[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - مشاهیر و نخبگان رشت

مشاهیر و نخبگان رشت

مطالب عمومی و متفرقه و مقالات تاریخی مربوط به استان را در این بخش قرار دهید

مديران انجمن: meraj130, MAZIYAR, antiros

پستتوسط nima_beckham » سه شنبه آپريل 03, 2012 8:26 pm

[align=center:ceb02f59ea][color=darkblue:ceb02f59ea]نــــــاصر مسعــــــودي

استاد در ششم فروردين سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت متولد شد. او کوچکترین فرزند خانواده‌است. در ۳ سالگی پدر خود را از دست داد و همراه خانواده و سه خواهر و سه برادر خود به گذر سوخته تکیه کوچه مستوفی نقل مکان کردند. در این ایام خواهر بزرگتر با خیاطی مخارج خانه را تهیه می‌کرد.

او در سال ۱۳۲۸ همراه خانواده به تهران آمد و توانست در خدمت استاد علی اکبر خان شهنازی به عنوان شاگرد پذیرفته شود. او سپس در سال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشت و در رشته تئاتر به فعالیت پرداخت و همزمان با آغاز بکار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶ به رادیو آمد به عنوان یکی از نخستین خوانندگان در این رادیو به اجرای برنامه پرداخت.

در سال ۱۳۳۹ او توسط یکی از دوستان خانوادگی به استاد احمد عبادی و خانم ملوک ضرابی معرفی شد و این آشنایی به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات زندگی او بشمار می‌رود و تاثیر بسیاری در زندگی او گذاشت.

او در سال ۱۳۴۲ با دختری گیلکی ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر به نامهای بنفشه و بیتا و یک پسر به نام علی است.

از او در ۵۰ سال فعالیت هنری بیش از ۵۰۰ ترانه بجا مانده که بیش از ۲۰۰ آهنگ فارسی و سنتی ۱۵ برگ سبز و ۱۰ شاخه گل و بیش از ۲۵۰ ترانه محلی گیلک می‌باشد.

يكي از معروف ترين اثر استاد

چقدر جنگلا خوسي، ملت واسي خستا نبوسي، مي جان جانانا
ترا گوما ميرزا کوچيک خانا
خدا دانه که من نتانم خفتن از ترس دشمن، مي ديل آويزانا
ترا گوما ميرزا کوچيک خانا
چرا زودتر نايي، تندتر نايي تنها بنايي، گيلان ويرانا
ترا گوما ميرزا کوچيک خانا
بيا اي روح روان، تي ريش قربان به هم نوانان، تي کاس چومانا
ترا گوما ميرزا کوچيک خانا
اما رشت جغلان، ايسيم تي قربان کنيم امي جانا، تي پا جير قربانا


.................. :P :P :P [/color:ceb02f59ea]


[/align:ceb02f59ea]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » سه شنبه آپريل 03, 2012 8:33 pm

[align=center:dcb0af3bf3][color=darkblue:dcb0af3bf3]آرسـن مينـاسـيان ، مســيــح گـيــلان

در سال 1295 خورشيدي ( 1916 ميلادي) درخانواده اي مسيحي در شهر رشت بدنيا آمد


آرسن ميناسيان که مردم رشت موسيو آرسن مي ناميدنش کي بود ؟
آرسن ميناسيان در سال 1295 خورشيدي ( 1916 ميلادي) درخانواده اي مسيحي در شهر رشت بدنيا آمد.
تحصيلاتش را در مدرسه ارامنه انوشيروان رشت شروع، و در همان مدرسه به پايان رساند .

چهارده سالش بود به عضويت انجمن اخوت* در آمد ، انجمن اخوت بعد از مشروطه افتتاح شده بود و در آن گروهي از انسانهاي باسواد و آزادي خواه به فعاليت در حوزه هاي اجتماعي و فرهنگي ميپرداختند .

آرسن در دوران تحصيل علاقه اي شديد به شيمي پيدا کرد و در همين راستا بعد از اخذ ديپلم به قزوين رفت و در داروخانه اي مشغول به کار شد .
آرسن عاشق " مارو " دختر داروخانه دار شد، با او ازدواج کرد . بعد از چند سال دوباره به رشت بازگشت و به ساختن دارو در اين شهرمشغول شد .
بعد از رفتن *ُيو از قزوين، پدر زنش خدا را شکر کرد که آرسن او را ترک کرد ، چون او به بيماران يا مجاني دارو ميداد و يامبلغي ناچيز از آنان دريافت ميکرد ، همين امر داشت کم کم باعث ورشکستگي پدرِ مارو ميشد.

موسيوکه يک انزلیچی تجربي بود شروع به ساختن داروهاي تخصصي کرد و دارو ها رابه داروخانه ها ميفروخت و از اين راه داروخانه چي هاي رشت پول هنگفتي به جيب ميزدند ، آرسن که که ديد از زحمات او عده اي سود جو به پول رسيدند خود تصميم گرفت داروخانه اي تاسيس کند.

داروخانه کارون رشت، اولين داروخانه شبانه روزي ايران.
آرسن داروخانه کارون را افتتاح کرد ، هدفش از افتتاح داروخانه کارون اين نبود که دست واسطه را کوتاه کند و خود پول به جيب بزند بلکه ، داروها را به همان قيمت که برايش تمام ميشد بدست مردم برساند.
با شروع جنگ دوم جهاني و اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين ، بيکاري و گراني گريبان مردم ما را نيز گرفته بود و اين امر سبب شده بود تا بسياري از بيماران توان خريد دارو را از دست بدهند ولي آرسن بي آنکه منتي روي سرشان بگذارد ، دارو را مجانن در اختيارشان ميگذاشت.
آرسن مردي بود نيکوکار ، پاک و امين مردم، هر که در رشت سراغ يک مسلمان واقعي را ميگرفت به او آدرس موسيو را مي دادند.
شبانه به تهران ميرفت مواد اوليه داروها را تهيه ميکرد به رشت بازمي گشت و تا پاسي از شب در داروخانه مشغول ساختن دارو ميشد و همين شب بيداري ها، او را به اين فکر انداخت تا داروخانه را شبها نيز باز نگه دارد و بدين طريق اولين داروخانه شبانه روزي گيلان و ايران داير شد

زوجود گوهرش
به شبنگاه
در آن کلبه دور
شعله اي بر پا شد،
ز اُميــد
کارون موج ميزد
کاسپين آرام شد

داروخانه هاي ديگر رشت دچار مشُکلاتي شدند ، از طرفي آرسن داروهاي تخصصي اش را براي فروش در اختيارشان نمي گذاشت و از طرفي ديگر مردم براي تهيه هر نوع دارويي سراغ موسيو مي رفتند و همين ضربات براي رقيبان آرسن کافي بود تا براي مقابله با او وارد جنگ رواني شوند .

