[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - مشاهیر و نخبگان رشت

مشاهیر و نخبگان رشت

مطالب عمومی و متفرقه و مقالات تاریخی مربوط به استان را در این بخش قرار دهید

مديران انجمن: meraj130, MAZIYAR, antiros

پستتوسط mahyarmaya » پنج شنبه آپريل 05, 2012 8:18 am

حرفهات درست اما من ترجیح میدم این دم رو قاطی بزرگان شهر نکنم .البته من خیلی شنیدم که شهسواری هست و بهتر اینجایی نباشه .
خدا بزرگان ا بیشتر کنه که این آدم ها محو بشن زیر سایه اونها .
نماد کاربر
mahyarmaya
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3158
تاريخ عضويت: شنبه مه 21, 2011 12:00 am

پستتوسط pedram_1367 » پنج شنبه آپريل 05, 2012 8:29 am

این مطلبی بود که دوستمون sepidrood گذاشته بود ...

با مرجانه گلچین به بهانه تولد ۵۳ سالگی‌اش !

كمتر ایرانی است كه مرجانه گلچین را نشناسد. دیروزی ها تصویرش را در «آینه» به یاد دارند و برای امروزی ها او هنوز «زیور» شمس العماره است. گرچه دوست دارد كه دوباره به سینما برگردد اما در همین اجراهای تلويزیونی اش هم همیشه خوش می درخشد و جزو چهره های موفق برنامه اش می شود. او در زندگی و كارش یك زن موفق است؛ زنی كه عاشقانه كارش را شروع كرده و هنوز هم با وجود تمام سختی ها ادامه اش می دهد. مرجانه گلچین هم آشپز خبره ای است و هم اهل موسیقی است و این بار به بهانه تولد 53 سالگی اش، چند درس از او می گیریم.

عاشق وطن و زادگاهش است

وقتی كه تحصیلش در ایران با مشكل روبه رو می شود، تصمیم می گیرد كه از كشور برود و این كار را هم می كند اما علاقه اش به زادگاهش و دلتنگی اش برای مادرش، او را به ایران برمی گرداند. مرجانه گلچین در این مورد می گوید: « درسم را در رشته كارگردانی در دانشگاه سوره ادامه دادم. البته برخلاف میلم؛ چون دلم می خواست كه بازیگری بخوانم اما متاسفانه به حد نصاب نرسید. بعد از این بود كه تصمیم گرفتم برای همیشه از ایران بروم چون برادرهایم آنجا زندگی می كنند. همین كار را هم كردم؛ اما راستش دلم برای ایران و كار و دوستانم تنگ شد. شهر زادگاه من رشت است و ماهی یك بار هم كه شده باید برای دیدن مادرم به آنجا بروم. من خیلی این شهر را دوست دارم.»

سراغ آرزوهایش رفته است

وقتی 9 سال داشت، در تئاتری كه كار غلامحسین لطفی و داریوش مودبیان بود، كارش را آغاز كرد. خودش در این مورد می گوید: «الان خیلی مد شده كه آدم ها بگویند از بچگی به بازیگری علاقه داشته اند. اما راستش من آن قدر علاقه داشتم كه كارم را از 9 سالگی شروع كردم.»

با كارش دینش را به مردمش ادا می كند

بی هدف سراغ كاری نمی رود. برای او بازیگری یعنی زندگی و سعی می كند با كارش روی زندگی دیگران هم تاثیر بگذارد. او در این زمینه می گوید: «من عميقا از اين كه اينقدر به سمت تنهاتر شدن مي رويم مي ترسم. يكي از علت هاي اين كه بيشتر طنز كار مي كنم همين است. با خودم مي گويم مردم كم گرفتاري دارند كه حالا ما هم غصه دارشان كنيم. باور كنيد مردم من را در كوچه و خيابان مي بينند از ته دل مي گويند خدا عمرتان بدهد كه خنده به لب مردم مي آوريد.»

سعی می كند با وجود محدودیت ها بهترین باشد

مرجانه گلچین در خیال سیر نمی كند. او در دهه 60 اوج نشین بازیگری ایران بوده اما با مدتی دور بودن از ایران و بعد هم رفتنش به سمت كار های طنز، انتخاب هایش هم كم كم به نقش هایی خاص محدود شد اما با وجود این، باز هم سعی می كند بهترین باشد و به تكرار نیفتد. خودش در این مورد می گوید: «بازیگر از راه بازیگری زندگی می كند و ممكن است اگر بخواهد دست نگه دارد و منتظر یك نقش متفاوت در گونه دیگری بنشیند هیچ وقت این شانس را پیدا نخواهد كرد كه نقش ایده آلش را بازی كند. ولي با این حال سعی می كنم در بین پیشنهادها انتخاب های متنوع تری داشته باشم. مثلا نقشم در راه در رو، خوش نشین ها، شمس العماره و... با هم كاملا متفاوت بود.»

نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط hamed-rashti » پنج شنبه آپريل 05, 2012 8:40 am

http://dl.iran1390.com/1250/HARD/88-9/s ... 5z3p21.jpg
پرويز صياد متولد 1318 لاهيجان، فارغ التحصيل اقتصاد از دانشگاه تهران است. وي فعاليت هنري را سال 1336 با چاپ شعر و داستان كوتاه آغاز و سال 1337 به نمايشنامه نويسي نيز مشغول شد. او سينماي حرفه اي را سال 1338 با فيلم «مي ميرم براي پول» به عنوان نويسنده تجربه كرد.
کارگردانی :

۱ - صمد به شهر مي رود (۱۳۵۸)
۲ - بن بست (۱۳۵۷)
۳ - صمد در به در مي شود (۱۳۵۷)
۴ - در امتداد شب (۱۳۵۶)
۵ - صمد در راه اژدها (۱۳۵۶)
۶ - صمد خوشبخت مي شود (۱۳۵۴)
۷ - صمد آرتيست مي شود (۱۳۵۳)
۸ - صمد به مدرسه مي رود (۱۳۵۲)
۹ - صمد و سامي، ليلا و لي لي (۱۳۵۱)
۱۰ - صمد و قاليچه حضرت سليمان (۱۳۵۰)

نویسنده :
۱ - صمد به شهر مي رود (۱۳۵۸)
۲ - بن بست (۱۳۵۷)
۳ - صمد در به در مي شود (۱۳۵۷)
۴ - در امتداد شب (۱۳۵۶)
۵ - صمد در راه اژدها (۱۳۵۶)
۶ - صمد خوشبخت مي شود (۱۳۵۴)
۷ - صمد آرتيست مي شود (۱۳۵۳)
۸ - مسلخ (۱۳۵۳)
۹ - مظفر (۱۳۵۳)
۱۰ - صمد به مدرسه مي رود (۱۳۵۲)
۱۱ - صمد و سامي، ليلا و لي لي (۱۳۵۱)
۱۲ - صمد و فولاد زره ديو (۱۳۵۱)
۱۳ - صمد و قاليچه حضرت سليمان (۱۳۵۰)
۱۴ - مي ميرم براي پول (۱۳۳۸)

مشاور فيلمنامه :
زنبورك (۱۳۵۴)

بازیگر:
۱ - صمد به شهر مي رود (۱۳۵۸)
۲ - صمد در به در مي شود (۱۳۵۷)
۳ - صمد در راه اژدها (۱۳۵۶)
۴ - در غربت (۱۳۵۴)
۵ - راننده اجباري (۱۳۵۴)
۶ - زنبورك (۱۳۵۴)
۷ - صمد خوشبخت مي شود (۱۳۵۴)
۸ - اسرار گنج دره جني (۱۳۵۳)
۹ - صمد آرتيست مي شود (۱۳۵۳)
۱۰ - مسلخ (۱۳۵۳)
۱۱ - مظفر (۱۳۵۳)
۱۲ - صمد به مدرسه مي رود (۱۳۵۲)
۱۳ - خواستگار (۱۳۵۱)
۱۴ - ستارخان (۱۳۵۱)
۱۵ - صمد و سامي، ليلا و لي لي (۱۳۵۱)
۱۶ - صمد و فولاد زره ديو (۱۳۵۱)
۱۷ - صمد و قاليچه حضرت سليمان (۱۳۵۰)
۱۸ - حسن كچل (۱۳۴۹)
19- دایی جان ناپلئون

نوازنده :

۱ - صمد و سامي، ليلا و لي لي (۱۳۵۱)

http://dl.iran1390.com/1250/HARD/88-9/s ... 5z3p21.jpg
زندگی با احساس,تعصب,هیجان و عسق زیباست.
همه اینها تقدیم به شهر زادگاهم: رشت
نماد کاربر
hamed-rashti
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
 
پست ها : 671
تاريخ عضويت: پنج شنبه آگوست 25, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت - جانبازان

پستتوسط ashkan0131 » پنج شنبه آپريل 05, 2012 10:03 am

میگم دوستان به نظر من باید این اطلاعات و بیوگرافی ها رو همه جا پخش کنیم میتونیم از صفحع فیس بوک خودمون یا وبلاگ شخصی خودمون شروع کنیم تا همه بفهمن رشت چه بزرگانی داشته و داره و تربیت خواهد کرد
بازیکن بومی=تعصب بیشتر=بازی بهتر
نماد کاربر
ashkan0131
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
 
پست ها : 555
تاريخ عضويت: شنبه آپريل 02, 2011 12:00 am
محل سکونت: اصفهان

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 11, 2012 10:19 am

[align=center:0fe018b04a][color=darkblue:0fe018b04a]معصومه سیحون

۱۳۱۳تولد ، رشت - ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ تهران

معصومه سیحون (نام قبل ازدواج: معصومه نوشین) ( ۱۳۱۳، رشت - ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ تهران ) هنرمند نقاش، از پیش‌کسوتان هنرهای تجسمی در ایران و مدیر گالری سیحون، قدیمی‌ترین نگارخانه هنری فعال در ایران بود. او دارای حدود نیم قرن پیشینه فعالیت هنری بود و نقش برجسته‌ای در معرفی استعدادهای هنری ایران داشت. سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و انجمن نقاشان ایران به ترتیب در سال‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۸ از وی به پاس یک عمر فعالیت بی‌وقفه هنری تقدیر کردند.

