تاریخ گیلان

مطالب عمومی و متفرقه و مقالات تاریخی مربوط به استان را در این بخش قرار دهید

مديران انجمن: meraj130, MAZIYAR, antiros

تاریخ گیلان

پستتوسط ARYANST122 » يکشنبه فبريه 19, 2012 6:30 pm

پیشینه و نام
احمد کسروی در مورد دیلمان و دیلمستان می‌نویسد: "ولایت جنگلی و کوهستانی که در نقشه امروزی ایران، گیلان نام دارد، در زمان ساسانیان به دیلمان یا دیلمستان معروف بود. چه این ولایت از روزی که در تاریخ‌ها شناخته شده نشیمن دو تیره مردم بوده که تیره‌ای را "گیل" و دیگری را "دیلم" می‌نامیدند. گیلان یا تیره گیل در کناره‌های دریای خزر در آنجاها که اکنون رشت و لاهیجان است می‌نشستند. علاوه براین گیلان در زمان استقلال خود بر ری، قزوین و زنجان حکومت می کرده است.جستان پسر وهسودان معروف ترین پادشاه سلسله جستانیان است که نزدیک پنجاه سال فرمانروایی کرد. جستان، احمد بن عیسی، یکی از نمایندگان داعی کبیر را به حکمت ری منصوب کرد و خود به قزوین عزیمت نمود. جستان به یاری جنگجویان دیلمی و علویان بر قزوین و ابهر و زنجان دست یافت. پایتخت جستانیان رودبار بوده است. در کتاب "تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه" نیز نوشته شده است که تختگاه جستانیان، رودبار و الموت بود و هنگامی که این خاندان در برابر مسافریان دچار ضعف شد، تختگاه خود را به لاهیجان انتقال داد. از آغاز کار جستانیان اطلاع زیادی در دست نیست.

سفید رود پس از عبور از سلسله کوه‌های البرز در یک مجرای پیچ در پیچ در انتهای غربی ساحل جنوبی دریای خزر به آن دریا می‌ریزد و در این نقطه دلتایی دارای باتلاقهای نسبتا پهناور که سلسله کوه‌های پوشیده از جنگل بر آن احاطه دارد، ایالت گیلان است. اما از رشت که مرکز کنونی گیلان است کمتر در تواریخ قدیم و کتب جغرافیای اوایل دوران ایرانی ـ اسلامی نام برده شده است. حمدالله مستوفی از جمله قدیمی‌ترین جغرافی نویسانی است که از رشت نام برده است در حالی که جغرافی نویسان عرب زبان حتی نام رشت را هم در نوشتجات خود ذکر نکرده‌اند. مستوفی در مورد رشت نوشته است: «رشت از اقلیم چهارم، هوایش به غایت گرم و متعفن است.

از دیگر نظرات درباره‌ی نام گیلان می‌توان گفت که نام گیلان از کلمه اوستایی وارنا ( varena ) که نام ناحیه‌ای در شمال کوه البرز است مشتق می‌باشد. کلمه گیلان از صفت بومی وارنا مشتق شده است و معنی آن مربوط به وارنا یا وارنیک ( varenik ) است که به مرور در تلفظ به صورت گیلان در آمده است .

نقشه‌ها و جغرافیای تاریخی

قلمروی جنوبی دریای مازندران
گیلان، بخشی از سرزمین‌های شمالی کشور ایران است. در قسمت‌های جلگه‌ای گیلکها و در کوهستان‌ها گالش‌ها، طالشیها و طارمی‌ها و در بعضی مناطق تات‌ها یا فارس‌ها (مهاجرین طالقانی) زندگی می‌کنند. بخشی از نقاط کوهستانی گیلان را دیلمستان فرا می‌گیرد. رابینو، در کتاب ولایات دارالمرز ایران: گیلان، از عنوان کلی دیلمستان نام می‌برد و می‌نویسد که:

« زمانیکه فرمانروایان دیلم، طبرستان را اشغال کردند، مخصوصأ در زمان قدرت آل بویه و در اوج اقتدار آن‌ها؛ به نظر می‌رسد که این نام، به تمام نواحی کوهستانی از شمیران و طارم تا دشت گرگان گفته می‌شده‌است

شایان ذکر است که هیچگاه، بیگانگان به سرزمین گیلان و طبرستان راه نیافتند. زیرا کوه‌های بلند این سرزمین‌ها، از نفوذ ایشان جلوگیری می‌کرد.اعراب، چنگیزخان و اسکندر مقدونی، نتوانستند گیلان را فتح کند.

عباس اقبال آشتیانی در باره ساکنان گیلان می‌نویسد:

طایفه گیل یا جیل یا گیله یا گیلک و قوم دیلم، دو تیره از ایرانیان آریایی نژادند که از زمان بسیار قدیم در قسمت غربی ولایات ساحلی بحر خزر ساکن بوده و ایامی که قدرت به هم می‌رسانده‌اند، دامنه استیلای خود را از مشرق تا حدود گرگان و از شمال تا ولایت ازان (ماوراء ارس) و از جنوب تا حوالی قزوین کشانده‌اند.

دوره باستانی
درباره نام "گیلان" و معانی واژه گیل نظرات مختلفی ابراز شده است. لغت نامه دهخدا گیلان را ماخوذ از واژه "گیل" به اضافه پسوند "ان" دانسته و افزوده است در پهلوی Gelan به معنی مملکت گل ها و نزد یونانی ها Gelae. "عباس اقبال آشتیانی" در باره ساکنان گیلان می‌نویسد: "طایفه گیل یا جیل یا گیله یا گیلک و قوم دیلم، دو تیره از ایرانیان آریایی نژادند که از زمان بسیار قدیم در قسمت غربی ولایات ساحلی بحر خزر ساکن بوده و ایامی که قدرت به هم می‌رسانده‌اند، دامنه استیلای خود را از مشرق تا حدود گرگان و از شمال تا ولایت ازان (ماوراء ارس) و از جنوب تا حوالی قزوین می‌کشانده‌اند.