شايعه کردند که داروهاي آرسن فاسد است، و يا او ارمنيست، يک مسلمان براي تهيه دارو بايد نزد انزلیچی مسلمان برود ، ولي با تمام اين وجود مردم ميديدند که با مصرف داروهاي آرسن حالشان رو به بهبودي ميرود اعتنائي به شايعات نميکردند.
رقبا که ديدند از اين طريق نمي توانند سدي بر سر راه اين مرد نيکوکار شوند ، از دري دگروارد شده و براي او مشُکل تراشي مي کردند.
از او به فرمانداري و شهرباني شکايت بردند ،که آرسن با پائين نگه داشتن قيمت دارو و يا بروايتي فروش دارو بدون سود ويا حتي با ضرر خلاف امور صنفي است، و اين باعث ورشکستگي ديگر داروخانه ها مي شود.
با احضار موسيُو به شهرباني براي رسيدگي به شکايات عليه او ، شاکيان نيز جمع مي شدند ولي آنها به محض ديدن آرسن ، با آن نگاه مهربانش با آن ساده پوشي و فروتني که داشت ، دست از شکايت خود برمي داشتند

سالها از پي هم
به نکوکاري گذشت،
همه روزان الوان
همه شبها اختر،
هرکه را
گر سببي بود
به اندوه گران،
هر که را
گر عطشي بود
ز ايام به دل،
آرسـن را مي جُست

گرچه آرسن از همان سالهاي اول خدمتش با تمام وجودش براي مردم بود، ولي حاشيه سازي بر عليه او همچنان ادامه داشت ، شنيده ميشد که ميگويند ، آرسن براي وکيل شدن جلب اعتماد ميکند ، او آدمي ظاهر ساز است و اين شگرد اوست ، که در دل مردم خود را جا داده است .
مشکلات آرسن اين نبود که در شهر راجع به او چه مي گويند ، او بخاطر تهيه دارو و فشارهائي که ضعف مالي بر او وارد آورده بود آرسن را مغروض نموده و طلبکاران او را تحت فشار قرار ميدادند و طلبشان را ميخواستند .

فصلهائي که سوغاتشان برف بود و باران ، آب رودخانه هاي رشت را زياد کرده وبا بالا آمدن آب رودخانه و رسوخ آن به خانه هاي مردم آرسن را بي قرار ميکرد، داروخانه را به همکارش ميسپرد و خود شتابان به کمک همشهري هايش ميشتافت .
با وزيدن باد گرم در پائيز که به گيلکي اين باد را " کونوس پچي باد " مينامند ، هرساله با آتش سوزي همراه بود، چه در جنگلهاي گيلان و چه در شهرها ، با توجه باينکه خانه هاي آنزمان مردم رشت بيشتر از چوب بودو اين خود عاملي در مشتعل شدن آتش و گسترش آن به خانه هاي دورو اطراف، همه ساله خساراتي را به مردم وارد مياورد و در اينجا هم آرسن همانند يک مرد آتش نشان جانش را به خطر مي انداخت و به اطفاء حريق ميپرداخت .

آرسن به دين و اعتقادات همشهري هايش احترام خاصي ميگذاشت ، در مراسم تاسوعا ، عاشورا و چهل منبر شرکت ميکرد، به هر مسجدي که وارد ميشد مردم به احترام اواز سرجايشان بلند مي شدند و برايش صلوات ميفرستادند، اينها اعتباراتي بود که آرسن براحتي بدستشان نياورده بود.
براي همه روشن شده بود که خدمت او به مردم صادقانه بوده ، بدون آنکه ثانيه اي بفکر نفع خود بوده باشد. او به فکر همه کس و همه چيز بود جز خودش.
موسيو ديگر فقط يک انزلیچی و يا يک داروخانه دار نبود، او امين مردم شده بود به عيادت بيماران ميرفت ، در دادگستري ضمانت ميکرد، و در اين راستا مردم نيکوکار نزد او پول ، طلا و مواد غذايي ميسپردند تا او بدست فقرا برساند.

تاسيس اولين خانه سالمندان و معلولين ايران در رشت.
يکي از مشتري هاي داروخانه که براي مادر پيرش از آرسن دارو ميگرفت، روزي سر درد دل را با اوباز ميکند، و از سرنوشت مادرش که زمنگير بود و احتياج به مراقبت شبانه روزي داشت ميگويد و آرسن که تشنه خدمت به مردم بود با شنيدن صحبتهاي آن مرد به فکر تاسيس خانه سالمندان ميشود.

آرسن رئيس هيئت ارامنه رشت ،ويکي از اعضائ انجمن شهر نيز بود و ميخواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند که او نپذيرفت.
با اعتباري که او بدست آورده بود و با کمک مردم خير رشت از جمله آقايان : دکتر حکيم زاده ، آيت الله ضيابري، حاج رضا عظيم زاده ، آقاي چيني چيان و حاج آقا استقامت در سليمانداراب رشت و نزديک مزار سردار بزرگ جنگل، ميرزا کوچک خان زميني در اختيار او گذاشتند و اولين کلنگ خانه سالمندان و معلولين ايران زده شد.

با تاسيس خانه سالمندان و معلولين آرسن بيشر وقتش را در آنجا صرف خدمت به مردم ميکرد ، داروخانه را واگذار کرده بود و از 5 هزارتوماني که بابت داروخانه ميگرفت 2 هزارتومان را به مارو همسرش مي داد وبقيه را صرف خانه سالمندان مي کرد.
آرسن آسايشگاه را سال به سال توسعه مي داد و از برکت وجود او، مردم هر نذري که داشتند تقديم به خانه معلولين ميکردند. موسيو پناهگاه بي پناهان شده بود.

من چه مي دانستم
که هزاران معلول
چند صد ايتام
يا زن سالمندي
به توانبخشي او
عاقبت خير به ايام شدند.

مــگـر خـورشـيـد مـيــميـرد؟
آري همانطور که گفته شد او به فکر همه بود جز خودش ، بيماريي او را رنج ميداد ولي او به کسي از درد درونش نگفت ، نارسائي اکسيژن بدنش را ضعيف کرده بود سرچشمه اش تنگي نفسي بود که دچارش شده بود. وحشت آرسن از بستري شدن، و روزي را به مردم خدمت نکردن بود . آري او چنان محو ديگران بود که خودش را از ياد برده بود.
غروب 14 فروردين سال 1356 که مانند روزهاي ديگر در آسايشگاه مشغول به کار بود ، پرستاران متوجه وضعيت غير عادي آرسن ميشوند ، او به سختي نفس ميکشيد ، چهره اش کبود شده بود ، دکتري که در بخش بود را فرا خواندند.
همه بي تاب و مضطرب بودند ، آرسن تاب تحمل ديدن چهره نگران همکارانش را نداشت ، دلگرميشان ميداد و مي گفت:
چيزيم نيست ، زود برطرف ميشود ، نگران نباشيد .
آرسن تند تند نفس ميکشيد ، نفسهايي که به سينه فرو ميبرد عميق نبودند و اکسيژن کافي به مغز و ديگر اعضاي بدن نميرسيدند آرسن کم کم بي حال شد ، پزشکي که در اطاق بود کاري از دستش بر نيامد . عقربه ساعت 10 شب را نشان ميداد که آرسن رفت.

