم.
درود بر روح نورانی سردار کبیر جنگل.
نماد کاربر
shahriargil
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 229
تاريخ عضويت: پنج شنبه اکتبر 11, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت

قبليبعدي

بازگشت به فقط گیلان

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 0 مهمان