زندگینامه

معصومه نوشین در سال ۱۳۱۳ در شهر رشت چشم به جهان گشود. سالهای کودکی را در رشت و شاهی گذراند. پدرش کارمند راه‌آهن بود و مدتی به شهر اهواز منتقل شد. بدین ترتیب معصومه نیز چند سالی در آنجا زندگی کرد.او به گفته خودش دانش‌آموز درس‌خوانی نبود و اما از کودکی به نقاشی علاقمند بود، و به یاد نمی‌آورد که چرا و چگونه با نقاشی آشنا شد. در دوره دبستان در اهواز گاهی برای معلم‌ها نقاشی سفارشی می‌کشید.

پس از ده سال زندگی در اهواز، خانواده نوشین به تهران نقل مکان کردند و او سالهای پایانی دبیرستان را در تهران گذراند. خانواده‌اش دوست داشتند پزشک شود اما او در سال ۱۳۳۵ در کنکور دانشکده هنرهای زیبا در رشته نقاشی پذیرفته شد
او در دانشگاه با هوشنگ سیحون آشنا شد که در آن دوران ریاست دانشکده را بر عهده داشت. چندی پس از این آشنایی، معصومه نوشین و هوشنگ سیحون با هم ازدواج کردند. پس از آن نام او «معصومه سیحون» شد و تا پایان عمر به همین نام شناخته می‌شد.

گالری سیحون

در سال ۱۳۴۵ معصومه سیحون با یاری همسرش گالری سیحون را بنیان نهادند. گالری سیحون یکی از اولین نگارخانه‌های هنری ایران است و قدیمی‌ترین گالری هنری فعال در کشور به‌شمار می‌آید. گالری سیحون با تلاش و مدیریت معصومه سیحون، از سال ۱۳۴۵ تاکنون بدون وقفه به فعالیت ادامه می‌دهد. گالری سیحون از آغاز کار تاکنون بیش از ۱۵۰۰ نمایش از آثار معاصر هنرمندان نوپای ایرانی ارائه داده است، از جمله آثار هنرمندانی که بعدها به شهرت ملی رسیدند مانند ژازه طباطبایی، سهراب سپهری، مسعود عربشاهی، حسین زنده رودی، رضا مافی، مکرمه قنبری و علیرضا اسپهبد

بزرگداشت

در سال ۱۳۸۳ سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مراسمی برای بزرگداشت ۴۰ سال فعالیت هنری گالری سیحون برگزار کرد که طی آن لوح تقدیری به معصومه سیحون داده شد. در این مراسم، معصومه سیحون ابراز امیدواری کرد که پسرش نادر پس از او مدیریت گالری را برعهده گیرد.

وی افزود:
تمام زندگی من در این گالری خلاصه می‌شود. این جا سال‌های سال است هنرمندانی چون سهراب سپهری، حسین زنده رودی، پرویز تناولی، رضا مافی، فرامرز پیل آرام و حسین کاظمی و ... رفت و آمد داشته و دارند. میراث فرهنگی بزرگترین کار را انجام داد چون هنرمندان را به واسطه نزدیک شدن به نگارخانه‌ها با خودش پیوند داد. وجود هنرمندان بزرگی که در این نگارخانه‌ها نمایشگاه می‌گذارند یکی از افتخارات ما و میراث فرهنگی است. »

خانه نقاشان ایران نیز در سال ۱۳۸۸ مراسم تقدیری به مناسبت فعالیت‌های هنری وی در پردیس سینمای ملت برگزار کرد.

درگذشت

معصومه سیحون روز ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ در تهران درگذشت و در بهشت سکینه به خاک سپرده شد.[/color:0fe018b04a][/align:0fe018b04a]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 11, 2012 10:23 am

[align=center:00eb68e0bb][color=darkblue:00eb68e0bb]روشنک نوعدوست

متولد 1277 در شهر رشت

روشنک نوعدوست روزنامه نگار و از پیشگامان * زنان در ایران بود. او از موسسان جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت و صاحب امتیاز نشریه پیک سعادت نسوان بود...

روشنک در سال ۱۲۷۷ در رشت به دنیا آمد. پدرش پزشکی روشنفکر بود. او در کودکی ابتدا نزد پدر درس خواند و سپس زبانهای عربی و فرانسه را آموخت...

روشنک نوعدوست در ۱۲۹۷ مدرسهای با ۳ کلاس برای زنان و دختران در رشت تاسیس کرد.
پس از * مشروطه و بعد از تشکیل نخستین کنگره حزب کمونیست ایران در بندر انزلی (۱۲۹۹)، با تعدادی از زنان رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را برای پیگیری حقوق سیاسی و اجتماعی زنان تاسیس کردند و به تاسیس مدرسه دخترانه، کلاسهای صنایع دستدوزی، کتابخانه، برپایی تئاتر و سخنرانی برای زنان پرداختند. آنان نشریه پیک سعادت نسوان را نیز منتشر میکردند که روشنک نوعدوست صاحب امتیاز آن بود...

محل مدرسه ی سعادت نسوان بعدا عوض شد. روشنک در سالهای آخر زندگی مدرسه ی سعادت نسوان را به وزارت فرهنگ واگذار نمود و وزارت فرهنگ نام این مدرسه را به «روشنک» تغییر داد. پس از انقلاب اسلامی متاسفانه نام مدرسه ی روشنک تغییر یافت و اعتراض های رسمی خویشان روشنک نوعدوست به این تغییرنام و نامه نگاری آنان به اداره ی فرهنگ (نام پیشین وزارت آموزش و پرورش) فایده ای نداشت...