خبر از دست رفتن آرسن در تمام شهر پيچيد ، مردم به سر و جانشانان مي زدند کس نبود که از شنيدن اين خبر متاثر و ناراحت نشود آن روز شهر چهره عاديش را از دست داده بود ، مردم دسته دسته از ميدان شهرداري به طرف خيابان سعدي مي رفتند آنجا که مدرسه ارامنه بود.
عده زيادي نيز به سليمانداراب رفته بودند تا پيکر بي جان اين ارمني مهربان را تا آرامگاه ابديش همراهي کنند ، در نيمه هاي راه مردم تابوت را از ماشين بيرون آوردند ، روي شانه هايشان حمل ميکردند و دائما صلوات و لا الالله ميفرستادند.
مغازه داران مسير با ديدن صحنه مراسم کرکره هايشان را پائين ميکشيدن وبه انبوه سوگواران ميپيوستند ، شهر به حالت نيمه تعطيل درآمده بود.
وضعيت طوري شده بود که رشته کار مراسم از دست همشهري هاي ارمني خارج شده بود ، مردم ميخواستند آرسن را به آرامگاه مسلمانان ببرند ولي ارامنه شريف شهر به هر تلاشي که بود تابوت را به مدرسه ارامنه رسانند ، همان مدرسه اي که شاهد شکوفائي اين نيکو مرد بود ، همان مدرسه اي که آرسن گامهاي اول فداکاريها و جوانمرديش را آغاز کرده بود ، در حياط همان مدرسه اي که روزي به همکلاسيهاي فقيرش دفتر مشق و مدادش را مي بخشيد ، و يا کار زشت و ناپسندي گر زکسي رخ ميداد و معلم در جستجويش نا اميد ميشد او خود را داوطلبانه معرفي مي کرد تا تمام کلاس تنبيه نشود .
آرسن که رفت غم بدلها آمد، چه مسلمان چه مسيح اشک در چشم آمد .
آرزوي او بعد از مرگش رسيدگي به فقيران ، معلولان، مستمندان و سالمندان بود. او تمام عمرش را وقف نيازمندان کرد تا لبخندي بر لبانشان ببيند ،آرسن تا دلي را شاد نميکرد سر به بالين نميگذاشت ، او خندان از دنيا رفت، از همان دنيائي که مردمانش تا به امروز تاسيانيش را ميکشند.
يادش هميشه به ناز و نياز
آرسن
منـئـک کـزي پـنـاف چـي بيـدي مـورنـاک.
ما هيـچ وقـت فـراموشـت نـخواهـيـم کـرد.
...[/color:dcb0af3bf3]
[/align:dcb0af3bf3]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » سه شنبه آپريل 03, 2012 8:38 pm

[align=center:5ca2fa79cb]

[color=darkblue:5ca2fa79cb]سید هادی طباطبائی ...شیر کپنهاگ

متولد 29 خرداد 1353 در رشت


سید هادی طباطبائی که لقب‌هایی‌ چون شیر کپنهاگ و هادی دوید سیمن را یدک می‌کشید در ۲۹ خرداد ۵۳ در شهر بارانی و زیبای رشت دیده به جهان گشود.

اگر اشتباه نکنم در سال ۷۸ به تیم استقلال پیوست و ۴ سال در دروازه این تیم بود که شاید از بهترین روز‌های او در سال ۷۹ بود که از پنالتی گیران خوب لیگ هم شده بود.
او سابقه بازی در تیم ملی‌ را نیز داشت که شاهکار او در دیدار ایران و دانمارک در کپنهاگ نمایان شد. دانمارک با اشمیکل و ایران با هادی طباطبائی که از ستارگان میدان شده بود. اما در کل باید گفت او نیز به حقش در تیم ملی‌ نرسید.در آستانه‌ جام‌ ملتهاى‌ آسيا (لبنان) با مصدوميت‌ شديدى‌ مواجه‌ شد و اين‌ آسيب‌ديدگى‌ او را از تيم‌ملى‌ دور کرد.

سال ۸۱ که استقلال چندان خوب بازی نمیکرد طباطبائی از بازیکنان خوب تیم بود. صحنه‌ای رو که هیچ وقت از یاد نمی‌برم دیدار استقلال و ذوب آهن‌ در تختی بود که در نیمه دوم بازیکن ذوب آهن‌ ضربه‌ای را به توپ زد که به تیرک عمودی دروازه خورد و توپ برگشتی‌ به بازیکن ذوب آهن‌ رسید که بی‌ درنگ به توپ ضربه زد. همه انتظار گل داشتند که طباطبائی با عکس‌العملی دیدنی‌ توپ را مهار کرد. آنجا بود که همه میگفتند حق هادی دروازه بانی‌ تیم ملیست.

هادی تک به تک گیر خوبی‌ هم بود.به هر حال در سالهای آخر در تیم استقلال, کادر فنی‌ وقت با او برخورد خوبی‌ نداشت و او با بی‌ مهری استقلال را ترک کرد.او حدود یک سال در باشگاه‌های مختلف به صورت انفرادی تمرین میکرد. هواداران گیلانی استقلال تهران در آذر ماه ۸۲ به تیم استقلال و در دیدار استقلال پگاه در رشت, اعتراض کردند که چرا هادی طباطبائی در این تیم جایی‌ ندارد. البته باید به هر تیم و سرمربی حق انتخاب بازیکن داد و در کارش دخالت نکرد اما بهتر بود برخورد بهتری با هادی صورت می‌گرفت.

در تابستان ۸۳ طباطبائی به تیم صبا باطری تهران پیوست و بعد از آن قندی یزد.هادی در مرداد ۸۵ و در سنّ ۳۳ سالگی از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. سنی‌ که به عقیده ی بعضی‌‌ها اصلا برای خداحافظی مناسب نبود.... [/color:5ca2fa79cb][/align:5ca2fa79cb]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط majid13 » سه شنبه آپريل 03, 2012 10:26 pm

نیماجان تو ایده عالی، واقعا مطالب جالبی بود. /13/
تصوير
نماد کاربر
majid13
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3035
تاريخ عضويت: شنبه ژانويه 07, 2012 12:00 am
محل سکونت: برا همیشه رشتی(منظریه)

پستتوسط nima_beckham » سه شنبه آپريل 03, 2012 10:31 pm

[quote:04b6ff9139="majid13"]نیماجان تو ایده عالی، واقعا مطالب جالبی بود. /13/[/quote:04b6ff9139]

مرسی داداشی . فقط این کامل نیست بزنم به تخته رشت خیلی پر افتخاره ... شما ها تو کامل کردن تاپیک باید کمک کنید :P
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط majid13 » سه شنبه آپريل 03, 2012 10:40 pm

باشه آبرار حتما.
من دانشگاه لاهیجان میرم بعد همه جور آدم تو کلاسمون هست، ترک، لر، انزلیچی، تهرانی، اصفحانی و... بعد همیشه به اینا ثابت میکنم که رشتی برتره، حالا با این اطلاعاتی که تو گذاشتی خیلی بهم کمک میکنه. دمت گرم
تصوير
نماد کاربر
majid13
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3035
تاريخ عضويت: شنبه ژانويه 07, 2012 12:00 am
محل سکونت: برا همیشه رشتی(منظریه)

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 04, 2012 12:57 am

[align=center:e671147135][color=darkblue:e671147135]فریدون نوزاد
فریدون نوزاد شاعر، محقق، نویسنده و بازیگر تئاتر در سالهای قبل از انقلاب اسلامی ایران می‌باشد. وی در ۶ بهمن ماه ۱۳۰۱ شمسی دررشت دیده به جهان گشود.تحصیلات متوسطه را در دبیرستان نظام تهران به پایان رسانید و پس از آن وارد دانشگاه شد. استاد فریدون نوزاد محقق و مؤلف کتابها و مقاله‌های زیادی در زمینهٔ تاریخ و سنت گیلان و همچنین تاریخ مشروطه و مؤلف لغتنامهٔ ـ گیل گب ـ می‌باشد.[/color:e671147135]

[/align:e671147135]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 04, 2012 1:02 am