با آغاز سده بیستم میلادی، اماکنی باستانی در گیلان، مانند تپه مارلیک (در نزدیکی دره گوهر دشت) مورد توجه ویژه باستان شناسان قرار گرفت. در حفاری‌های تپه مارلیک (که قدمتی ۳۰۰۰ ساله دارد) ظروف سفالین، مجسمه‌های کوچک از طلا، نقره و برنز و اسلحه‌های برنزی کشف شد. همچنین کاوش‌های گروه عزت نگهبان در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۲ به کشف آرامگاه پادشاهی از همان دوران انجامید. گورستان پادشاهان در بالای دره گوهر دشت و گورستان مردمان عادی در پایین آن قرار گرفته‌است. کلکسیون قابل توجهی از جواهرات نیز از این آرامگاه‌ها به دست آمد. طرز ساخت این اشیا و وفور طلا و نقره در این آثار باستانی خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این سرزمین می‌دهد.

براساس یافته‌های باستانشناسی و اسناد تاریخی می‌توان استنباط کرد که در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول قبل از میلاد اقوام بومی سواحل جنوبی دریای خزر حاضر به تابعیت از قدرتمندان و ابرقدرتهای دنیای باستان نگردیده‌اند.

گیلان و برخی از سرزمینهای ساحل جنوبی دریای خزر دارای تمدن عظیم و درخشان سه هزار ساله می‌باشند یافته‌های باستانشناسی و حفاریهای غیر علمی در مناطق مختلف گیلان این امر را بخوبی ثابت می‌کند. مقایسه آثار بدست در مناطق مذکور نشان می‌دهد که آنها به یک دوره متعلق داشته‌اند و اینکه در دامنه‌های شمالی و باختری البرز اقوام بومی پیشرفته ساکن بوده‌اند که دارای تمدنی بوده‌اند که بسوی کمال پیش رفته و تا رسیدن به مرز تمدن مارلیک مراحل مختلفی را پیموده‌اند. اقوامی همچون کاسپیها و کادوسی ها و آماردها پیش از میلاد در کرانه دریای کاسپین ساکن بوده‌اند.

در قـرن ششم پیش از میلاد،‌ گیلانیان با کوروش هخامنشی متحد شدند و دولت ماد را سرنگون کردند. در زمان ساسانیان، گیلان استقلال خود را از دسـت داد و اردشیر بابکان به یاری ارتشی مرکب از ۳۰۰ هزار مرد جنگی و نزدیک به ۱۰هزار سواره گیلان را تسخیر کرد.
بر طبق عقیده کتزیاس، یکی از فرماندهان ایرانی به نام پارساداس علیه آرته که هرودوت آنرا آستیاگ می‌داند تحریک شد و به نزد کادوسی‌ها که او را اغوا کرده و به طغیان واداشته بودند رفت. آرته با وجود کثرت سپاهیان خود نتوانست از پیشروی پارساداس جلوگیری کند و در جنگی که اتفاق افتاد ۶۰۰۰۰ نفر از سپاهیانش را از است داد. پارساداس پس از این پیروزی از طرف کادوسی‌ها به شاهی انتخاب گردید و بدون ناراحتی، ماد را به ویرانی کشید. کوروش بزرگ از آنها در محاصره‌ی بابل یاری خواست و آنها ۲۰۰۰۰ پیاده نظام سبک اسلحه و ۴۰۰۰۰ سوار به یاری او فرستادند ولی خشایار شاه هنگام تاخت و تاز به یونان هیچ کمکی از گیها دریافت ننمود.

اردشیر تصمیم گرفت تا گیلان را به اطاعت از خود درآورد و با ۳۰۰۰۰۰ سرباز پیاده و ۱۰۰۰۰ سوار این سرزمین را اشغال کرد. سربازان او ناچار بودند از منطقه‌ای مه آلود و باتلاقی که مسکن مردمی پرخاشگر بود و هیچ محصولی از گندم نداشت، عبور نمایند. به همین جهت سرانجام به بدبختی دچار شدند، حیوانات بارکش را در اردوگاه‌های شاه سربریدند. قحطی آنچنان مهیب بود که سر یک خر به ۶۰ درهم به فروش می‌رسید. نزدیک بود که کار سپاهیان به انهدام کشیده شود اما یکی از سرداران به یکی از پادشاهان کادوسی دست یافت و با او قرارداد صلحی منعقد نمود.

دوره اسلامی
به نظر می‌رسد که گیله‌ها (گیله مردان)، حدود ۲۰۰۰ سال پیش، وارد ساحل جنوبی دریای خزر شدند و همراه با دیلمانی‌ها در خاور سفید رود سکنی گزیدند. در هجوم عرب‌ها، گیلان به اشغال آنان در نیامد. هر چند که منابع خلفای عباسی خبر از پرداختن مالیات از سوی گیلانی‌ها می‌دهد به نظر می‌رسد که ایشان مردمان باختر سفید رود بوده‌اند و مردم خاور سفید رود هیچگاه زیر کنترل آنها نبوده‌اند. تغییر دین به اسلام پس از ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال از ورود آن به ایران آغاز شد. همچنین دودمان بوییان در سده چهارم از لاهیجان بر خواستند که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند.
سلسله دیلمیان در دوران فرمانروایی خود به بغداد لشکر کشیدند و خلیفه عباسی را شکست دادند. مغولان در زمان اولجایتو موفق شدند فقط برای مدت کوتاهی این سرزمین را تصرف کنند. گیلانیان در به قدرت رسیدن صفویان نقش مهمی را ایفا کردند. شاه عباس اول گیلان را آرام کرد. در سال ۱۰۷۱هجری قمری، قوای انزلیچی به دستور پتر کبیر به گیلان حمله برد و رشت را تا سال ۱۱۴۵ هجری قمری در اشغال خود نگه داشت .

پایان یافتن حکومت آل بویه و ظهور اسماعیلیان در الموت و تحت فشار عملیات تروریستی این گروه در غرب طبرستان وشرق دیلمان، هوسم مرکز شیعیان ناصریه (شاخه‌ای اززیدیه به مرجعیت ناصر کبیر) ازهوسم به لاهیجان انتقال یافت که از قرن ششم جایگاه مهمتری نیز یافته بود. درنتیجه در شرق گیلان لاهیجان و در غرب گیلان فومن به عنوان مراکز اداری تلقی می‌شدند لیکن هیچکدام از این دو مرکز به ویژه فومن قادر به سلطه‌ی خود بر ملوک الطوایفی غرب و یا شرق گیلان و ایجاد یک واحد مرکزی یکپارچه نبودند.