روشنک بیماری های گوناگونی داشت و در بهار سال 1338 برای معالجه به تهران رفت. خواهرش ملوک و فرزندانش او را در این سفر یاری کردند. متاسفانه بیماری او درمان نشد و روشنک در بیمارستان درگذشت.

مراسم بزرگداشت روشنک نوعدوست در تهران بدون تشریفات مذهبی و با سخنرانی یکی از دانش آموختگان دانشگاه تهران درباره ی روشنک نوعدوست برگزار شد. این دانش آموخته که بعدا خود استاد دانشگاه شد، همان مرد جوانی بود که سالها پیش به رشت آمده بود بود تا زن بگیرد و روشنک او را تشویق کرده بود که به تحصیلات عالیه بپردازد.

مجلس ترحیم روشنک نوعدوست در مسجدی در شهر رشت برگزار شد. نکته ی جالب اینکه از آنجایی که روشنک در شهر رشت به عنوان یک فرد چپی معروف بود، روحانیون شهر می خواستند او را بایکوت کنند. اما فرهنگیان شهر از این امر عصبانی شده و به روحانیون فشار آوردند و از آنها خواستند که برجسته ترین روحانی شهر در مسجد در رثای روشنک نوعدوست صحبت کند. موضوع دیگر تنش میان فرهنگیان و روحانیون این بود که روحانیون نمی پذیرفتند که فرهنگیان با کفش وارد مسجد شوند و می گفتند ما در مسجد میز وصندلی نداریم و همه روی فرش می نشینند. ولی بالاخره داخل مسجد را صندلی چیدند و یکی از بهترین واعظین شهر رشت در این مراسم سخنرانی کرد.

آرامگاه روشنک نوعدوست در ابن بابویه تهران است.
.......
روشنک نوعدوست در عکس با انزلیچی و عینک دودی در ردیف جلو نشسته است.
.......
منبع:ويكي پديا و پيج گيله مردان و گيله زنان[/color:00eb68e0bb][/align:00eb68e0bb]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 11, 2012 10:24 am

[align=center:26056046d8][color=darkblue:26056046d8]آیدین آغداشلو

سال ۱۳۱۹ خورشیدی در محلهٔ آفخرا ی رشت به دنیا آمد .

پدرش از مهاجران قفقازی بود و در ۱۲ سالگی آیدین درگذشت و وی از آن زمان با مادرش زندگی می‌کرد. در جوانی با پری وزیری‌تبار (هنرپیشه تئاتر و سینما) که با نام هنری شهره آغداشلو شناخته شده است، ازدواج کرد. ولی این ازدواج به جدایی انجامید و آیدین آغداشلو مجدداً در سال ۱۳۵۹ با فیروزه اطهاری (دانش‌آموختهٔ رشتهٔ معماری) که از دانشجویان خود او بود، ازدواج کرد و صاحب یک دختر و یک پسر به نام‌های «تارا» و «تکین» شد. او در حال حاضر در تهران و خانواده اش در تورنتویکانادا ساکن هستند.البته آقای اغداشلو در حال حاضر در تهران ساکن هستند.

آیدین آغداشلو از پنج سالگی به نقاشی روی آوردو در ۱۴ سالگی نقاشی‌هایش در کتاب‌های درسی چاپ می‌شددانشگاه تهران فارغ التحصیل گردید و از آن تاریخ تاکنون به خلق آثار هنری و تدریس نقاشی و تاریخ هنر در دانشگاه اشتغال دارد. او علاوه بر خلق آثار نقاشی و گرافیکی ارزشمند ، در زمینه تئاتر و سینما نیز صاحب نظر است. و بعدها نقاشی و گرافیک حرفه اصلی او شد

بخشی از فيلم شناسی وی عبارت اند از:1383 شبانه (امید بنکدار کیوان علی محمدی )-طراح صحنه و لباس
1372 هبوط (احمدرضا معتمدی )-طراح پوستر
1364 کفش های میرزا نوروز (محمد متوسلانی )-طراح پوستر
1361 حاجی واشنگتن (علی حاتمی )-طراح پوستر

او در مسابقات و جشنواره هایی همچون موارد زیر جز کاندیدا ها و هم چینین از جمله افرادی بوده که برای آثارش از وی تقدیر و قدردانی به عمل آمده است.
با تقدیر از بهترین پوستر (هبوط)
دوره 14 جشنواره فیلم فجر (مسابقه بهترین پوستر) در سال 1374
تقدیر و تشکر از طراحی پوستر فیلم هبوط (احمدرضا معتمدی) در چهاردهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر در سال ١٣٧٤.
کاندید سیمرغ بلورین بهترین پوستر (حاجی واشنگتن)
دوره 8 جشنواره فیلم فجر (مسابقه بهترین پوستر)در سال 1368
نمایشگاه ها وی عبارت اند از:اولین نمایشگاه نقاشی در سال 1354
طراحی جلد کتاب ، موزه هنرهای معاصر تهران در سال 1377

وب سايت رسمي
http://www.aghdashloo.com/[/color:26056046d8][/align:26056046d8]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط MAZIYAR » سه شنبه آپريل 17, 2012 9:39 am