[align=center:bee84f9e17][color=darkblue:bee84f9e17]زندگینامه
در نهم اردیبهشت ماه 1297هـ . ش در خانواده ای از علمای روحانی در رشت پسر بچه ای پا به دنیا گذاشت. او محمد نامگذاری شد.
صبح خبری ناگوار از منزلشان رسید. مادرش به طور ناگهانی فوت کرده بود. پنج روز بعد پدرش نیز از دنیا رفت. در دبیرستان ملی اسلامی امروزی درس خواند و در 1304 هـ . ش موفق به اخذ تصدیق نامه دورة ابتدایی شد. در سال 1305 با دایر شدن اداره‌ای به نام «ادارة احصائیه» نام خانوادگی معین را برای خودشان انتخاب کرد. شب 13 فروردین 1310 دریافت که پدر بزرگ او فوت کرده است.
در سال 1310 دورة دوم متوسطه را به اتمام رساند و تصدیق نامة دوره دوم متوسطه را بگیرد. بعد از گذراندن تعطیلات تابستانی در رشت، در شعبة فلسفه و ادبیات مدرسه عالی دارالمعلمین تهران نام نویسی کرد. در خرداد 1313 هـ . ش، موفق به اخذ درجه لیسانس در ادبیات و فلسفه با نمره ممتاز شد.
شش ماهه اول خدمت را به عنوان افسر وظیفه گذراند. در اهواز بعد از سه ماه به دلیل لیاقت به ریاست دانشسرای شبانه‌روزی منصوب شد. به صورت مکاتبه ای در رشتة رواشناسی عملی انستیتو روانشناسی بروکسل (بلژیک) نام نویسی کرد.
محمد در سال 1318 با سمت معاونت ادارة دانشسراهای مقدماتی و دبیری دانشسرای عالی به تهران رفت اولین کاری که پس از انتقال به تهران انجام داد، ثبت نام در دورة دکترای زبان و ادبیات فارسی بود. مدرک دکترا برای معین به معنای تلاش بیشتر و دقیق‌تر در کارهای پژوهش بود.
دکتر معین هم برای همکاری در کار لغت نامه معرفی شده بود. او از سختگیری دهخدا چیزهای زیادی شنیده بود. در مسافرت‌هایی به اروپا به ویژه فرانسه، از مؤسسه «فرهنگ انزلیچی» در پاریس «بروکهاوس» در ویسبادن دیدار کرد و با روش کار آنها آشنا شد.
نخستین گنگره ایرانشناسان از نهم تا پانزدهم شهریور ماه 1345 در تالار فردوسی دانشکدة ادبیات تهران برگزار شد.
بعد از کنفرانس یک روز به اتفاق همراهان خود به شهر قونیه و زیارت آرامگاه مولانا جلا‌ الدین محمد رومی رفت سه روز نیز از آثار معماری اسلامی در استانبول دیدار کرد. هیئت اعزامی از ایران در هشتم آذر ماه به تهران برگشت.
دکتر معین یکباره به کف اتاق افتاد و بیهوش شد. دکتر معین به حالت اغما افتاده بود. عدم خروج دکتر معین از حالت اغما باعث شد تا 14 مرداد ماه 1346 همراه با همسرش به بیمارستان نوتردام، مونترال کانادا اعزام شد دکتر معین به علت آسیب مراکز مغزی قادر به شناسایی افراد و حتی بستگان و دنیای خارج نیست. سرانجام پس از چهار و نیم سال خاموشی و تنهایی بزرگ مرد لغت و سخن در نیم روز گرم سیزدهم تیرماه 1350، چشم از جهان فانی فرو بست.

سال شمار زندگی

(هـ .ش) 1297: (9 اردیبهشت ماه) تولد در شهر رشت.
(هـ .ش) 1299: فوت مادر و پدر به فاصله پنج روز از یکدیگر
(هـ .ش) 1304: اخذ تصدیق‌نامة دورة ابتدایی از دبستان اسلامی رشت
(هـ .ش) 1305: تأسیس ادارة احصائیه (ثبت احوال) در رشت و انتخاب اسم فامیلی «معین»
(هـ .ش) 1307: اخذ تصدیق دورة اول متوسطه از دبیرستان شاهپور رشت
(هـ .ش) 1310: فوت جد پدری «محمد تقی معین العلما» اخذ گواهینامه دورة دوم متوسطه از دبیرستان دارالفنون تهران- ثبت نام در رشتة ادبیات و فلسفه- دانشسرای عالی تهران
(هـ .ش) 1313: اخذ درجة لیسانس
(هـ .ش) 1314: خدمت سربازی- دورة شش ماهه دانشکده افسی احتیاط- (مهر ماه) اعزام به اهواز به عنوان دبیر دبیرستان شاهپور- (دی ماه) انتصاب عنوان ریاست دانشسرای شبانه روزی اهواز
(هـ .ش) 1314-1318: انتقال به تهران و تصدی پست معاونت دانشسرای مقدماتی، دبیر دانشسراهای عالی ثبت نام دوره دکتری زبان فارسی
(هـ .ش) 1321: (17 شهریور ماه) اخذ اولین مدرک دکترای ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه تهران- ازدواج با دختر آقای امیر جامه (مدیر سالنامة پارس)
(هـ .ش) 1324: شروع همکاری با استاد علی اکبر دهخدا
(هـ .ش) 1329: شرکت در مجلس یاد بود اقبال لاهوری در سفارت پاکستان و ایراد سخنرانی «اقبال و ایران باستان»
(هـ .ش) 1330: شرکت در انجمن روابط فرهنگی ایران و هند و ایراد سخنرانی «امیر خسرو دهلوی»
(هـ .ش) 1331: شرکت در مجلس یادبود اقبال لاهوری و ایراد سخنرانی «اقبال و مولوی»
(هـ .ش) 1334-1331: عضویت در شورای عالی فرهنگ
(هـ .ش) 1333: شرکت در کنگره ابوعلی سینا و ایراد سخنرانی «لغات فارسی ابن سینا و تاثیر آن در ادبیات»
(هـ .ش) 1333: (تابستان) سفر به آمریکا بنا به دعوت دانشگاه هاروارد- شرکت در کنگرة خواجه نصیر الدین طوسی و ایراد سخنرانی خدمات خواجه نصیر الدین طوسی به زبان و ادب پارسی»
(هـ .ش) 1336: سفر به آلمان و ایراد سخنرانی در بیست و چهارمین کنگره خاورشناسان- شرکت در کنفرانس آزادی فرهنگ و ایراد سخنرانی «تاثیر افکار ایرانی در طریقه گنهوسی» (آذر ماه) سفر به شوروی (سابق) بنا به دعوت آکادمی علوم باکو و مسکو- (دی ماه) شرکت در کنفرانس اسلامی لاهور و ایراد سخنرانی «صلح در نظر جلا‌ل‌الدین مولوی»
(هـ .ش) 1337: (فروردین ماه) سفر به پاریس بنا به دعوت انجمن تتبعات علمی پاریس (مهرماه) سفر به پاکستان بنا به دعوت دانشگاه پنجاب- عضویت در فرهنگستان ایران
(هـ .ش) 1338: سفر به مسکو و شرکت در بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان
(هـ .ش) 1339: سفر به فرانسه بنا به دعوت دانشگاه استراسبورگ و دایر کردن کرسی زیان و ادبیات فارسی در دانشکدة ادبیات این شهر.
(هـ .ش) 1340: سفر مجدد به فرانسه برای ایراد یک سلسله سخنرانی
(هـ .ش) 1341: عضویت در انجمن تحقیقاتی «تحقیق در ادبیات و زبان های خارجی»- عضویت در انجمن «اصطلاحات علمی»
(هـ .ش) 1342-1343: سفر به آمریکا بنا به دعوت دانشگاه پرینستون به منظور تدریس و ایراد یک سلسله سخنرانی
(هـ .ش) 1345: شرکت در کنگره جهانی ایران شناسان و ایراد سخنرانی «فرهنگ نویسی فارسی» سفر به ترکیه و شرکت در کنفرانس «میراث فرهنگی»- (آذر ماه) آغاز بیماری
(هـ .ش) 1346: (مرداد ماه) اعزام به کانادا به منظور معالجه
(هـ .ش) 1350: (تیرماه) درگذشت (پس از چهار و نیم سال اغماء کامل) [/color:bee84f9e17]



این متن از ویکی پدیا نیست ولی لینک ویکی پدیا رو هم میزارم ( http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8% ... B%8C%D9%86 )[/align:bee84f9e17]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 04, 2012 1:04 am

