نوروز بل؛ از زبان استاد محمدتقي پور احمد جكتاجي:
نوروز بل
در گاهشماری سنتی ما گيلانيان كه روی به فراموشی گزارده است و تنها هاله ای از آن ميان گالشها يعنی دامداران كوه نشين دامنه شمالی رشته كوههای البرز نمايان است و پيش اهل فن به گاهشماری ديلمی يا طبری معروف است ، سال نو همين چند روز پيش تحويل شده است !
آيا می دانستيد ؟ چند نفر ؟ كسی به كسی تبريك گفت ؟ نه!
ما نوروز ايرانی را به صد ، نه – هزار ذوق و شوق پذيرائيم و بايد هم . سفره هفت سين می چينيم ، آئينه و قرآن می گذاريم و به گل و سبزه می آرائيم و بسياری تمهيدات ديگر . چرا كه عيد ملی ما ايرانيان است و يكی از بهترين عيدها . وجه اشتراك شادی های جمعی ماست ، پس سخت بدان پايبنديم .
به همين نسبت سال نو اروپائيان و آمريكائيان را نيز می شناسيم و برخی از ما شب ژانويه را گاه مثل خود آنها شادمانيم . هيچ عيب ندارد ، آدم در خوشی ديگران شركت جويد . همه ما انسانيم و برادر ، و در خانه جهانی خود در غم و شادی يكديگر شريكيم . آنهم عيدی است كه نيمی از جهان می گيرد .
ای كاش عيد خود را هم به خاطر می داشتيم و در سرزمين كوچك و بومی خود ، در اين دنيای بزرگ و پهناور ، آن را اين قدر غريب و محو با بی تفاوتی خود – نه – فراموشی خود ، پشت سر نمی گذارديم .
***
امسال را من كوه نرفتم ، اما گالشی را در رشت ديدم كه پی دارو می گشت و از من نشان داروخانه ای را می خواست . در آغوشش گرفتم و بوسيدم و نوروز را به او تبريك گفتم . يك لحظه فكر كرد خويش اويم . درماند كه چرا به يادم ندارد . او نيز مرا بغل گرفت و بوسيد اما همچنان مردد نگاهم كرد .
گفتم نه خويش توام نه چون تو كوهی ، دشتی ام و گيله مرد . از اين پائين ، آن بالا و ترا هميشه نظاره دارم و غبطه می خورم از اين كه در هياهوی شهر گم شدم و بسياری از خصال نيك ، سنن خوب و آئين های پاك گذشتگانم را از دست داده ام و تو كوهی و گالش ، خوش باش كه بيشتر آن ها را داری .
شايد منظورم را اصلا نفهميد چون هاج و واج براندازم كرد كه اين شهری ظاهرا آراسته از منِ پشت كوهی چه می خواهد ! اما وقتی از ((نوروز بل)) امسال پرسيدم و روشن كردن آتش ((نوروز ما)) ، وضع محصول فندق و غله ، زيارت سر تربت و علم واچينی شاه شهيدان و... گل از گلش شكفت و گفت : ها . . . نوروز بل ! بار ديگر بغلم گرفت و بوسيد ، اين بار از روی اطمينان ، خويشی و قومی .
و بعد آهی كشيد و گفت خانه خرابِ زلزله ام ، سيل آمده و انزلیچی ما جابجا شده . كسی در كوه نمی ماند ، امسال پائين آمديم ، زنم بجار كار كرد بدنش پر از ((بجار دانه)) است من عملگی می كنم ، پسرم اجباری رفته است ، بی خانمانيم آقا ، آتش بجانيم آقا ، نوروز بل اينجاست . و سينه اش را نشانم داد و زد به تخت آن : يعنی كه آتش اينجاست .
رسم است شب 15 مرداد (هر از چند گاهی يك روز كم يا زياد ) سال گيلانی تحويل شود و ((نوروز ما )) يعنی اولين ماه سال ديلمی سر بگيرد . می گويند ((در اين شامگاه كه به گمان پيران ، زمين دزدانه نفس سرد برآورد ، به پيشواز سال نو رفته آتشی بلند مانند آتش سده می افروزند كه آن را نوروز بل می گويند ، يعنی شعله (( بلند و فروزان آتش نوروزی )) نوروزما ماه رسيدن محصول گندم و غلات ديگر است ، پس ماه خوشی است و شادمانی . ماه دارايی و مال داری ، ماه جشن و انزلیچی.
سابق بر اين سرتا سر منطقه را جشن و سرور فرا می گرفت . پيران ولايت روايت می كنند و می گويند (كه بچشم خود ديديم و از پدران خود هم شنيديم) كه كلان آتشی برپا می شد سابق . . . وقتی كه سال تحويل می شد .
تازه شدن سال ! آيا اين خوشی از برای تغيير و تحول نيست ؟ تغيير و تحولی در سال ؟ و در انسان ؟ نوروز بل اين شعله فروزان آتش آيا عيد آفرينش انسان نيست و سپاس از خداوندگار عالم؟
البته امروز به گونه ای ديگر منطقه را نشاط و سرور در بر می گيرد . بطريق رسم زيبای علم واچينی در بقاع متبركه . علم واچينی بی گمان ريشه در تشريفات جنبی نوروزبل ، سال نو گيلانيان قديم دارد كه با نيايش های مذهبی همراه بوده است .
خرده گيران بگويند اين چه نوروزی است كه از وسط تابستان شروع می شود ! باكی نيست ، نوروز بيش از نيمی از مردم جهان هم از اول زمستان شروع می شود ! هر چه هست باشد . كوه نشينان سرتاسر دامنه البرز و جلگه نشينان دريا كناران خزر (كاسپيئن) در مازندران و گيلان در اين سال نو شريكند . مردمی كه تنگ هم در آغوش پدر خشن البرز و مادر بخشنده خزر (كاسپيئن) از آستارا تا استراباد زندگی مي كنند و اين يكی از نقطه های اشتراك و پيوند تاريخيشان است .
گيلان استان آخر - محمد تقی پوراحمد جکتاجی
http://gilyar.ir/index.php?option=com_c ... 5&Itemid=1