هنوز هيچ اتفاقي نيافتاده,ريش و قيچي دست خودمان است/داماشي ها به کدام سمت ميروند;فتح قله هاي بيشتر يا

[color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]هنوز هيچ اتفاقي نيافتاده,ريش و قيچي دست خودمان است/داماشي ها به کدام سمت ميروند;فتح قله هاي بيشتر يا سقوطهاي متوالی[/color:dbec936fa0][/b:dbec936fa0]
نداهاي تلخ و آشنايي در آن بازی شوم در ورزشگاه عضدي هنوز هم گوشم را آزار
ميدهد....
جمعيتي احساسي و سرخوش بدون آنکه لحظه اي به عاقبت ِ کار خويش بيانديشند يک صدا شعار هاي حاشيه اي مي دادند ....شعارهاي حاشيه اي تمامي نداشتند و لحظه به لحظه متنوع تر و بیشتر میشدند...هيچ اثري از آن هواداراني که پر طمطراق و ديوانه وار تيم خود را تشويق ميکردند(به تعبير مربيان حريف به سبک آلماني ها) و با تشويق افرادي نظير فرکي و ويسي و...فرهنگ بالاي خود را به رخ ديگران ميکشيدند,ديده نميشد...
ورزشگاهي که آنرا "سانتياگو عضدي" نام نهاديم و قرار بود جهنمي باشد براي حريفمان,تبديل شد به قتلگاه خودي ها...
از آن موقع بحران پشت ِ بحران گريبان ِ تيم را گرفت...
مدير عامل و مدير رسانه اي و... به جان ِ هوادار افتادند و متعاقبا هوادار به جان آنها...هوادار در مقابل بازيکن ايستاد و بازيکن در مقابل هوادار.....همه انگشت اتهام را به سمت يکديگر نشانه گرفتند....زخمها و اختلافات کهنه يکي يکي سر باز کردند...
تا قبل از آن جنگ بين خودي و غير خودي بود اما از آن پس جنگ بين خودي ها شکل گرفت که صد البته جنگ بين خودي ها هزاران بار سخت تر و طاقت فرسا تر است....
تقريبا همه از ياد بردند که تا قبل از اين,عامل ِ اصلي استقامت و استواري داماشمان تنها يک چيز بود : [color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]اتحاد(همدلی[/color:dbec936fa0])[/b:dbec936fa0]
حالا ديگر درد از در و ديوار و آسمان و زمين ميريزد و به هر طرف که نگاه ميکني جز سياهي نمي بيني...روزگاري که مي رفت به واسطه حضور اسپانسر جديد به کام هوادارها شيرين شود,تلخ تر از هر زمان ِ ديگري شده است....
[color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]اما در اين گير و دار هنوز اميد داريم...هنوز اميد داريم که هوادارها متنبه شده و سرشان به سنگ خورده و درس عبرت گرفته باشند...تيم قرمز پايتخت را آينه عبرت خود قرار دهند و از دو دستگي و ملتهب کردن سکوها پرهيز کنند...هنوز اميد داريم که مسئولين و مديران از خواب غفلت بيدار شده و متوجه باشند که احترام و اعتماد جاده اي دو طرفه است(اگر هوادار اشتباهي ميکند راهنماييش کند نه سرزنش!),بدانند که قرمز و آبي پايتخت خيلي وقت است که در اين شهر هيچ جايگاه و پايگاهي ندارند و ذکر چند باره نام آنها فقط آتش ِ خشم هوادارها را شعله ورتر ميکند...هنوز اميد داريم که از بين مسئولين و مديران,مردي پيدا شود و غبارها را کنار بزند و آفتاب را نشانمان دهد...کدورتها و اختلافات را بر طرف کند و همدلي ها و هم افزايي ها را بيشتر کند...در لفافه و پشت پرده گويي ها و غرور و منیتش را کنار بگذارد و بيايد در بين هوادارها و مستقيما و شفاف با آنها صحبت کند و باور داشته باشد که اين فاصله گرفتنها و غير مستقيم حرف زدنها و مخفي شدنها فقط کينه و دشمني را بيشتر ميکند....قدر و منزلت هوادار را بداند و مثل قديمها هوادار را مخاطب قرار دهد و به او اعتماد کند و بداند که کشتي داماش بدون هوادارانش به هيج جا نخواهد رسيد..[/color:dbec936fa0]...[/b:dbec936fa0]
اما باز هم ندایی گوشم را آزار می دهد...