[align=center:41c73b6244]


[color=darkblue:41c73b6244]
وانشا رودبارکي

وانشا رودبارکی(به فرانسوی: Vanecha Roudbaraki)، هنرمند نقاش ایرانی، زاده ۲۷ آبان ۱۳۴۵/ ۱۸ نوامبر ۱۹۶۶ در شهر رشت می‌باشد

تحصیلات ابتدائی٬ متوسطه و دانشگاهی را در ایران به پایان رساند. سال ۱۹۹۱ با هدف کسب تجربه و ادامه تحصیلات به اروپا مهاجرت کرد او کار نقاشی را از سال‌ها پیش در زادگاهش رشت آغاز کرد. به دلیل استعدادی که در این رشته دارد در حال حاضر از چهره‌های آشنا در نقاشی فرانسه است.
علاوه براین وانشا در زمینه‌های علوم و ریاضیات نیز اطلاعات دارد. تاثیر این دانش چند بعدی را در نقاشی‌های او می‌توان به‌خوبی دید وانشا
رودبارکی عقیده دارد ریاضیات محور نقاشی ایرانی است.
حالا پس از ۱۴ سال کار، در فرانسه به یک چهره مطرح در نقاشی مبدل شده است طوری که کارت پستال‌هایی که از تابلوهای او تهیه شده در فرانسه بفروش می‌رسد.
حرف آخر تابلوهای نقاشی وانشا رودبارکی بیشتر پای درفرهنگ سرزمینش ایران دارد. تولد میترا، در انتظار ارش، زورخانه، دماوند سر بلند، همه نشانه‌هایی از ایران و فرهنگ آن دارند که فرهنگ،
همیشه عنصر جدایی‌نا‌پذیری است از یک ملت

تا کنون آثارش در گالری‌ها، سالن‌ها و بینالهای بین اللمللی متعددی دراروپا، آمریکا و آسیا به نمایش گذاشته شده‌اند که از جمله آنها میتوان از نمایشگاهای : گراند پله [۱]، انزلیچی دو لوور[۲]، سالن دوتون [۳] و آرت ان کاپیتال [۴] درپاریس، سالن بین‌المللی هنر شانگهای [۵]، جشنواره بین‌المللی رم [۶]، نگارخانه سانترو استوریکو و دوسالانه فلورانس، کی میک سانتر در ونکوور، گورا گالری در مونترآل، نیویورک بینال، آرت فر [۷] در گوانگجو، و سیحون گالری در لس‌آنجلس نام برد.همچنین در سپتامبر ۲۰۰۸ نمایشگاهِ بزرگی در موزهٔ هنرهایِ معاصرِ شانگهای، کیجن آرت میوزیم [۸] با حضور ۵۲ اثربر پا کرد.

http://www.khyalgallery.com/Browse.aspx ... ibition339
مشاهده آثار[/color:41c73b6244][/align:41c73b6244]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 04, 2012 1:09 am

[align=center:4a7939e0ca]





[color=darkblue:4a7939e0ca]


حمیده خیرآبادی
معروف به نادره و ملقب به مادر سینمای ایران

زادروز ۳۰ آذر ۱۳۰۳

او زاده رشت در استان گیلان است. او مادر ثریا قاسمی دیگر بازیگر سینمای ایران است. این بازیگر باسابقهٔ سینمای ایران در سال‌های پیش از انقلاب با نام هنری «نادره» هنرنمایی می‌کرد. وی در بامداد ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ در سن ۸۶ سالگی و به علت کهولت سن درگذشت. او در سن ۱۳ سالگی ازدواج کرد و تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. در سال ۱۳۲۶ وارد تاتر و در سال ۱۳۳۲ با فیلم « میهن‌پرست» وارد سینما شد. از جمله مجموعه‌های تلویزیونی خیرآبادی می‌توان به «پدرسالار» ، «تلخ و شیرین» ، «خانه سبز» ، «همه فرزندان من» و «پدر خوانده» اشاره کرد.مراسم خاکسپاری او در سکوت خبری در ۳۱ فرودین در بهشت زهرا برگزار شد

خبرگزاری ایسنا در گزارشی با اعلام اینکه خیرآبادی در بیش از ۲۰۰ فیلم بازی کرده او را رکورددار شرکت در فیلم در سینمای ایران دانسته، روزنامه مردمسالاری نیز با اعلام حضور خیرآبادی در بیش ۱۵۰ فیلم، او را در این زمینه رکورددار دانسته‌است.خبر گزاری ایلنا نیز از حضور خیر آبادی در بیش از ۱۵۰ فیلم خبر داد.

خیرآبادی سه بار نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل از جشنواره فیلم فجر شد.

فیلم‌نگاری
۱۳۸۳ - سرود تولد (علی قوی تن)
۱۳۸۱ - توکیو بدون توقف (سعید عالم زاده)
۱۳۷۷ - بازیگر (محمدعلی سجادی)
۱۳۷۵ - سفر به خیر داریوش مودبیان
۱۳۷۵ - روزی که خواستگار آمد (فریال بهزاد)
۱۳۷۴ - پاک باخته (غلامحسین لطفی)
۱۳۷۴ - مرد آفتابی (همایون اسعدیان)
۱۳۷۴ - سلام به انتظار (کریم آتشی)
۱۳۷۴ - ماه مهربان (قاسم جعفری)
۱۳۷۳ - تحفه هند (محمدرضا زهتابی)
۱۳۷۳ - کلاه قرمزی و پسر خاله (ایرج طهماسب)
۱۳۷۳ - بازی با مرگ (حمید تمجیدی)
۱۳۷۳ - روز واقعه (شهرام اسدی)
۱۳۷۱ - راز چشمه سرخ (علی سجادی حسینی)
۱۳۷۱ - هنرپیشه (محسن مخملباف)
۱۳۷۱ - مریم و می‌تیل (فتحعلی اویسی)
۱۳۷۱ - عیالوار (پرویز صبری)
۱۳۷۱ - تماس شیطانی (حسن قلی زاده)
۱۳۷۱ - یک مرد یک خرس (مسعود جعفری جوزانی)
۱۳۷۰ - گرگ‌های گرسنه (انزلیچی مقدم)
۱۳۷۰ - جیب برها به بهشت نمی‌روند (ابوالحسن داودی
۱۳۷۰ - بانو (داریوش مهرجویی)
۱۳۶۹ - جستجو در جزیره (مهدی صباغزاده)
۱۳۶۹ - علی و غول جنگل (بیژن بیرنگ مسعود رسام)
۱۳۶۹ - در آرزوی ازدواج (اصغر هاشمی)
۱۳۶۹ - سایه خیال (حسین دلیر)
۱۳۶۸ - شب بیست و نهم (حمید رخشانی)
۱۳۶۸ - مادر (علی حاتمی)
۱۳۶۸ - بچه‌های طلاق (تهمینه میلانی)
۱۳۶۸ - ریحانه (علیرضا رئیسیان)
۱۳۶۷ - زرد قناری (رخشان بنی اعتماد)
۱۳۶۷ - هی جو (منوچهر عسگری نسب)
۱۳۶۶ - سایه‌های غم (شاپور قریب)
۱۳۶۵ - اجاره نشین‌ها (داریوش مهرجویی)
۱۳۶۵ - خانه ابری (اکبر خواجویی)
۱۳۶۴ - مدرک جرم (منوچهر حقانی نسب)
۱۳۶۳ - شب شکن (خسرو ملکان)
۱۳۶۳ - پیراک (کوپال مشکوه)
۱۳۵۶ - شب آفتابی (انزلیچی الوند)
۱۳۵۶ - خدا قوت (عباس کسایی)
۱۳۵۶ - همکلاس
۱۳۵۵ - کلک نزن خوشگله
۱۳۵۵ - ماه عسل (فریدون گله)
۱۳۵۵ - مادر جونم عاشق شده
۱۳۵۴ - شاهرگ
۱۳۵۴ - پاشنه طلا (نظام فاطمی)
۱۳۵۴ - همسفر (مسعود اسداللهی)
۱۳۵۳ - صلوه ظهر
۱۳۵۳ - مهدی فرنگی
۱۳۵۳ - ممل آمریکایی (شاپور قریب)
۱۳۵۳ - انزلیچی پابرهنه
۱۳۵۳ - اوستا کریم نوکرتیم (محمود کوشان)
۱۳۵۲ - قصه شب
۱۳۵۲ - آب توبه
۱۳۵۱ - مهدی مشکی و شلوارک داغ
۱۳۵۱ - شیر تو شیر
۱۳۵۱ - کافر
۱۳۵۰ - بابا شمل (علی حاتمی)
۱۳۵۰ - کاکو (شاپور قریب)
۱۳۵۰ - یک خوشگل و ۱۰۰۰ مشکل
۱۳۴۹ - دزد و پاسبان
۱۳۴۹ - طوقی (علی حاتمی)
۱۳۴۹ - رضا موتوری (مسعود کیمیایی)
۱۳۴۹ - علی بی غم
۱۳۴۹ - قصه شب یلدا
۱۳۴۸ - دنیای پر امید
۱۳۴۶ - ولگردها
۱۳۴۶ - الماس ۳۳ (داریوش مهرجویی)
۱۳۴۴ - سه کار آگاه خصوصی
۱۳۴۴ - خوشگل خوشگلا
۱۳۴۳ - لذت گناه (سیامک یاسمی)
۱۳۴۳ - ترانه‌های انزلیچی
۱۳۴۳ - انزلیچی فرنگی (نصرت‌الله وحدت)
۱۳۴۰ - انزلیچی بی محل
۱۳۳۴ - امیر ارسلان نامدار (شاپور یاسمی)
...[/color:4a7939e0ca]