با وقوع انقلاب مشروطه در ایران، گیلان نیز از هیجانات آن بر کنار نماند. پس از پذیرش مشروطه و فرمان تشکیل مجلس توسط مظفرالدین شاه بارقه‌های آزادی در کشور طنین انداز شد. با به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف انزلیچی و دوره استبداد کوچک در زمان محمدعلی میرزا، فعالیت‌های گسترده سیاسی در گیلان ادامه یافت و با حمله سربازان انزلیچی و اشغال شهر رشت در سال ۱۲۸۷ هـ. ق به اعتراض علیه دخالت بیگانگان انجامید. در سال ۱۳۲۷ هـ. ق (۱۹۰۹م) "آقا بالاخان سردار افخم" حاکم گیلان در حالی که با چند نفر از اعیان در باغ مدیر به رشت مشغول قمار بود، کشته شد. در این زمان تعداد زیادی از آزادی خواهان قفقازی به یاری مشروطه خواهان گیلانی آمده و در تداوم قیام مردمی مشارکت داشتند. اما استبداد حاکم دیری نپایید و نیروهای شمال از گیلان، به فرماندهی "محمد ولی خان تنکابنی" که از دربار قاجار روی برگردانده بود، به عزم فتح تهران به راه افتاد. این سپاه ابتدا قزوین را فتح کرد و سپس نوزدهم تیرماه ۱۳۲۷هـ. ق به تهران رسید و پس از سه روز نبرد پراکنده، پایتخت را فتح نمود. گیلک‌ها در پیروزی‌ انقلاب‌ مشروطه‌ نیز سهی‌ عمده‌ داشتند و آنان‌ در سال ۱۲۸۷ ه.ق‌ پس‌ از دو روز پیکار علیه‌ قزاقان‌ محّمد علیشاه‌، تهران‌ را فتح‌ کردند. نقش‌ مردم‌ گیلان‌ در نهضت‌ مشروطه‌ و *‌ میرزا کوچک‌ خان‌ جنگلی‌ از نمونه‌های‌ درخشان‌ تاریخ‌ این‌ خطه‌ است‌.
گاوبارگان
نوشتار اصلی: سلسله گاوبارگان

گیل گیلانشاه از سال ۶۴۲ میلادی بر گیلان و رویان فرمان می‌راند. در سال ۶۵۲ میلادی به فرمان یزدگرد سوم به فرمانروایی طبرستان منسوب شدو سراسر سرزمین‌های شمالی را دربرگرفت. بعد از او فرزند ارشدش، دابویه جانشین پدر شد و فرزند کهتر به‌نام پادوسبان بر رستمدار حکومت یافت. فرزندان دابویه پادشاهان سلسله‌ی دابویگان یا (گاوبارگان) هستند. دابویه در سال ۷۱۱ میلادی درگذشت و فرزندش به نام فرخان بزرگ یا اسپهبد فرخان که اعراب به او لقب ذوالمناقب داده‌اند، پادشاه شد. در دوران سلطنت او اعراب چندین بار قصد تسخیر طبرستان و گیلان کردند اما پیوسته شکست می‌یافتند. اسپهبد دازمهر فرزند و جانشین فرخان بزرگ است که از سال ۷۲۸ تا ۷۴۰ میلادی بر طبرستان فرمانروا بوده‌است. پس از درگذشت اسپهبد دازمهر نوبت به فرمانروایی فرزندش خورشید رسید اما چون خورشید بیش از شش سال نداشت، برادر دازمهر، به نام فرخان کوچک نیابت فرمانروایی را برعهده گرفت و تا ۷۴۸ میلادی به مدت هشت سال در این مقام باقی بود و به نام اسپهبد حکومت می‌کرد.

اسپهبد خورشید از ۷۴۸ تا ۷۶۱ میلادی پادشاهی کرد و لقب فرشواذ مرزبان داشت و در سن چهارده سالگی، فرمانروایی یافت. آغاز این دوره با اقتدار تمام گذشت اما در پایان آن که همزمان با حکومت منصور عباسی بود، با نیرنگ مهدی فرزند منصور و والی ری سپاهیان عباسی به قلمرو خورشید راه یافتند. خورشید متواری شد و به گیلان رفت، ساز لشکر کرد و پس از دو سال به قصد بازستانیدن طبرستان بدانجا روی نهاد. در همین زمان خبر یافت که فرزندان و زنان خاندان او اسیر و راهی بغداد شده‌اند. این خبر را تحمل نکرد و با زهر به زندگی خویش پایان داد و داستان تیرهٔ اول گاوبارگان به انجام رسید و این واقعه مصادف با سال ۷۶۱ میلادی برابر با ۱۴۴ هجری خورشیدی و ۱۳۰ سال یزدگردی و ۱۰۹ طبرستانی بود.

گیلان در زمان صفوی
گیلان به طور سنتی از سوی مردم بومی به عنوان سرزمینی شامل دو منطقه مجزا که به وسیله سفیدرود از هم جدا می‌شوند شناخته می‌شود. نویسنده حدودالعالم از مردم دو منطقه با عنوان این سوی رودیان و آن سوی رودیان نام می‌برد و روی شخصیت ستیزه جوی مردانش تاکید می‌کند، که در نبردهای بین انزلیچی که تا زمانی که سن بالا، آنان را به متعصبانی مذهبی تبدیل کند، تنها پیشه آنهاست، ظاهر می‌شود. منابع جدیدتر عمدتاً به لغتهای محلی بیه پیش و بیه پس اشاره می‌کنند. (واژه گیلکی بیه به معنای آب، بازمانده‌ای از لغت قدیمی ایرانی آو است)

مناطق عمده حاکمان خودشان را داشتند که اغلب در حال جنگ با همدیگر بودند اما با هم همکاری می‌کردند تا از نزدیکی به قدرتهای خارجی دوری کنند. کوههای بلند با گذرگاههای باریک پرپیچ و خم، جنگلهای غیر قابل تسخیر، بارانهای فراوان، و اقلیم نامناسب، موجب می‌شد فاتحان قدرتمند، خیال کنند عاقلانه‌است تا به یک نشانه اتحاد (مثلاً بازدید از بارگاه)، و پرداخت منظم خراج، قناعت کنند. بنابراین تا زمانی که موفق می‌شد یک حکومت خودمختار بماند، منطقه‌ای شد مطلوب پناهندگان سیاسی, از جمله شاه اسماعیل صفوی که در جوانی و پیش از رسیدن به قدرت به مدت ۶ سال در گیلان پناهنده شد.