آيا سخت در اشتباهيم؟!
آيا باز هم تاريخ تکرار مي شود؟!اين دفعه به شکلي ديگر؟!
آيا باز هم شعار هاي ِ احساسي عليه مدير عامل و سرمربي و... از سوي هوادارها خواهيم شنيد و برخوردهاي سلبي و نامهربانانه و غيرمسئولانه از مديران و مسئولين خواهيم ديد؟!آيا باز هم آنقدر در تب و تاب احساسات غرق می شویم که ناخواسته تيشه به ريشه داماش مي زنيم؟!آيا بازهم هم اسير ِ لج و لج بازي هاي ِ کودکانه خواهيم شد و با "دو دستگي و تفرقه" خود زني را کامل تر مي کنيم و فرصتهایمان را یکی پس از دیگری از دست می دهیم؟!آيا باز هم دل ِ دشمنان را شاد خواهيم کرد؟!...
اينکه به کدام سمت خواهيم رفت,بايد منتظر بود و به نظاره نشست و ديد که اتفاقات ِ زنجير وار آينده چگونه رقم مي خورند...
اما من در اين آشفته بازار که هر که ساز خويش را در دست گرفته و آن را ميزند تنها دو چيز را مي بينم:
[color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]شهر مقدسم رشت و عشق هميشگي و ماندگارم داماش....[/color:dbec936fa0]
[/b:dbec936fa0]
[align=center:dbec936fa0][img:dbec936fa0]http://img4up.com/up2/38962874802749853792.jpg[/img:dbec936fa0][/align:dbec936fa0]
نداهاي تلخ و آشنايي در آن بازی شوم در ورزشگاه عضدي هنوز هم گوشم را آزار
ميدهد....
جمعيتي احساسي و سرخوش بدون آنکه لحظه اي به عاقبت ِ کار خويش بيانديشند يک صدا شعار هاي حاشيه اي مي دادند ....شعارهاي حاشيه اي تمامي نداشتند و لحظه به لحظه متنوع تر و بیشتر میشدند...هيچ اثري از آن هواداراني که پر طمطراق و ديوانه وار تيم خود را تشويق ميکردند(به تعبير مربيان حريف به سبک آلماني ها) و با تشويق افرادي نظير فرکي و ويسي و...فرهنگ بالاي خود را به رخ ديگران ميکشيدند,ديده نميشد...
ورزشگاهي که آنرا "سانتياگو عضدي" نام نهاديم و قرار بود جهنمي باشد براي حريفمان,تبديل شد به قتلگاه خودي ها...
از آن موقع بحران پشت ِ بحران گريبان ِ تيم را گرفت...
مدير عامل و مدير رسانه اي و... به جان ِ هوادار افتادند و متعاقبا هوادار به جان آنها...هوادار در مقابل بازيکن ايستاد و بازيکن در مقابل هوادار.....همه انگشت اتهام را به سمت يکديگر نشانه گرفتند....زخمها و اختلافات کهنه يکي يکي سر باز کردند...
تا قبل از آن جنگ بين خودي و غير خودي بود اما از آن پس جنگ بين خودي ها شکل گرفت که صد البته جنگ بين خودي ها هزاران بار سخت تر و طاقت فرسا تر است....