چون خودم خیلی دوسش داشتم سه تا عکس گذاشتم روحش شاد[/align:4a7939e0ca]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 04, 2012 1:13 am

[align=center:5989ace2eb][color=darkblue:5989ace2eb]شهرام حقیقت‌دوست

متولد 27 اسفند 1351 در رشت

شهرام حقیقت دوست، بازیگر ایرانی. زادهٔ ۱۳۵۱، دانش‌آموختهٔ کارشناس رشته تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی.

زندگی هنری

بازیگری را از سال ۱۳۷۳ و با بازی در نمایش پسر کارون (امیر دژاکام، ۱۳۷۳) شروع کرد و با بازی در مجموعه تلویزیونی مهر خوبان (یوسف سیدمهدوی، ۱۳۷۴) به تلویزیون آمد. تنها تجربه سینمایی شهرام حقیقت دوست بازی در نقش کوتاهی در فیلم درخت گلابی (داریوش مهرجویی، ۱۳۷۶) است.

بازی روان او در مجموعه‌های تلویزیونی و بخصوص در مجموعه خط قرمز (۱۳۷۹) نشان از توانایی‌های او دارد. بازی متفاوت او در فیلم عطش (۱۳۸۱) به دلیل ضعف در شخصیت پردازی به چشمها نیامد. نقش آفرینی بسیار زیبای او در فیلم جنایت (محمدعلی سجادی)، بازی ماندگاری در کارنامه او به یادگار گذاشت.

فیلم‌های سینمایی

۱۳۸۸ - صبح روز هفتم (مسعود اطیابی)
۱۳۸۷ - موش
۱۳۸۶ - احضارشدگان
۱۳۸۶ - مخمصه (محمدعلی سجادی)
۱۳۸۶ - ملودی
۱۳۸۵ - سنگ، کاغذ، قیچی
۱۳۸۴ - چند می‌گیری گریه کنی
۱۳۸۳ - تردست (محمدعلی سجادی)
۱۳۸۲ - جنایت (محمدعلی سجادی)
۱۳۸۱ - عطش (محمدحسین فرح‌بخش)
۱۳۸۱ - غوغا
۱۳۷۶ - درخت گلابی - (داریوش مهرجویی)

مجموعه‌های تلویزیونی

۱۳۷۹ - خط قرمز
۱۳۸۳ - مختارنامه
۱۳90 - شوق پرواز در نقش ستاری

نمایش‌ها

بازی در نمایش”دن کامیلو“به کارگردانی”کورش نریمانی“؛ تهران، تئاتر شهر، تالار چهارسو؛۱۳۸۴
بازی در نمایش”تکیه ملت“به کارگردانی”حسین کیانی“؛ تهران، تئاترشهر، تالارقشقایی؛ ۱۳۸۴
بازی در نمایش”روزی روزگاری آبادان“به کارگردانی”حمیدرضا آذرنگ“؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ ۱۳۸۴
بازی در نمایش”تیاتر اجباری“به کارگردانی”حسین کیانی“؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ ۱۳۸۳
بازی در نمایش”داستان خرس‌های پاندا“به کارگردانی”تینوش نظم‌جو“؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ ۱۳۸۲
بازی در نمایش”برای آخرین بار“به کارگردانی”علی روئین‌تن“؛ تهران، فرهنگسرای نیاوران؛ ۱۳۸۱
بازی در نمایش”ره بانو“به کارگردانی”زهرا صبری“؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ ۱۳۷۹
بازی در نمایش خیابانی صندوق جادو“به کارگردانی”زهرا صبری“؛ ۱۳۷۸
بازی در نمایش”دو نیم پرده عشق“به کارگردانی”عبدالخالق مصدق“؛ تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۷۷
بازی در نمایش”چیزی شبیه زندگی“به کارگردانی”حسین پناهی“؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ ۱۳۷۶
نگارش، کارگردانی و بازی در نمایش خیابانی”ابتدا با عشق انتها از عشق“؛ ۱۳۷۶

جوایز

دریافت جایزه سوم بازیگری از جشنواره پانزدهم بین‌المللی تئاتر فجر برای بازی در نمایش خیابانی”ابتدا با عشق انتها از عشق“ ...

[/color:5989ace2eb]
[/align:5989ace2eb]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط nima_beckham » چهارشنبه آپريل 04, 2012 1:21 am

[align=center:213ff81b6e][color=red:213ff81b6e][size=24:213ff81b6e]سخنگوی خانه حقوق بشر: دل آرام دارابی بی گناه اعدام شد
[/size:213ff81b6e][/color:213ff81b6e]
[/align:213ff81b6e]
[align=center:213ff81b6e][color=indigo:213ff81b6e][size=18:213ff81b6e]دلارام دارابی

زاده ۷ مهر ۱۳۶۵

دلارام دارابی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۵-۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) دختری ایرانی بود که به جرم قتل عمد در زندان لاکان رشت اعدام شد. پذیرفته نشدن رد اتهامش و صدور حکم اعدام در سن ۱۷ سالگی، در تعارض با پیمانهای بین المللی حفظ حقوق کودکان، و برپایی نمایشگاه نقاشی‌های وی در دوران زندان بسیار خبرساز بود.
او پیش از زندان علاوه بر نقاشی شعر نیز می‌گفت و پیانو می‌نواخت.

روند وقوع جرم و محاکمه

دلارام دارابی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. او اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه نخست پذیرفت، اما دو هفته بعد آن را رد کرده و ادعا کرد که این قتل به‌وسیله دوست پسرش، امیرحسین صورت گرفته است اما انکار او از سوی دادگاه پذیرفته نشد و دارابی به اعدام محکوم شد.