گیلان، تنها منطقه‌ای در ایران بود که در دوره حکومت مغول، وقتی همه کشور در اشغال مغولان بود، واقعاً مستقل مانده بود و حتی پس از اشغال پرهزینه آن توسط الجایتو همان طور باقی ماند. هیچ حاکم مغولی به گیلان فرستاده نشد، در عوض؛ ایلخان به فرمانروای بیه پیش اجازه داد کل منطقه را زیر فرمان خود در آورد و به نشانه حسن نیت یک دختر مغول به او داد.

در اواخر سده ۱۵ و اوایل سده ۱۶ میلادی، گیلان تحت سلطه اعضای دو خاندان محلی بود. بیه پس (به مرکزیت فومن؛ و بعداً رشت)، یک منطقه سنی، که توسط امیره دباج شفیعی از خاندان دباج/عشقوند اداره می‌شد، که اصل و نسب اش را به پادشاهان ساسانی و پیش از آن می‌رساند، و در همان زمان، ادعای تبار از اسحاق نبی می‌کرد. بیه پیش (به مرکزیت لاهیجان)، عموماً شیعه، و تحت فرمان کارکیا میرزا علی، سیدی از خاندان شیعه زیدی امیرکیایی، خانواده‌ای از نسبتاً نوپادشاهان، بود، گرچه حتی یکی از اعضای آن هم در داشتن ادعای اصل و نسب ساسانی شک نداشت.

شاه اسماعیل صفوی جوان، بنیانگذار سلسله صفوی، به گیلان پناه آورد، جایی که در آن شش سال (و به گفته لاهیجی هشت سال) ماند، قبل از این که فروپاشی امپراطوری آق قویونلو، که به او فرصتی که دنبالش بود تا تخت پادشاهی ایران را در سال ۹۰۵ شمسی تصاحب کند را داد. اسماعیل از ماندن نزد امیره اسحاق، فرمانورای رشت، که توسط مشاوران برای او تعیین شدن اجتناب کرد، احتمالاً به خاطر این که نمی‌توانست به یک سنی اعتماد کند. به هر حال، او به آسانی، دعوت حاکم عالی مقام وقت گیلان، کیا میرزا علی شیعه از لاهیجان را، که با آق قویونلو بارها جنگیده بود، پذیرفت. او با محفل صفوی مرتبط بود. رستم بیگ شاهزاده آق قویونلو بارها روشهای صلح آمیز را همانند روشهای نظامی، برای تسلیم کردن اسماعیل آزمود، ولی میرزا علی هرگز تسلیم نشد.

فرمانروایان بیه‌پیش و بیه‌پس، جدا از روابط خانوادگی و اتحاد گهگاه شان، اغلب در حال جنگ بودند. بیه پیش در زمان میرزا علی، که قدرت برترش اغلب عملاً توسط فرمانروای بیه پس و غرب مازندران تصدیق می‌شد، به اوج خود رسید. میرزا علی به امیره اسحاق، که خواهرش را به ازدواج او درآورده بود، علاقه ویژه‌ای ابراز می‌کرد. به هرحال، اولین تخم دشمنی بین دو فرمانروای بیه پیش و بیه پس در سال ۸۹۹ شمسی کاشته شد، وقتی امیره اسحاق، که در ظاهر روابط دوستانه‌ای با الوند بیگ، شاهزاده آق قویونلو داشت، شاه آینده اسماعیل را در راهش از گیلان به اردبیل بدزدد.

در سال ۹۰۷، میرزا علی از امیره اسحاق خواست که عباس، فرمانده ارتشش را، که میرزا علی به او به خاطر ریاکاری اش در جریان محاصره ساری، داشتن عقاید افراطی سنی، و ترتیب دادن معاهده صلح بین امیره اسحاق و الوند بیگ آق قویونلو مشکوک بود، برکنار کند. به هر حال، به نظر می‌رسد دلیل اصلی، توانایی اثبات شده عباس و برادران اش به عنوان رهبران نظامی ممتازی بود که میرزا علی نمی‌توانست بر آنان چیره شود. امیره اسحاق، از اجابت کردن سر باز زد و در نبرد سفیدرود، نیروهای بیه پیش تار و مار شدند و بر اساس مفاد یک معاهده صلح در همان سال، کوچصفهان، به امیره اسحاق حاکم بیه پس در فومن واگذار شد. از ۹۰۷، کوچصفهان، که بر سر اش جنگهای بسیاری انجام گرفت که همه گیلان را ویران کرد، مایه دودستگی بین این دو شد. جیهان و رحمت آباد هم بعد از یک شکست دیگر در سال ۸۰۹ از دست رفتند، شکستی که در آن به خصوص لاهیجان به شدت آسیب دید. عباس سر فرمانده بیه پیش را برای مراد خان آق قویونلو فرستاد، و زنان و کودکان بیه پیش را به بیه پس اخراج کرد، جایی که آنها تا پایان معاهده صلح نگه داشته شدند، زمانی که او آنها را به بهای بازار برده‌ها، به شوهران و پدران شان فروخت.

امیره اسحاق در همان سال درگذشت، و پسر و جانشین اش امیره علاء الدین، که علی الظاهر از قضیه دردناک کوچصفهان آگاه بود، که امرای بیه پیش آن را دارایی با ارزش خود می‌دانستند، و سعی می‌کردند تا آن را به میرزا علی برگردانند، ولی او قبل از این که مقدمات بتواند آماده شود کشته شد.

میرزا علی بیه پیش را به اوج قدرت اش رهبری کرد، و چندین ستیزه بر سر قزوین علیه آق قویونلو را برد، و قلمرو اش را به تهران و شهریار گستراند، و در زمانهایی تا جاهایی به دوری ساوه در جنوب، رخنه کرد. او معتقد بود یک نمایش نیرو همراه با اصول حکومت مؤثر است به رحم چندانی علیه دشمن اعتقاد نداشت. اردوکشیهای بی پایان که اغلب همراه با چپاول، آتش زدن، ویران کردن و... بود، کل منطقه را ویران کرد و همه منابع بیه پیش را تا جایی تهی کرد که لشت نشا دیگر قادر به تحمل مخارج حاکم نبود و همه بیه پیش قادر به فرستادن دو هزار تومان خراج تقاضا شده توسط شاه اسماعیل به عنوان مشتلق پیروزی اش بر ازبکها در خراسان را نبود.