[color=black:429b7262c6]هنوز به رشت، شهر کودکی هایم وفادارم

بزرگداشت دكتر احمد سميعي زبان شناس، مترجم و ويراستار در انجمن دوستي ايران و تاجيكستان 18 بهمن برگزار شد. در اين نشست اساتيد زبان فارسي، دانشجويان و عده اي از مسؤولان و مقامات دستگاههاي دولتي حضور داشتند. جناب آقاي دكتر شبستري،‌ جناب آقاي دكتر رواقي، جناب آقاي دكتر ميرزاملااحمد از تاجيكستان در وصف آقاي دكتر سميعي سخنراني نمودند و سپس آقاي دكتر سميعي خاطرات خود را از دوران دانشگاه و ترجمه و تأليف 32 كتاب و تدريس در دانشگاه بيان نمودند وي هم اكنون عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي مي باشد. در پايان هركدام از حضار خاطره اي از پروفسور سميعي بيان كردند.

خبرگزاري ايبنا اخيراً گفتگويي با استاد احمد سميعي، پدر ويرايش ايران به مناسبت ۹۱ سالگی‌اش انجام داده كه با هم می خوانیم.

احمد سمیعی‌گیلانی، ‌ نویسنده و پژوهشگر پیشکسوت که این روزها وارد دهه دهم زندگی خود شده، از کارهای انجام نشده‌اش گفت. استاد پیشکسوت دانشگاه تهران، در سالروز تولدش با صدایی پر انرژی صحبت کرد و گفت: در این سال‌ها دوست دارم در هر مرحله کار‌هایم را سبک‌تر کنم. هنوز هم همانند همیشه ماهی یکبار به رشت سفر می‌کنم و می‌خواهم کتابی را که ۳۰ سال ترجمه آن را به تعویق انداخته‌ام، ‌ به پایان برسانم.

صدای استاد از پشت تلفن با خنده‌هایش همراه بود. او پی‌گیری کارهای قبلی‌اش را به تجدید مطلع قصیده‌سرایی تشبیه کرد و گفت: شاید کسانی که مانند من سن و سالی دارند، به شاعرانی تشبیه شوند که قصیده‌هایشان را مدام تجدید مطلع می‌کنند؛ من اما پيش از هر چيز قصد سبک کردن کار‌هایم را دارم و در فکر اوقات فراغتی برای خود هستم.

وی در ادامه از روزگار تولدش و حضور بلشویک‌ها در رشت و کوچ خانواده‌اش به تهران سخن گفت و توضیح داد: من در واقع در تهران به دنیا آمدم چرا كه هنگامی که مادرم مرا باردار بود، بلشویک‌ها به رشت آمدند و خانواده‌ام راهی تهران شدند و پس از ۸ ماه مجددا به رشت بازگشتند. به این ترتیب من در تهران متولد شدم اما سال‌های ابتدایی و دبیرستان را در رشت گذراندم.

استاد ادبیات پیشکسوت دانشگاه تهران در ادامه صحبت‌هایش از کتابی سخن به میان آورد که این روز‌ها در حال ترجمه آن است و گفت: این روز‌ها دوست دارم کار ترجمه کتابی در حوزه زیبایی‌شناسی نوشته «دونالد بارتلمی» را به پایان برسانم. این کتاب ۴۷۰ صفحه است و ترجمه ۳۰ صفحه از آن را ۳۰ سال است که به تعویق انداخته‌ام.

سمیعی‌گیلانی در پایان سخنانش از شهر کودکی‌هایش صحبت کرد و این‌که هنوز به آن وفادار است. وي افزود: ماهی یک بار به رشت می‌روم؛ ‌چون دخترم و نوه‌هایم آنجا زندگی می‌کنند، ولی باز هم به تهران و دلمشغولی‌هایم بازمی‌گردم.

احمد سمیعی‌گیلانی، متولد ۱۲۹۹، نویسنده، مترجم و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و سردبیر مجله «نامه» فرهنگستان است.

او فارغ‌التحصیل کار‌شناسی ارشد در رشته زبان‌شناسی از دانشگاه تهران است. از او آثار متعددی در زمینه ویرایش و نگارش فارسی به‌چاپ رسیده ‌است و حضور وي در علم ویرایش ایران آن‌قدر موثر بوده که او را پدر ویرایش ایران می‌دانند.

«دلدار و دلباخته» (ژرژ ساند، ترجمه، ۱۳۴۵)، «خیال‌پروری‌ها» (ژان ژاک انزلیچی، ترجمه، ۱۳۴۵)، «چیز‌ها» (داستانی از سال‌های ۱۹۶۰، ژرژ پرک، ترجمه، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، انتشارات فرانکلین، ۱۳۴۸)، «ادبیات ساسانی»، «داتا گنج‌بخش» (زندگی‌نامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی‌بن عثمان هجویری‌)، «چومسکی» (جان لاینز ترجمه، ۱۳۵۷)، «هزیمت یا شکست رسوای آمریکا» (ویلیام لوییس و مایکل له‌دین، ترجمه‌، ۱۳۶۰)، «ساخت‌های نحوی» (نعام چومسکی، ترجمه‌، ۱۳۶۲)، «آیین نگارش‌»، «دیدرو» (پی‌تر فرانس، ترجمه‌، ۱۳۷۳)، «سالامبو»، گوستاو فلوبر، ترجمه، ۱۳۷۴)، «شیوه‌نامه دانشنامه جهان اسلام» و «نگارش و ویرایش»، ‌از جمله آثار منتشر شده او به شمار می‌آیند.[/color:429b7262c6]
منبع:شمال ما http://www.shomalema.com
"آبرار اَ خاک میرزا جاجیگایه / همیشه خنجرُ خون روبرایه"