وی در توجیه پذیرفتن اتهام قتل در دادگاه اولیه اعلام کرد که به دلیل اینکه دوست پسرش در آن هنگام ۲۰ سال داشته و با توجه به اینکه خود وی در آن زمان زیر سن قانونی بوده‌است و با یقین به اینکه دادگاه بر اساس حقوق کودک نمی‌تواند برای او حکم اعدام صادر کند، قتل دختر عموی پدر خود را با درخواست دوستش به گردن گرفته تا وی را از محکومیت به اعدام رهایی دهد با این خیال که خود نیز بعداً آزاد می‌شود. امیرحسین نیز که تا آن هنگام در برابر حکم دل‌آرا سکوت کرده بود به جرم مشارکت در قتل به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

وکیل او عبدالصمد خرمشاهی بر اساس این که دل‌آرا چپ‌دست است و نمی‌توانسته‌است به آن شکل به بدن مقتول ضربه وارد کند، ادعای دل‌آرا را درست می‌داند. همچنین او بارها تاکید کرده‌است که متهم فاقد چنین قدرت بدنی است. علاوه بر این مدافعان دلآرا اظهار کرده‌اند که در پرونده دل‌آرا نکات مبهم فراوان وجود دارد و حتی چاقویی که مقتول با آن کشته شده انگشت‌نگاری نشده‌است.

نمایشگاه نقاشی


به اعتقاد برخی از کارشناسان از جمله مسئول نگارخانه گلستان، نقاشی‌های دل‌آرام دارابی جدا از وضعیت خود وی، قابل تامل و خلاقانه هستند و قدرت او را در به تصویر کشیدن ترس‌ها و دغدغه‌های ذهنی‌اش نشان می‌دهند. رنگ‌های تیره، خطوط خشن و شب از جمله موضوعات رایج در نقاشی‌های دلارا دارابی هستند. در نقاشی‌های دارابی، رنگ‌های تیره، خطوط خشن و چهره‌های درهم پیچیده فریاد را تداعی می‌کنند و با کارهای پیش از زندان وی تفاوت زیادی از نظر رنگ و فضا دارد و تاثیر عمیق زندان را بر او نشان می‌دهند. چهره‌های درهم پیچیده، نبرد دو گاو وحشی و سیاه و سیاه‌قلم از زندانیانی نشسته در گوشه زندان از موضوعات کارهای او است. برخی از طرح‌ها نیز به دلیل نداشتن قلم‌مو با انگشت و ناخن و اندکی رنگ سیاه کشیده شده‌اند. نخستین نمایشگاه کارهای او در اواخر مهرماه سال ۱۳۸۵ با نام «زندانی رنگ‌ها» به همت آسیه امینی به مدت یک هفته در نگارخانه گلستان، واقع در انزلیچی تهران برپا شد.

همچنین نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی توسط کمیته بین المللی علیه اعدام به ابتکار مینا احدی در آلمان در دانشگاه فنی برلین برگزار شد . نمایشگاه نقاشی آثار دلارا دارابی باعث جلب توجه سازمان‌های حقوق بشری به پرونده اعدام وی شد.

اعدام

دارابی مدتها در شمال ایران در انتظار اجرای حکم اعدام خود به سر می‌برد. حکم اعدام وی در ۱۷ سالگی به اتهام قتل ابتدا در شعبه ۱۰۷ دادگاه ویژه اطفال رشت صادر و توسط شعبه ۳۳ دیوان عالی کشور به اعدام تائید شده بود. فعالان مدنی بسیاری تلاش کردند از اعدام او جلوگیری کنند اما سرانجام در سحرگاه جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ بدون اطلاع وکیل‌هایش اعدام شد. مطابق گفته کسانی که زمان اجرای حکم در آنجا بودند، دل آرا از تنها ولی دمی که در آنجا بود می‌خواست حکم را اجرا نکند اما فرزند مقتول با بیان این جمله که خون را با خون می‌شوییم، طناب را به گردن دل آرا انداخت و او را قصاص کرد.

خانواده مقتول (هادی، هایده و هاله امیرافتخاری فرزندان مهین دارابی) پیش از این اعلام کرده بودند در صورتی رضایت خواهند داد که دل‌آرا از آنها بابت قتل مادرشان «عذرخواهی» کند. وکیل دوم دل‌آرا، محمد مصطفایی عنوان کرد «اولیای دم به وعده‌های خود برای دادن رضایت و صرفنظر کردن از قصاص دل‌آرا عمل نکردند در حالی که هر دو شرط آنها مبنی بر گل‌باران کردن مزار مقتول از سوی خانواده دل‌آرا و عزل آقای خرمشاهی از وکالت این پرونده، عملی شده بود».آنها مدتی قبل از اعدام، در نامه‌ای سر گشاده دلیل عدم گذشت خود را رفتار دل آرا، پدرش و وکیلش مطرح کرده، و گفتند: «مصاحبه‌های خانواده دل‌آرا و وکیل متهم را در چند سال اخیر از دیدگاه مقتول و خانواده داغ‌دیده‌اش مرور کنید و بنگرید چقدر آزاردهنده و متکبرانه‌است که ناشی از پشتیبانی نابجای شما و مخصوصاً رسانه‌های برون‌مرزی است که از هر چیزی برای ساز مخالفت زدن پیراهن عثمان درست می‌کنند.

آخرین مکالمه تلفنی دارابی و مادرش پیش از اعدام بوسیله مامورین با این جملات قطع شد.

«
دخترتان را اعدام می‌کنیم و شما هیچ کاری نمی‌توانید بکنید
»

واکنش‌ها به اعدام وی

وکیل دوم دل‌آرا، محمد مصطفایی روند اجرای حکم وی را غیرقانونی دانست و گفت:«بر اساس قانون باید اجرای حکم به وکیل دل‌آرا ابلاغ می‌شد و حتی اگر وی وکیل خود را عزل کرده‌است، باید این عزل به آقای خرمشاهی اعلام شده و به محکوم فرصتی برای اختیار وکیل داده می‌شد.» او علت اجرای ناگهانی حکم اعدام را «غرض‌ورزی اداره اجرای احکام رشت و خانواده مقتول» دانسته و گفت:«اگر قانون در کشور ما حکومت می‌کرد، این حکم به این صورت اجرا نمی‌شد و اصلاً حکم اعدام برای دل‌آرا صادر نمی‌شد.»

عفو بین الملل با صدور بیانیه‌ای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بین المللی دانست .اعدام او از موارد عدم تعهد دولت ایران به «پیمان‌نامه حقوق کودک» است که نباید افراد زیر ۱۸ سال را مانند بزرگسالان مجازات کرد. در این پیمان‌نامه که ایران هم آن را امضا کرده‌است اعدام «متهمان و مجرمان زیر ۱۸ سال» منع شده‌است .
جمهوری چک، رییس دوره‌ای اتحادیه اروپا، اجرای حکم اعدام دل آرا دارابی را شدیدا محکوم کرد.


ادعای بی‌گناهی دل آرا

در نوروز ۱۳۹۰ محمد مصطفایی وکیل دل‌آرام و سخنگوی خانه حقوق بشر، از خود کشی قاتل اصلی پروند ندا خبر داد. او چنین گفت که امیر حسین قاتل اصلی پرونده بارها پیش از اعدام دل آرا به دادستان رشت نامه نوشته بود. امیر حسین خود را قاتل پرونده اعلام کرده بود و دل آرا را بی گناه دانسته بود. مصطفایی چنین ادعا کرده بود که امیر حسین بارها توسط مقامات قضایی تهدید شده‌بود.