میرزا علی طی یک کودتای بدون خونریزی در رانکوه توسط برادرش کارکیا سلطان حسن، حاکم لشت نشا، که به یک توافق مخفیانه با حسام الدین، فرمانروای فومن کرده بود، برکنار شد. حسام الدین به هر حال، حاضر نشد به تعهد اش عمل کند و در عوض خواست که میرزا علی به عنوان گروگان به سوی او فرستاده شود. وقتی خواسته او رد شد، او رانکوه را تاراج کرد. سلطان حسن همچنین موفق نشد حمایت برادران اش، به خصوص سلطان هاسم که نامزدی اش توسط میرزا علی برای جانشینی او دلیل اصلی کودتا بود را، به دست آورد. ناامید از ایستادگی خصمانه و مخالفت آمیز حسام الدین، و با احساس ناامنی از حکومت خود، سلطان حسن، دو بار فرزند خود، سلطان احمد را برای شفاعت به بارگاه فرستاد. شاه اسماعیل اول یک امیر با ارتش را برای نشاندن بحثها فرستاد، ولی حضور ارتش صفوی مشکلات بیشتری ایجاد کرد. وقتی فرستاده دوم شاه اسماعیل به حسام الدین هم دست خالی برگشت، پادشاه به شیخ نجم الدین مسعود رشتی، فرمانده جدید خود، دستور داد تا بین این دو حکمیت کند. نماینده شیخ نجم الدین و نماینده حسن با هم به فومن رسیدند و هر دو به فرمان حسام الدین دستگیر شدند.

شاه اسماعیل، خشمگین از تمرد حسام الدین که به نظر می‌رسید خراج منظم را هم نپرداخته بود، تصمیم گرفت او را مجازات کند. یک ارتش صفوی از گیلان عبور کرد و شروع به تاراج این دیار کرد. گسکر و کوچصفهان فتح شدند، و ارتش وانمود کرد به سوی رشت حرکت می‌کند. شاه شخصاً به نیروها در کوچصفهان پیوست. حسام الدین، که به خوبی از بی رحمی شاه اسماعیل در مجازات دشمنان شکست خورده آگاه بود، که تلاش کرد تا شاه را راضی کند، از شیخ نجم الدین که در عین حال از حسام الدین هدایای باارزشی گرفته بود و هم دیگر توان تحمل بارانهای پیوسته را نداشت، خواست تا اردوکشی را خاتمه دهد. او ناگهان ترک کرد، ارتش را باقی گذاشت و به شیخ نجم الدین اجازه داد مساله را بین این دو را طبق صلاحدید خودش فرونشاند.

در همین زمان، میرزا علی که از وفاداری سلطان حسن مطمئن نبود، طی پیمانی مخفیانه با برادران اش، و مسئولان سابق دربار اش، سلطان حسن را کشت، ولی روز بعد خودش توسط اشراف وفادار به سلطان حسن کشته شد. پسر حسن، کار کیا احمد، که آن زمان در اردوگاه بود، فقط برای استفاده از تواناییهای خود به عنوان یک رییس بی نفوذ به لاهیجان برگشت. قدرت حقیقی توسط وزیر سدید اداره می‌شد، کسی که شاهزاده جوان را به طرزی روشمند با حذف هواداران اش و برگماشتن خویشان و شرکای خود بر مناصب کلیدی، ایزوله کرده بود. او برای پیمودن راه خود برای قدرت خودش به عنوان فرمانروای مطلق، فرستاده‌ای به سوی حسام الدین فرستاد و به او قول صلح را داد تا همکاری با او برای حذف سلطان احمد به نفع خودش را تضمین کند. علاوه بر این، او همچنین رابطه‌ای دوستانه با محرم اسرار قدرتمند شاه، شیخ نجم الدین برقرار کرد، و از طریق او یک فرمان سلطنتی به دست آورد که به او اجازه می‌داد به دلخواه خود بکشد.

سدید به شیخ نجم الدین وقتی برای حکمیت آمد، از پیمان خود با حسام الدین اطلاع داد. شیخ نجم الدین، که اهل بیه پس بود و بنا بر گفته لاهیجی، به خاطر جان خودش می‌ترسید، به همه خواسته‌های حسام الدین تسلیم شد، و حتی قول لشت نشا، زادبوم سنتی سلطان احمد را به او داد. احمد خان چاره‌ای جز پذیرفتن نداشت زیرا پیمان صلح تصریح می‌کرد که سدید تنها نماینده دربار در صورت هر نوع عدم توافق بین او و سدید بود. سلطان احمد در نهایت موفق شد در سال ۹۱۲ سدید را وقتی او در حال خواب بود بکشد. مرگ سدید خصومت نجم الدین، که تصمیم گرفته بود سلطان احمد را با تقاضای خراج، فرستادن او به بارگاه و تلاش برای مخالف ساختن شاه اسماعیل با او، مجازات کند، را بر انگیخت. موارد متعددی فرمانهای سلطنتی به دست دو طرف رسید که یکی یا دیگری را به حکومت لشت نشا تعیین می‌کرد، و در همین زمان، لشت نشا توسط حسام الدین ویران شد. مرگ شیخ نجم الدین در سال ۹۱۵ حسام الدین را از متحد قدرتمندش محروم کرد. سال بعد، سلطان احمد با هدایایی گرانقیمت برای شاه اسماعیل، به بارگاه رفت که در نتیجه او را به عنوان فرماندار کل ناحیه خزر از آستارا تا استرآباد منصوب کرد.

امیره دباج، جانشین پدرش حسام الدین شد. او احتمالاً در واکنش به روابط خوب سلطان احمد خان، ولی به احتمال بیشتر چون در توافق مخفیانه با دربار عثمانی بود، خود را آن قدر قوی می‌یافت که ملزومات وفاداری به شاه اسماعیل را به جا نیاورد. (دم از استعداد و استقلال می‌زد و لوازم اطاعت و انقیاد به عمل نمی‌آورد، اینالچیک به گیلان به عنوان یک استان مرزی خودمختار در امپراطوری عثمانی اشاره می‌کند). در ۹۲۵، شاه اسماعیل به احمد خان و برخی از حکام محلی مازندران و رستم دار، از جمله دورمش خان، و زینال خان شاملو، دستور داد بیه پس را فتح کنند. امیره دباج، تصمیم گرفت به جای مواجهه به تنهایی با سپاه صفوی، هدایایی به دربار بفرستد، و تقاضای بخشایندگی کند و در همان زمان از احمد خان که در آن زمان در اردوگاه سلطنتی بود خواهش کند، تا پادرمیانی کند. شاه اسماعیل که هیچگاه از شکست در چالدران بهبود نیافت، و احتمالاً از روابط دباج با سلطان سلیم آگاه نبود، او را بخشید. امیره دباج سکه‌هایی به نام شاه اسماعیل زد و یک سال بعد از دربار بازدید کرد، که در آن موقع لقب مظفر سلطان را دریافت کرد و دختر شاه اسماعیل به همسری او در آمد.