تقريبا همه از ياد بردند که تا قبل از اين,عامل ِ اصلي استقامت و استواري داماشمان تنها يک چيز بود : [color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]اتحاد(همدلی[/color:dbec936fa0])[/b:dbec936fa0]
حالا ديگر درد از در و ديوار و آسمان و زمين ميريزد و به هر طرف که نگاه ميکني جز سياهي نمي بيني...روزگاري که مي رفت به واسطه حضور اسپانسر جديد به کام هوادارها شيرين شود,تلخ تر از هر زمان ِ ديگري شده است....
[color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]اما در اين گير و دار هنوز اميد داريم...هنوز اميد داريم که هوادارها متنبه شده و سرشان به سنگ خورده و درس عبرت گرفته باشند...تيم قرمز پايتخت را آينه عبرت خود قرار دهند و از دو دستگي و ملتهب کردن سکوها پرهيز کنند...هنوز اميد داريم که مسئولين و مديران از خواب غفلت بيدار شده و متوجه باشند که احترام و اعتماد جاده اي دو طرفه است(اگر هوادار اشتباهي ميکند راهنماييش کند نه سرزنش!),بدانند که قرمز و آبي پايتخت خيلي وقت است که در اين شهر هيچ جايگاه و پايگاهي ندارند و ذکر چند باره نام آنها فقط آتش ِ خشم هوادارها را شعله ورتر ميکند...هنوز اميد داريم که از بين مسئولين و مديران,مردي پيدا شود و غبارها را کنار بزند و آفتاب را نشانمان دهد...کدورتها و اختلافات را بر طرف کند و همدلي ها و هم افزايي ها را بيشتر کند...در لفافه و پشت پرده گويي ها و غرور و منیتش را کنار بگذارد و بيايد در بين هوادارها و مستقيما و شفاف با آنها صحبت کند و باور داشته باشد که اين فاصله گرفتنها و غير مستقيم حرف زدنها و مخفي شدنها فقط کينه و دشمني را بيشتر ميکند....قدر و منزلت هوادار را بداند و مثل قديمها هوادار را مخاطب قرار دهد و به او اعتماد کند و بداند که کشتي داماش بدون هوادارانش به هيج جا نخواهد رسيد..[/color:dbec936fa0]...[/b:dbec936fa0]
اما باز هم ندایی گوشم را آزار می دهد...
آيا سخت در اشتباهيم؟!
آيا باز هم تاريخ تکرار مي شود؟!اين دفعه به شکلي ديگر؟!
آيا باز هم شعار هاي ِ احساسي عليه مدير عامل و سرمربي و... از سوي هوادارها خواهيم شنيد و برخوردهاي سلبي و نامهربانانه و غيرمسئولانه از مديران و مسئولين خواهيم ديد؟!آيا باز هم آنقدر در تب و تاب احساسات غرق می شویم که ناخواسته تيشه به ريشه داماش مي زنيم؟!آيا بازهم هم اسير ِ لج و لج بازي هاي ِ کودکانه خواهيم شد و با "دو دستگي و تفرقه" خود زني را کامل تر مي کنيم و فرصتهایمان را یکی پس از دیگری از دست می دهیم؟!آيا باز هم دل ِ دشمنان را شاد خواهيم کرد؟!...
اينکه به کدام سمت خواهيم رفت,بايد منتظر بود و به نظاره نشست و ديد که اتفاقات ِ زنجير وار آينده چگونه رقم مي خورند...
اما من در اين آشفته بازار که هر که ساز خويش را در دست گرفته و آن را ميزند تنها دو چيز را مي بينم:
[color=darkblue:dbec936fa0][b:dbec936fa0]شهر مقدسم رشت و عشق هميشگي و ماندگارم داماش....[/color:dbec936fa0]
[/b:dbec936fa0]
[align=center:dbec936fa0][img:dbec936fa0]http://img4up.com/up2/38962874802749853792.jpg[/img:dbec936fa0][/align:dbec936fa0]