"حواسَ خُب بَنَه می حرفَ بشنو / منو تو یک سریم ، دوشمن سیوایه"
نماد کاربر
MAZIYAR
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 4566
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 07, 2010 12:00 am
محل سکونت: varesh city

پستتوسط MEHRDAD » يکشنبه آپريل 22, 2012 8:11 pm

[align=center:eb8d8b3fa4][img:eb8d8b3fa4]http://up.vatandownload.com/images/1i047ab6pz79iohilt5n.jpg[/img:eb8d8b3fa4][/align:eb8d8b3fa4]
[color=black:eb8d8b3fa4]آبراری که تمام ایرانی ها با آن خاطره دارند...
دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی متولد ۱۱ دی ۱۲۸۸ در رشت. پزشک و از سُرایندگانِ شعر نو.
مجدالدین تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در رشتهٔ فلسفه و علوم تربیتی موفق به اخذ لیسانس شد. سپس به انگلستان رفت و در رشتهٔ طب به دریافت درجهٔ دکترا نایل گردید.
شعر "باران" او یکی از معروفترین شعرهایی است که قسمتهایی از آن در کتابهای کودکان به چاپ رسید. او اولین شاعر نوپردازی است که شعرش به کتاب‌های دورهٔ ابتدائی راه یافت.
باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
مى خورد بر بام خانه......

وی ۲۹ آذر ۱۳۵۱ در لندن درگذشت...یادش گرامی باد...[/color:eb8d8b3fa4]

پیج آبرار رشت شینه
تصوير

نماد کاربر
MEHRDAD
مدیر سایت
مدیر سایت
 
پست ها : 6710
تاريخ عضويت: يکشنبه سپتامبر 05, 2010 12:00 am
محل سکونت: وارش اسپرت

پستتوسط siabagh » يکشنبه آپريل 22, 2012 9:11 pm

[color=green:fd9484859f][size=18:fd9484859f]مرحوم سرهنگ خلبان جواد ورتوان [/size:fd9484859f][/color:fd9484859f]نوشته جناب آقای ساسان ورتوان


بـدنیایی که مـردانـش عـصا از کـور میدزدنـد
من از خوش باوری آنجا مُحبت جستجو کردم

این تک بیتی را مرتباً تکرار میکرد ، دفعه آخر که فرانکفورت به دیدارش رفته بودم ، ماه مه سال 1998 . نمیدانستم دفعه آخریست که میبینمش . دو هفته ای بود که زوریخ بود ،با یک تیم پروازی از ایران ، برای تمرین پروازهای اضطراری آمده بودند.
آنروز فرصتی بود تا با هم تو سایل فرانکفورت ( مرکز شهر) گشتی بزنیم تا نزدیکی های ظهر، بعدش هم بطرف فرودگاه رفتیم و او بعدازظهر به ایران پرواز کرد و رفت.

سرتیپ خلبان جواد ورتوان در روز 26 بهمن سال 1325 در رشت متولد شد، بعد از اخذ دیپلم از دبیرستان امیر کبیررشت ، در سال 1346 به استخدام نیروی هوایی درآمد و بعد از گذراندن دوره های اولیه پرواز در پایگاه قلعه مُرغی تهران برای تعلیم پرواز با جت به امریکا اعزام شد و بعد از 18 ماه دوره خلبانی را با موفقیت و نمراتی ممتاز سپری کرد. جواد در سال 48 به عنوان خلبان در پایگاه سوم شکاری همدان به خدمت مشغول شد
تابستان سال 49 با دوستانم مثل هرروز تو محله مشغول بازی بودیم ساعت حدوداً 10 صُبح بود که ناگهان غُرش دو هواپیمای جنگی توی آسمان رشت توجه همه را جلب کرده بود ، خیلی ها هم وحشت کرده بودند . این دو هواپیما بعد از آنکه چند مانور تو آسمان دادند سرعتشان را کم کردند و فاصله شان به زمین را هم ، طوری که احساس میکردی میخواهند در خیابان فرود بیایند . دقیقاً یادم میاید که این دو هواپیما از دهنه تختی به طرف شمال در مسیر گلسار امروزی در پرواز بودند که یکی از آن دو هواپیما بطرف خمام و دیگری در مسیر خیابان سعدی به پروازشان ادامه دادند و بعد از چند ثانیه غیب شدند .
ستوان جوان که بعد از چند ماه به مرخصی آمده بود ماجرا را برایش تعریف کردم و او گفت :
با یکی از دوستان اردبیلی ام آنروز پرواز داشتیم وما اول رشت آمدیم وبعدش هم رفتیم اردبیل و آنجا را شلوغ کردیم از او پرسیدم تو کدامشان بودی ؟ گفت : او که بطرف خمام پیچید.
جواد در سال 53 به پایگاه چهارم شکاری دزفول منتقل شد و مرا نیز با خود به آنجا برد ، من آن سال به کلاس دوم راهنمایی رفته بودم و جدا از مدرسه و بچه های همکلاس ، وارد دنیایی دیگر شده بودم . اولین تجربه دراز مدت دوری ازرشت بود که مجبوراً باید تحملش میکردم ، دوماً همزیستی و معاشرت با افسران ارشد خلبان و زندگی در محیط پایگاه بود ؛ دیگر شنیدن صدای جت های جنگی برایم عادی شده بود.