سخنگوی خانه حقوق بشر: دل آرام دارابی بی گناه اعدام شد[/size:213ff81b6e][/color:213ff81b6e][/align:213ff81b6e]


[align=center:213ff81b6e]


[/align:213ff81b6e]
نماد کاربر
nima_beckham
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4575
تاريخ عضويت: سه شنبه سپتامبر 14, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت دروازه اروپا

پستتوسط RASHTBOY » چهارشنبه آپريل 04, 2012 4:22 am

نامش رحیم است و نام خانوادگی اش نوروزی. حالا متوجه می شویم که چرا او در مجموعه «پس از باران» نقشش را آنقدر خوب ایفا کرد و نام خود را در بین هنرمندان ایران زمین تثبیت کرد. اگر به یاد داشته باشید سریال «پس از باران» در فضای گیلان مقابل دوربین رفت و رحیم نوروزی در نقش فرخ (برادر کتایون ریاحی در آن سریال) چشم ها را خیره کرد و همه از او به عنوان یک بازیگر جوان و موفق یاد کردند. می دانید چرا در «پس از باران» موفق بود؟ به خاطر اینکه او اهل «شهر باران» (رشت) است.

رحیم در یکی از روزهای خوب خداوند، در یک روز بارانی به سال ۱۳۴۹ در رشت به دنیا آمد و در همان جا رشد و پرورش یافت. گفتگو با او شرایط ویژه ای را می طلبد، او سال ها بود که گفتگو نمی کرد، چرایش را خدا می داند و این نظر مورد احترام است. اما حالا او مقابل ما نشسته و می خواهد از روزهای کاری اش بگوید. شش سال پیش بود که با سریال «پس از باران» چهره شد و طی این سال ها به دنبال کسب تجربه بیشتر بود، گرچه پیش از آن با کسب مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد هنر و معماری تهران فعالیت خود را از سال ۶۹ با بازی در نمایش های صحنه ای آغاز کرد. او با بازی در مجموعه تلویزیونی «بازی برای بچه ها» در سال ۷۵ اولین تجربه حضور خود را پشت سر گذاشت، در این حین بازی در مجموعه «دنیای شیرین دریا» به کارگردانی بهروز بقایی در سال ۷۷ حرکت حرفه ای او را دچار تغییر کرد. وی پس از حضور مستمر در گروه تئاتر، توانست در این عرصه خوش بدرخشد…. او با بازی در سریال حضرت یوسف(ع) و در نقش آخناتون با آن گریم جالب، دوباره احیا شد. ثمره زندگی اش یک دختر خوشگل و بانمک به نام «پناه» است. نام جالبی دارد، نامی که برای مان در بین اسامی افراد، ناشناخته بود. اما «پناه» همه چیز باباست… نوروزی می گوید: پناه زندگی باباست…
نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

پستتوسط RASHTBOY » چهارشنبه آپريل 04, 2012 4:26 am

هومن سیدی (زاده ۱۳۵۹ در رشت) بازیگر تئاتر و و تلویزیون ایرانی است.
زندگینامه [ویرایش]

پس از پایان دوره متوسطه و دریافت دیپلم گرافیک کار خود را با حضور در کلاس‌های انجمن سینمای جوان رشت و ساخت چند فیلم کوتاه آغاز کرد. سپس به تهران آمد و در کلاس‌های بازیگری کارنامه (با مدیریت پرویز پرستویی) شرکت کرد.




زندگی هنری [ویرایش]

نخستین فعالیت حرفه‌ای‌اش را با حضور در فیلم «یک تکه نان» کمال تبریزی تجربه کرد و سپس نقش کوتاهی را در «چهارشنبه‌سوری» اصغر فرهادی ایفا کرد. برای بازی در نقش اصلی «پابرهنه در بهشت» بهرام توکلی انتخاب شد و آرش معیریان نیز از او در فیلم «آن که دریا می‌رود» بهره برد. او در تئاتر «همسایه آقا» حسین کیانی هم به ایفای نقش پرداخت. در پرونده وی بازی در سریال راه بی‌پایان ساخته همایون اسعدیان و تله‌فیلم «سایاب» محمدعلی سجادی بوده است. او در سریال راه بی پایان و سی امین روز با همسرش آزاده صمدی همبازی بود.از کارهای دیگر او بازی در سریال تا ثریا ساخته انزلیچی مقدم و تله‌فیلم، قصه داوود و قمری ساخته آیدا پناهنده می توان نام برد.

کارگردانی [ویرایش]

سیدی پس از ساخت چند فیلم کوتاه ( از جمله : «۳۵ متری سطح آب» و «دندان آبی» که بخاطر آنها جوایز متعددی از جشنواره فیلم کوتاه تهران کسب کرد )اولین فیلم بلند خود را در سال ۱۳۸۹ نام آفریقا کارگردانی کرد . این فیلم در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر (بخش آثار ویدئویی) جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول زن (آزاده صمدی) را از آن خود کرد . سیدی به غیر از کارگردانی، به عنوان نویسنده، تدوینگر و بازیگر نیز در این اثر حضور داشت . شهاب حسینی یکی بازیگران این فیلم است .

جنجال [ویرایش]

سیدی در سال ۱۳۹۰ به شدت از سریال سی امین روز ساخته جواد افشار (که در آن به عنوان بازیگر حضور داشت) انتقاد کرد . وی عنوان کرد که تهیه کننده سریال رسما او را فریب داده است . سیدی از حضورش در این اثر به شدت پشیمان و از مردم عذرخواهی کرد .

فیلمهای سینمایی [ویرایش]
۱ - آنکه دریا می رود (۱۳۸۵)
۲ - پابرهنه در بهشت (۱۳۸۴)
۳ - چهارشنبه‌سوری (۱۳۸۴)
۴ - یک تکه نان (۱۳۸۳)

فیلمهای تلویزیونی [ویرایش]

قصه داوود و قمری

سایاب

الگو:اگر باران ببارد

مجموعه های تلویزیونی [ویرایش]

راه بی پایان (همایون اسعدیان)

سی امین روز (جواد افشار)

تا ثریا (انزلیچی مقدم)

آزاده صمدی (زاده ۱۷ دی ۱۳۵۷ در لاهیجان) بازیگر تئاتر و تلویزیون ایرانی است. او همسر هومن سیدی (بازیگر و کارگردان) است. صمدی با بازی در مجموعه تلویزیونی راه بی‌پایان به شهرت رسید.[۱]
نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

پستتوسط pedram_1367 » چهارشنبه آپريل 04, 2012 4:42 am

علی میری متولد ۱۳۱۵ رشت (برخی منابع محل تولد او را شهسوار نوشته‌اند) و فارغ‌التحصیل کلاس‌های آزاد هنرپیشگی بود. میری در سال ۱۳۴۰ پس از فارغ‌التحصیل شدن از هنرستان به کار تئاتر مشغول شد و در بیشتر از ۵۰ نمایش به ایفای نقش پرداخت. وی بازیگری در سینما را از سال ۱۳۴۳ با بازی در فیلم شیطان در می‌زند در نقشی فرعی آغاز کرد، اما فیلم زمزمه محبت، نخستین فیلمی بود که در آن در نقشی نسبتا مهم ظاهر شد. میری از محبوب‌ترین بازیگران سینمای فارسی قبل از انقلاب ایران بود.او در تاریخ ۱۲ اسفند ماه سال ۱۳۸۷ در بیمارستان آبان تهران در تهران بر اثر عارضه قلبی درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

علی میری، زبان فارسی را با لهجه گیلانی حرف می‌زد و عموما در فیلم‌ها با کلاه شاپو ظاهر می‌شد. میری در بیش از ۱۱۵ فیلم بازی کرد که همه آنها از محصولات فیلم فارسی بود.

نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

قبليبعدي

بازگشت به فقط گیلان

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان

cron