در ۹۳۵ خان احمد خان به قزوین، پایتخت، رفت تا تابعیت خود را به شاه طهماسب جوان اعلام کند. به ترغیب شاه طهماسب، او مذهب زیدی خود را ترک کرد و شیعه اثنی عشری را پذیرفت، مذهبی که او تلاش کرد پس از بازگشت اش به گیلان، بر رعایای اش تحمیل کند. پس از یک دوره حکومت سی سال و دو ماهه، احمد خان در شعبان ۹۴۰ درگذشت. جانشین او کارکیا حسن بود، که در ۹۴۳ بر اثر طاعون درگذشت. پسر حسن، احمد، که بعدها به عنوان خان احمد خان (۹۴۴ - ۱۰۰۰) شناخته شد، که در زمان مرگ پدرش فقط یک سال داشت، توسط امیره عباس، یکی از اعیان محلی که در آن زمان در قدرت بود، فرمانروای بیه پیش اعلام شده بود.
جان دهم اما نمیرد خاک من
نماد کاربر
ARYANST122
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1556
تاريخ عضويت: چهارشنبه دسامبر 07, 2011 12:00 am
محل سکونت: گلسار خیابان 122

پستتوسط king-0131 » يکشنبه فبريه 19, 2012 6:41 pm

کی حال داره بخونه /5/
دستت درد نکنه :)
نماد کاربر
king-0131
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 220
تاريخ عضويت: چهارشنبه آپريل 20, 2011 12:00 am
محل سکونت: rasht

پستتوسط ARYANST122 » يکشنبه فبريه 19, 2012 6:46 pm

هم محلیه قوربان بخوان متن جالبی ایسه /21/
جان دهم اما نمیرد خاک من
نماد کاربر
ARYANST122
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1556
تاريخ عضويت: چهارشنبه دسامبر 07, 2011 12:00 am
محل سکونت: گلسار خیابان 122

پستتوسط aryanrecord » يکشنبه فبريه 19, 2012 6:50 pm

دست خوش /13/ :wink:
نماد کاربر
aryanrecord
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2071
تاريخ عضويت: يکشنبه اکتبر 16, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر برترین ها رشت

پستتوسط ali_damashi » يکشنبه فبريه 19, 2012 7:07 pm

قلعه رودخان
قلعه رودخان یا قلعه حسام نام قلعه‌ای تاریخی در ۲۰ کیلومتری جنوب غربی شهر فومن در استان گیلان است. برخی از کارشناسان، ساخت قلعه را در دوران ساسانیان دانسته‌اند. این قلعه با ۲٫۶ هکتار مساحت بر فراز ارتفاعات انزلیچی رودخان قرار دارد. دیوار قلعه ۱۵۰۰ متر طول دارد و در آن ۶۵ برج و بارو قرار گرفته شده‌ است.

در دورهٔ سلجوقیان این قلعه تجدید بنا شده و از پایگاه‌های مبارزاتی اسماعیلیان بوده‌ است. بر روی کتیبه سردر ورودی قلعه که اکنون در موزهٔ گنجینهٔ رشت نگهداری می‌شود٬ درج شده‌ که این قلعه در سال ۹۱۸ تا ۹۲۱ هجری قمری برای سلطان حسام‌الدین امیردباج بن امیر علاءالدین اسحق تجدید بنا شده‌ است.

این قلعه در ارتفاعی بین ۶۶۵ تا ۷۱۵ متر از سطح دریا واقع شده‌ و در کنار آن رودخانه‌ای با همین نام جاری است.


توصیف قلعه

قلعه رودخان از دو بخش ارگ (محل زندگی حاکم و حرم‌سرای وی) و قورخانه (محل فعالیت‌های نظامی و زندگی سربازان) تشکیل شده‌ است. ارگ در قسمت غربی این بنا در دو طبقه واقع شده و جنس آن از آجر است. قراول‌خانه‌ها در قسمت شرقی در دو طبقه با نورگیرها و روزنه‌های متعدد بر اطراف مسلط است. چشمه‌ای نیز میان قلعه و گودترین محل آن وجود دارد.

بخش شرقی قلعه شامل دوازده ورودی، زندان، در اضطراری، حمام و آبریزگاه است. بخش غربی دوازده ورودی دارد، چشمه، حوض، آب‌انبار، سردخانه، حمام، آبریزگاه شاه‌نشین و چند واحد مسکونی که با برج و بارو محصور شده‌اند، دیگر بناهای این بخش را تشکیل می‌دهند. ۴۰ برج دیده‌بانی دور تا دور قلعه را احاطه کرده که اتاق‌های هشت ضلعی آن با طاق‌های گنبدی پوشانده شده‌ است. دور تا دور دیوارها و برج‌ها روزنه‌هایی شیب‌دار دیده می‌شود که برای ریختن مواد مذاب و تیراندازی تعبیه شده‌اند.

لازم به ذکر است که در طول تاریخ قلعه، هیچ‌گاه دشمنی به آن نفوذ نکرده و نتوانسته‌ آن را فتح کند.

دلیل نام گذاری

چون این قلعهٔ تاریخی در کنار رودخانه‌ای بنا شده‌، به نام قلعهٔ رودخان خوانده می‌شود . این واژه در اصل «قلعه روخان» بوده که «روخان» در زبان گیلکی به معنای رودخانه است. سپس به مرور زمان به «قلعه رودخان» تبدیل شده است. این قلعه در دوران‌های تاریخی به نام‌های «قلعهٔ هزارپله»، «حسامی»، «سکسار»، «سگسار» و «سگسال» نیز خوانده شده‌ است.


ویژگی‌های زمین‌شناسی

قلعه رودخان از نظر زمین‌شناسی در منطقه‌ای بنا شده‌ که در تقسیم‌بندی زمین‌شناسی به مجموعه گشت شهرت دارد و طبق بررسی‌های اشتوکلین شامل دو فاز دگرگونی است. اولی مربوط به پرکامبرین-پالئوزوئیک با شدت دگرگونی بالا است و دیگری به زمان مزوزوئیک و با شدت دگرگونی پایین مطلق است. با توجه به گزارش‌های زمین‌شناسی، احتمال وجود ذخایر آهن در این منطقه بالا است. شواهدی برای فعالیت معدن کاری باستانی در این منطقه گزارش شده‌ است. ازجملهٔ آن‌ها پس‌مانده‌های ذوب در این منطقه‌است.

