این متن چون پی دی اف بودش بخاطر همین لینک دانلودش رو براتون اینجا قرار دادم . قصد داشتم کل متنشو اینجا قرار بدم ولی چون خیلی زیاد بود و اگر می خواستم اینجا قرار بدم باید می نوشتم چون کوپی پست می کردم , حروفاش جا به جا می شد ...
بهتون پیشنهاد می کنم حتما بخونیدش چون مطالب جالبی توش هست . با اینکه زیاد ولی ارزش خوندن رو داره ...
http://s2.picofile.com/file/7188215799/ ... 5.pdf.html
[color=black:1179c0fc73]ولی چند تا قسمت از این متن رو اینجا قرار میدم که برام جالب بودش . برای اینکه بهتر متوجه بشید متن کامل رو بخونید.
*در اوستا از گیلان با عنوان "ورن" یاد شده است. منظور از پدشخوارگر هم گیلان و مازندران میباشد.
در بیشتر موارد در اوستا در کنار باشندگان گیلانی از دیوهای مازندران نیز به دشمنی و بدی یاد شده است. از این، چنین برمیآید که گیلانیان و مازندرانیان در زمان باستان هم، اندیشهها و باورها و آرمانهای مشترک یا نزدیک به هم داشتهاند.
در بیشتر موارد در اوستا در کنار نام ورن (گیلان)، از باشندگان آن به بدی و با دشمنی یاد شده است. با صفاتی چون: دروغپرستان، فریفتار، دیوها، نابکاران ورن و ...
*اگر چه هوشنگ پیشدادی بر هفت کشور فرمان میراند، گویا وظیفهی اساسی او کشتن مازندرانیان و دیلمیان (گیلانیان) و بنا به مندرجات اوستا، دیوان مازنی و بدکاران ورنی است.
از آرزوهای هوشنگ پیشدادی آن بود که بتواند دو سوم از دروغپرستان گیلان و دیوهای مازندران را برافکند و برای دستیابی به این آرزوی مقدس، بر اساس آبانیشت بند 21 تا 23 ، برای اردویسور ناهید صد اسب، هزار گاو، ده هزار گوسفند بر بالای کوه هرا قربانی کرد و اردویسور او را کامیاب ساخت. او از بغ نیز چنین درخواستی کرده بود.
*هوشبام:
نمازی است که زرتشتیان میباید سحرگاه بخوانند.
در آنجا به هوشبام سهبار درود فرستاده میشود و سپس از اهورامزدا طلب برانداختن دیوان مازندران و دروغپرستان ورن (گیلان) میشود.
*در وندیداد (قانون ضد دیو) هر جا سخن از ورن و مازن شده، با بدگویی و کینهی فراوان همراه است چرا که مسکن اهریمن در شمال است.
*پیامبر زرتشت از اهورامزدا میپرسد که دیو نسو چه مدت زمان پس از مرگ به لاشهی مرده حمله میکند؟
اهورا مزدا پاسخ میدهد:
بیدرنگ پس از مرگ، از نیمه شمال و بدین صورت: مگس پیکر، خشمگین، زانو به پیش کشیده و * به پس داده با پلیدی بیکران.
*در فرگرد آموزش داده میشود که چگونه ناخنها را بگیرند و آنها را در گودالی دفن کنند و دعای ویژهی آن را بخوانند. اگر چنین نکنند، آن ناخنها نیزهها و شمشیرها و کمانها و خدنگهای شاهین پر و سنگ فلاخن پرتاب از برای دیوان مازنی خواهد شد که علیه مؤمنان زرتشتی به کار بسته خواهند شد.
*در بند هفتم از "هادخت نسک" آمده است که روان مردگان بیدین و کافر پس از سه شبانهروز به سوی شمال میرود. به سوی سرزمین گند و تاریکی و دوزخ و جایگاه دیوان.
*استاد پورداوود گفته است:
از اوستا برمیآید که در این دو مملکت (گیلان و مازندران) گروهی به دین قدیم باقی مانده، پیرو دین زرتشتی نبودهاند.
*اغلب در اوستا دروغپرستان ورن (گیلان) با دیوهای مازندران یکجا ذکر شده است. از اوستا برمیآید که در این دو مملکت گروهی به دین قدیم باقی مانده، پیرو دین زرتشتی نبودهاند.
*امروزه دیو در گیلان و مازندران به معنای توانا و قدرتمند هم به کار میرود. نتیجه اینکه چون مردمان گیلان و مازندران، خدای روشنایی یا پروردگار فروغ، مهر را میپرستیدند، در ردهی دیویسنان جای گرفتند و پایداری آنان به باورهای خود و نپذیرفتن نوآوری دین زرتشت سبب شده تا این همه دشنام نثارشان شود. شاید بتوان گفت که هیچکس و هیچجا در اوستا تا به این اندازه به باد دشنام و نفرین گرفته نشده است، که گیلان و مازندران و باشندگان این دو سرزمین، یا به گفتهی اوستا دیوان ورنیایی و مازنی.
*نظری دیگر از استاد پورداوود:
از آنکه شمال در مزدیسنا شوم و محل دوزخ قرار داده شده است، حقیقت تاریخی دارد. پیش از آنکه آریاییها به ایران زمین وارد شوند، در شمال قومی سفید پوست و در جنوب سیاهها مسکن داشتهاند. شمال به واسطهی کوههای بلند و جنگلهای انبوه، کمتر زیر نفوذ آریاییها درآمده، مزدیسنا در آنجا نفوذی نداشته است. دیوهای مازندران که اغلب در شاهنامهی فردوسی خوانده میشود به معنای دیو پرستان، عابدین پروردگاران باطل است بسا در اوستا در مقابل مزدیسنا آمده است. گذشته از این در طی تاریخ ایران میبینیم که بسا آسیبها از طرف شمال متوجه ایران شده است.
*احمد کسروی در کتاب "شهریاران گمنام" میگوید:
مسعودی مینگارد دیلمان و گیلان از نخست که بودند دینی نپذیرفته، آیینی را دوست نداشتند.
*حمدالله مستوفی در اواخر زمان مغول دربارهی دیلمان و گیلان و تالشان مینگارد:
چون کوهیاند، از مذهب فراغتی دارند. اما به قول شیعه و بواطنه نزدیکاند. از نوشتههای سید ظهیر در کتاب تاریخ گیلان پیداست که دیلمان در سدهی نهم و دهم نیز به بدی معروف بودند و پایبندی به مذهب و شریعت نداشتند.
در سدههای بعد نیز دیلمان در عالم دین وآیین نام نیک و شهرت خوشی نداشتند و داستان ملحدان و فداییان در زمان سلجوقیان که مرکز ایشان الموت دیلمستان بود، معروف است.
پس از سدهها نیز نویسندگان همواره مردم آن نواحی را به بیدینی ستودهاند.
پ.ن: به نظر میرسه که توهین کردن به مردم گیلان از قدیم الایام ریشه در خاک و افکار این قوم داره !!! ... جای تاسف داره.[/color:1179c0fc73]