سخنی با خوانندهی این یادداشتها: پارههای گوناگون نوشتههایم به علاوهی حاشیهنویسیهایم از منابعی که خواندهام، به اضافهی گفتوگوهای گفتاری و نوشتاریام با دیگران طی این ۵ سال، شکلدهندهی این مقالهاند که به به صورت سلسله یادداشتهای دنبالهدار در ورگ میخوانید.
پیش از خواندن، باید این را به خوانندهی متن یادآوری کنم که اینها وحی منزل نیست و تنها تلاشیست برای تحلیل وضعیت تاریخی و اجتماعی گیلکان و ارائهی افقی روشن از آیندهی آنان. هرگونه استفاده از موارد موجود در این یادداشتها در راستای اهداف و آرمانهای نژادباورانه، و یا توجیه کشتار و شکنجه و حبس انسانها و بیرون راندنشان از محل زندگیشان بسیار دور از باورمندی نویسندهی آن است و اگر این یادداشتها چنین باورهایی را به ذهن راه میدهند، همان بهتر که خواننده آنها را دور انداخته و نخوانده رها کند.
هویت امری تکبعدی و ایستا نیست. هویت چندوجهی و سیال است. یعنی شما ممکن است از نظر جنسیت، طبقه، نژاد، ملت، تیم فوتبال مورد علاقه و… هویتهای خاص خود را داشته باشید که به اعتبار این هویتها، مرد/زن، فئودال/بورژوا/پرولتاری، سیاه/زرد/اسلاو/سامی/و…، تورک/گیلک/ژرمن/ایتالیایی/و… و یا ملوانی/استقلالی/پرسپولیسی/و… باشید. اینها ساحتهای هویتی شما هستند. هریک جزئی از فردیت شمایند. در واقع، ماهیت هویت نوعی «کثرت در وحدت» است که با نگاه مکانیکی جور نخواهد بود.
مردمان ساکن در منطقهی جنوبی دریای کاسپین، به دلیل عدم انباشت سرمایه و فقدان عامل مذهب یکپارچه به عنوان عاملی تعیینکننده و در نتیجه فقدان تمرکز قدرت سیاسی و وجود حکومتهای محلی و ملوک الطوایفی و حیات مذهبی کاملا متفاوت از فلات ایران -در پیش و پس از اسلام- و نیز پیوستگی فرهنگی-اجتماعی -وحتی جغرافیایی- منطقه با صفحهی قفقاز -به جای فلات ایران-، همواره سرنوشتی مستقل از فلات ایران داشتند و تنها پس از یورش صفویه بوده که این سرنوشت تقریبا با سرنوشت ملتهای فلات ایران گره خورد. قرائت غالب مورخان عرب و فارس و یونانی از تاریخ ایران و در سایه قرار گرفتن خرده-قدرتهای محلی در مقابل امپراتوریهای حاکم بر فلات ایران، مسیر تاریخی-اجتماعی مردمان این سامان را همواره در هالهای از ابهام و به شدت تحت تاثیر قرائت مذکور قرار داده است.
برای دست یافتن به تعریفی روشن از گیلک و مفهوم «گیلک بودن»، میتوان سه محور زیر را مشخص نمود:
۱) وجه فرهنگی گیلکان که با توجه به تعریف ارائه شده از فرهنگ «پویایی خود شدن جامعه در فراگرد تاریخ» (به نقل از ناصر تکمیل همایون) نام میگیرد. سرزمینهای گیلکنشین، چه در دورهی پیش از صفویه، و چه پس از الحاق به دولت صفوی، گرچه همواره به صورت ملوکالطوایفی و چند سلسلهی پادشاهی همزمان اداره میشده، اما برخلاف وجه سیاسی و تا اندازهای وجه مذهبی آن، به لحاظ فرهنگی یگانگی ویژهی خود را داشته است. این یگانگی که طیف گستردهی گیلکان ساکن استانهای گیلان، مازندران، سمنان و قزوین و حتا گیلکان ساکن در نقاط گونهگون جهان را دربرمیگیرد، یکی از محورهای اساسی شکلگیری هویت گیلک است.
۲) حیات عقیدتی و باورمندی ما نیز عنصر اساسی در شکلگیری هویتمان است. تحول و تغییر مذهبی مردمان حاشیهی جنوبی دریای کاسپین و دید خاصمان به مذهب، چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از آن و چه در دوران معاصر و جهانبینی و نوع ارتباط ما با طبیعت و جهان عینی، رسوب رودخانهی فرهنگ که به صورت سنت برجای مانده و در نمادهایی چون تاریخ، معماری، لباس، رقص و موزیک، غذا، جشنها و آیینها و تقویم و باورداشتها شکل گرفته است، خود بخش مهمی از بدنهی هویت گیلک به شمار میآید.
۳) باید از «زبان» به تنهایی، به عنوان یک محور نام برد و این به دلیل اهمیت بسیار زیاد آن است. زبان حامل اندیشه است. زبان تنها مجموعهای از نمادهای دال و مدلولی نیست، بلکه زبان یک قوم، حامل اندیشه، خاطرهها و تجربهی تاریخی آن قوم به حساب میآید و به طور کلی هر زبان، یک جهانبینی خاص است و با مرگ هر زبان، یک دریچه به جهان بسته میشود.
زبان گیلکی، که زبان مادری مردمان کوه و کوهپایه و جلگهی بخش بزرگی ازسواحل جنوبی دریای کاسپین میباشد، خود دربرگیرندهی گویشهای گونهگونیست و مجموعهی عظیمی از مردمان گیلان، مازندران، قزوین و سمنان و حتا استان تهران را در زیر پوشش فرهنگی خود داشته است.
منبع:ورگ