ويكي پديا


تشكر از تايپ بسيار زيبات
من افتخار ميكنم گيلاني هستم و پسوند من قلعه رودخاني هست واجب دونستم كه اين مطلبو اينجا بزارم راستي اينورا سرتون خورد تشريف بيارين در خدمت هستم
نماد کاربر
ali_damashi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2474
تاريخ عضويت: دوشنبه ژانويه 09, 2012 12:00 am

پستتوسط ARYANST122 » چهارشنبه فبريه 22, 2012 7:31 pm

تاريخچه شهر رشت :
رشت، ابتدا قصبه ای بود كه در ميان دو رودخانه گوهررود و سياهرود قرار داشت و از اين جهت نيز قدمت ديرينه دارد. ولی از جهت سابقه شهری، اولين بار حمدا... مستوفی، در قرن هشتم هجری، از اين شهر نام برده است. نام قديمی رشت دارالمرز يا دارالامان بوده كه قبل از اين دو، به آن بيه می گفته اند.
بيه در لغت نامه ها، رود و يا مصب بين دو رودخانه معنی شده است و چنين به نظر می رسد كه دليل اين نامگذاری، قرار گرفتن آن در ميان دو رودخانه است كه به مثابه حفاظ و ديوار شهر محسوب می گرديد.
وجه تسميه رشت، در فرهنگ دساتير، به معنی گچی كه بنّايان، سنگ و آجر را به آن محكم نمايند و در لغت نامه های انجمن آراء، آنندراج، فرس اسدی، لغت محلی شوشتری، برهان، ناظم الاطبا و لغت نامه جهانگيری:
چيزی كه از هم فرو ريزد ـ هر چيزی كه از هم فرو ريزد و فروپاشد ـ ديوار مشرف بر افتادن. گچ را نيز گويند كه بدان خانه سفيد كنند ـ لجن و خاكروبه ـ خاک و گرد ـ خاک را گويند ـ رنگ كرده نيز معنی شده است.
دهخدا معتقد است، چون شهر رشت در سال ۹۰۰ هجری ساخته شده، بنابراين برای نام اين مكان از ماده تاريخ آن استفاده كرده اند و كلمه رشت به حساب ابجد ۹۰۰ هجری است.
آبادانی شهر رشت، از زمان شاه عباس صفوی كه در آن زمان، به صورت قصبه بوده شروع شد و در زمان قاجار، به دليل توسعه اقتصادی ايران و انزلیچی، گسترش پيدا كرده و نام قديمی محلات شهر رشت، كه اكثراً بيانگر پيشه ساكنين آن است، در سفرنامه ها نيز آمده و جز دو سه مورد از آنها بقيه به همان نامهای قديمی خود مشهور و معروف هستند كه عمده ترين آنها عبارتند از:
ساغريسازان ـ رودبارتان ـ خميران زاهدان ـ دباغيان ـ كوزه گران ـ خميران چهل تن ـ چله خانه ـ چمارسرا ـ استادسرا ـ پاسكياب ـ سرخبنده ـ آتشگاه بيستون ـ صيقلان ـ زرجوب ـ كياب ـ سبزه ميدان ـ دو برادران (چهار برادران) كه از جمله محلات قديمی شهر رشت محسوب ميشود.
اين بافت قديمی، ضمن آنكه جزئی از ميراث فرهنگی است و آثار و بقايا و سنن وآداب و رسوم دوران قديم را تداعی می كند، می تواند از معضلات قابل توجه در بافت شهری اين شهر نيز محسوب شود.
رشت كه به شهر بارانهای نقره ای معروف است. مركز استان گيلان ميباشد و برای اولين بار نام آن در كتاب حدود العالم كه به سال ۳۷۲ هـ.ق نگارش يافته با صفت ناحيه بزرگ آمده است.
رشت از سال ۱۰۰۴ هجری قمری به فرمان شاه عباس مركز استان گيلان و مركز معاملات نوغان و ابريشم شد كه در آن زمان محصول اول گيلان بود. اين امر موجب شد كه مالكان بزرگ و بازرگانان ايرانی، انزلیچی، يونانی و ارمنی كه تاجر نوغان ابريشم بودند به اين شهر توجه كنند و شهر رشت رشد چشمگيری پيدا نمايد.
ملگونف، جهانگرد *# كه در سال ۱۲۷۵ هجری قمری به رشت سفر كرده بود، در خاطرات خود نوشته است كه اين شهر در آن روزگار دارای ۵۴۶۳ خانه ۱۰۲۱ مغازه و ۲۷۳۱۴ نفر جمعيت بوده است. در نظر او رشت شهری بود بسيار خوش وضع با خانه های زيبای رو به دريا كه بازرگانان از هند، بخارا، روم و عثمانی به سودای ابريشم به آن سفر می كردند.
در دوران مشروطه و بعد از آن، گيلان به يكی از كانونهای تحولات سياسی، اجتماعی و اقتصادی ايران تبديل شد. نهضت استقلال طلبانه جنگل، گسترش شهرها، تاسيس آموزشگاه های متعدد و ارتقای سطح فرهنگ شهروندان رشت، اين شهر را در زمره پيشروترين شهرهای كشور قرار داد.
هم اكنون، شهر رشت با ۱۳۶ كيلومتر مربع مساحت، دارای بيش از ۵۱۳ هزار نفر جمعيت است.
و ارتفاع آن از سط دریا 12- متر است. ( یعنی وقتی آب دریا بالا بیاد رشت می ره زیر آب )

درباره نام رشت
بنا به گمانی تلفظ دقیق این نام رِشت بوده که آن نیز از بن ریسیدن گرفته شده‌است و دلیل این نام گذاری مطرح بودن این شهر در تولید رشته‌های ابریشمی دانسته شده.
همچنین گفته می‌شود در ابتدا رشت به صورت انزلیچی بزرگ میان یک فضای جنگلی بوده و از آبادی‌های کهن ایران بشمار می‌رفته که نامش در کتاب حدودالعالم به سال ۳۷۲ هجری آمده‌است. در خصوص نام رشت هم نظرات متعددی وجود دارد. از جمله معروف به (بیه) یعنی مصب بین دو رود یا (دارالمرز) یعنی سرزمین پست و گود (جلگه) و یا به نظر علی‌اکبر دهخدا چون ساخت اصلی شهر در سال ۹۰۰ هجری بوده و کلمه رشت در حساب ابجد ۹۰۰ است این نام را انتخاب نمودند. قومیت مردم رشت گیلک و به زبان گیلکی با لهجه بیه پس تکلم می‌کنند. مذهب اکثریت مردم شیعه اثنی عشری است ولی تعدادی اقلیت مذهبی از سال‌های بسیار دور در کنار دیگر مردم رشت زندگی می‌کنند.