جواد تا قبل از انقلاب با درجه سرگردی در سمت معلم خلبان هواپیمای ًاف 5 ای ً در خدمت نیروی هوایی بود ودر سال 56 برای دومین بار به آمریکا اعزام وبعد از 6 ماه به ایران بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ جزو اولین خلبانان شرکت کننده در حمله 140 فروندی هواپیمای شکاری نیروی هوایی بود که با شجاعت و دلاوری به تلافی هواپیماهای دشمن صدمات و خسارات زیادی را به تاسیسات عراق وارد نمود.
او داوطلبانه با هواپیمای شکاری اف 5 ماموریتهای فراوانی را در خوزستان به ویژه بر علیه تانکهای متجاوزین عرب و پایگاههای عراق انجام داد.
در سال 59 در یکی از همین ماموریتها به علت اصابت موشک ضد هوایی به هواپیمایش در خاک دشمن ، هواپیمایش صدمه دید و او به هر شکلی که بود هواپیمای صدمه دیده اش را به ایران هدایت کرد ، با پایگاه دزفول که تماس برقرار کرد، به او گفته شد بعلت وجود هواپیماهای دشمن در منطقه ، پدافند هر هواپیما را که در منطقه آفتابی شود بسویش شلیک میکند و بدین سبب وارد استان کرمانشاهان شد و خواست در بین راه کرمانشاه و اسلام آباد غرب که جاده را چند صدمتری برای چنین روزی پهن تر کرده بودند فرود بیاید که بعلت ازدحام تردد وسایل نقلیه این کار عملی نشد ، دوباره بطرف دزفول پرواز کرد و به او مجدداً گفته شد که منطقه هنوز نا امن میباشد و او اینبار همدان را انتخاب کرد تا شاید با اندک سوختی که برایش مانده بود به آنجا برسد که در نزدیکی های پُلدختر در استان لُرستان بعلت نداشتن سوخت ،مجبوراً خود را از هواپیما به بیرون پرت کرد .
خودش برایمان چنین تعریف کرد :
روز بدی بود با توجه به اینکه تمام اهداف را با موفقیت نابود کردم ، به خاطر نیافتادن به دام رادار دشمن پست پرواز کردم وبا بد شانسی ، اتفاقی در تیررس آنها قرار گرفتم .
وقتی که با چتر بزمین مینشست اهالی انزلیچی در آن منطقه متوجه او شده بودند ، به گمانشان او یک عراقیست ، قصد حمله به اورا داشتند ولی با نزدیک شدن به او فهمیدند که ایرانیست ، جواد زخمی و آسیب دیده شد ، انزلیچی او را به منزل بردند و تا رسیدن نیروهای دولتی از او پرستاری و مراقبت بعمل آورده بودند. به علت صدمات وارده مدتی در بیمارستان بستری شد و بعد از بهبودی دوباره به مناطق عملیاتی بازگشت.
جواد سال 1361 نائل به درجه سرهنگی شد و بخاطر شجاعتش در جنگ مسئولیت فرماندهی پایگاه دوم شکاری تبریز به او واگذارگردید . بعد از یکسال خدمت در تبریز بعنوان مدیر تجهیزات نیروی هوایی در معاونت طرح و برنامه به تهران منتقل شد . در سال 1365 به شیراز منتقل و سمت فرماندهی تیپ شکاری شیراز به او واگذار گردید. جواد تا پایان جنگ همواره مسئولیتهایی خطیری به خاطر کاردانیش به او واگذار میشد.
با پایان گرفتن جنگ خود را در سال 69 از نیروی هوایی به هواپیمایی ملی ایران هما منتقل کرد ، با تماسی که با او داشتم از حجم زیاد درسها و فشار وقت گله داشت .
جواد با قبول شدن در تمامی امتحانات به ناوگان 727 ایر باس و 747 بوئینگ پیوست. از سال 1992 پروازهای خارجی انجام میداد، خوشحال بود ، از طرفی میتوانست مرتباً به پسر بزرگش کوروش که در آلمان زندگی میکند سر بزند و هم اینکه بعد از 2000 ساعت پرواز با هواپیماهای جنگی آن هم زمان جنگ دیگر وقت استراحت رسیده بود. او تابستانها همسر و فرزنداش را به آلمان میفرستاد و خودنیز پاییز مرخصی میگرفت و چند هفته ای هر ساله پیش ما بود.
تیر ماه سال 77 وقتی که از پرواز رم برمی گردد ، چند روز بعد همسر و پسرش پوریا را به فرودگاه میرساند وآنان را عازم آلمان و بعد از وداع ، با دخترش رُز که درگیر امتحانات دانشگاه بود در تهران میماند.
عصر روز سه شنبه 6 مرداد ماه 1377 احساس ناراحتی در ناحیه چپ سینه میکند و بهمراه رُز به بیمارستان مهر تهران میرود و بعد از معاینات اولیه از او خواسته میشود که برای آزمایشات بعدی شب را در بیمارستان بماند که او نیز ماند، در روز چهارشنبه 7 مرداد ماه یکساعتی به ظهر مانده بود که اثرات سالها جنگ و عملیات جنگی ، او را وادار به آخرین پروازش نمودند .
جواد موقع رفتن فقط 51 سال از عمرش میگذشت.


ايتا شعر جه شادروان ورتوان برار ؛ آقاي ساسان ورتوان كي هسا آلمان ميان زندگي كونه بنم كه نيشان ديهه كي خيلي گيلان رو تعصب داره و ايتا رشتي زاده اصيل ايسه:
اماکی میرزا داریم
چه گوارا نخاییم گوراب زرمیخه داریم کوبا نخاییم ،آی برار آی خاخورد نوگو میرزا چقد جنگل خوسی میرزا کی خواب واسی جنگل نوشومردم فریاد ره گدوک* بوشو.
(ساسان ورتوان)
تا قبله مي شين مردومه من قبله نمايم
نماد کاربر
siabagh
کاربر فوق حرفه ای
کاربر فوق حرفه ای
 
پست ها : 1082
تاريخ عضويت: سه شنبه آگوست 16, 2011 12:00 am
محل سکونت: RASHT

پستتوسط siabagh » يکشنبه آپريل 22, 2012 9:12 pm

ايتا شعر ديگه جه ساسان ورتوان ؛
گـــر بـینی چـو کـوه خامـوش و لـب نمـی جـُنبـانم
بدان همچو آتشفشان عشقت را در دلم می جوشانم (برادرت ساسان)
تا قبله مي شين مردومه من قبله نمايم
نماد کاربر
siabagh
کاربر فوق حرفه ای
کاربر فوق حرفه ای
 
پست ها : 1082
تاريخ عضويت: سه شنبه آگوست 16, 2011 12:00 am
محل سکونت: RASHT

پستتوسط MEHRDAD » يکشنبه اکتبر 06, 2013 10:48 pm

[color=black:99746f0c38]
برخی از دوستان تاپیک های تکراری میزنند، گفتم این تاپیک رو بیارم بالا که بعد نپرسند چرا تاپیک حذف شد.
بد نیست قبل از ایجاد تاپیک یه سرچی هم باشه...
تاپیک باید هدفمند باشه و تعدد تاپیک در یک راستا جز اصول سایت نیست.[/color:99746f0c38]
تصوير

نماد کاربر
MEHRDAD
مدیر سایت
مدیر سایت
 
پست ها : 6710
تاريخ عضويت: يکشنبه سپتامبر 05, 2010 12:00 am
محل سکونت: وارش اسپرت

پستتوسط sardare-jangal » دوشنبه اکتبر 07, 2013 8:11 am

حقدر زیاد هست و باید چند روز بشینم و همه رو بخونم.دست همه درد نکنه /16/
نماد کاربر
sardare-jangal
کاربر سایت
کاربر سایت
 
پست ها : 16
تاريخ عضويت: دوشنبه اکتبر 07, 2013 12:00 am

پستتوسط rashti_sarvar » دوشنبه اکتبر 07, 2013 8:37 am

آیدا فقیه زاده متولد تهران(گیلانی تبار) سال ۱۳۶۳ است ، وی فارغ التحصیل رشته مهندسی کامپیوتر است ،در سال ۸۷ بود که به دلیل علاقه اش به حرفه بازیگری در کلاس های بازیگری «امین تارخ» شرکت کرد و سپس با استاد خود در سریال پخش نشده «راه شیری» عبدالحسین برزیده هم بازی شد و بعد از آن هم به واسطه «امین تارخ» به سریال «زمانه» معرفی و ایفاگر نقش «بهار»در سریال زمانه شد. او در سریال «زمانه» با بازی در نقش «بهار» دیده شد که از شبکه ۳ سیما بخش شد( در ضمن ایدا فقیه زاده دختر دایی منه که تهران به دنیا اومده که تا 9 سالگی تو رشت بزرگ شده بعد سال 71 با خونواده رفتن تهران و از خونواده ی کاملا گیلانی رشتی تباره.پدرش( دایی بنده) متولد رشته که همیشه به رشتی بودنش افتخار میکنه)
/3/
...VIVA DAMASH...
نماد کاربر
rashti_sarvar
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1868
تاريخ عضويت: دوشنبه آپريل 18, 2011 12:00 am
محل سکونت: ورزشگاه عضدی

پستتوسط MEHRDAD » دوشنبه اکتبر 07, 2013 10:50 am

[img:fb941d4ddd]http://8pic.ir/images/38982038226682633339.jpg[/img:fb941d4ddd]
تصوير

نماد کاربر
MEHRDAD
مدیر سایت
مدیر سایت
 
پست ها : 6710
تاريخ عضويت: يکشنبه سپتامبر 05, 2010 12:00 am
محل سکونت: وارش اسپرت

قبليبعدي

بازگشت به فقط گیلان

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان

cron