از دیگر دلایل نامگذاری رشت کلمه «رش» به معنی باران بسیار ریز میباشد. زیراآب و هوا در این منطقه تقریباً ۸ ماه از سال بارانی می‌باشد که نوع باران رش بوده و تا ۴ روز در هفته نیز ممکن است ادامه پیدا کند. در این صورت رشت یعنی مکانی که در آنجا باران به صورت مداوم می‌بارد و این در واقع خصوصیت اصلی این شهر است که میتوان آن را شهر باران نامید.

آب و هوای رشت
آب و هوای رشت معتدل و مرطوب است که میزان رطوبت آن در طول سال متغیر می‌باشد.میزان متوسط بارندگی رشت در طول سال ۱۳۵۰ میلیمتر است که مقدار 957 میلی متر (برای سال 1971) و 1967.5 میلیمتر (برای سال 1972) هم مشاهده شده‌است.
-دمای هوا در زمستان از ۵ درجه زیر صفر پایین تر نمی‌رود و حداکثر آن در تابستان ۳۷ درجه‌است.البته حداقل ۱۹- درجه (۲ بهمن۱۳۴۳) و ۹- درجه (۱۰ بهمن ۱۳۷۹) و همچنین حداکثر ۴۰ درجه (۳۱ شهریور ۱۳۶۵) نیز در رشت مشاهده شده‌است.
هوای رشت متأثر از سیستم‌های آب و هوایی قطبی و همچنین سیستم‌های حاصل از اقیانوس اطلس است.اکثر بارندگی‌ها در پاییز و زمستان اتفاق می‌افتند.
بارندگی‌ها در فصول بهار و تابستان رگباری و محلی و در پاییز و زمستان متأثر از ریزش هوای سرد از عرضهای شمالی است.در فصل زمستان هوای بسیار سرد و خشک مناطق جنب قطبی همرا با هسته پر فشار با ریزش به عرضهای جنوبی تر و عبور از روی دریای خزر مرطوب شده و ضمن همراهی با جریانات ناپایدار سطوح میانی جو باعث بارندگی‌ها بسیار خوب و گاهی اوقات برفهای شدید در شهر رشت می‌شود.برفهای بیش از ۴ متر سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۵۰ و بارش برف سهمگین ۱۷ تا ۲۳ بهمن ۱۳۸۳ و بیش از 180 سانتی متر در روزهای 15 تا 23 دی 1386 به این علت می‌باشد.

موقعیت مکانی رشت:
شهرستان رشت مرکز استان گیلان با مساحتی در حدود ۱۶۰۰ کیلومتر مربع در ۴۹ درجه و ۳۶ دقیقه طول شرقی و ۳۷ درجه ۱۶ دقیقه عرض شمالی واقع شده‌است و از شمال به بندر انزلی، از جنوب به رودبار و از شرق به آستانه اشرفیه و از غرب به فومن و صومعه سرا محدود می‌باشد. به روایت کتب تاریخی سابقه شهر رشت مربوط به پیش از اسلام و در دوره سامانیان می‌رسد.

اماکن دیدنی رشت
بقعه خواهر امام
آرامگاه سلیمان داراب (آرامگاه میرزا کوچک جنگلی): دلاور نهضت جنگل
مجموعه شهرداری رشت
موزه سردارجنگل - خانه میرزا کوچک خان جنگلی (واقع در محله استادسرا)
موزه رشت (تأسیس ۱۳۴۹ - واقع در خیابان بیستون)
خانه ابریشمچی (واقع در میدان صیقلان)
خانه حاج میرزا خلیل رفیع (واقع در خیابان استاد مطهری که محل شورای اسلامی شهر رشت می‌باشد)
آرامگاه شهیدان (واقع در جوار بیمارستان پورسینا که آرامگاه چهار تن از شهدای * مشروطیت گیلان است)
پارک شهر رشت معروف به باغ محتشم (شامل پارک اصلی که سابقه آن به دوره ناصری می‌رسد و عمارت کلاه فرنگی و شهربازی)
بازار سنتی رشت (شامل میدان بزرگ و میدان کوچک و چهارسوق‌ها و کاروانسراها است)
بوستان ملت (واقع در چهارراه گلسار، ابتدای جاده انزلی)
موزه رشت (واقع در خیابان بیستون)
سبزه میدان (شامل کتابخانه عمومی و تندیس‌هایی از مشاهیر گیلان)
بقعه دانای علی (واقع در خیابان بیستون)
بقعه بی بی و زینب (واقع در خیابان عطاآفرین کوچه بی بی زینب)
پارک دانشجو (واقع در میدان یخ سازی)
کتابخانه ملی رشت (با قدمتی بالغ بر ۸۰ سال، واقع در خیابان اعلم الهدی)
محله چمارسرای رشت(قدیمی ترین محله رشت که خانه پیر زنی بوده که وسعتی بسیارداشت)

صنایع دستی و سوغاتی ها :

منبت کاري

خراطي و نازک کاري

معرق روي چوب

حصير بافي

بامبو بافي

مروار بافي

سفالگري و سراميک سازي

نقاشي روي کدو

نمد مالي

چادرشب بافي

مکرومه بافي

روغن زیتون ، زیتون ،انواع ماهی های دریاچه خزر ، ماهی دودی و ماهی شور ، گیوه ، شیرینی سنتی به نام اگردک و کنجد ، برنج و بادام زمینی

مشاهير علمی و فرهنگی:
رشت زادگاه و موطن مشاهير علمی و فرهنگی بسياری در زمان گذشته و معاصر بوده كه برخی از آنان نظير پرفسور فضل ا... رضا (واصغ تئوری انفورحاليون)، پرفسور مجيد سميعی (پزشک برگزيده سال ۲۰۰۳ از طرف رويال كالج كانادا)، پرفسور حسن اكبرزاده (احراز كننده مدال درجه يک علمی از موسسه تحقيقات و علوم پاريس) و دكتر بهزاد (پدر زيست شناسی نوين ايران) دارای شهرت جهانی هستند
كوشيار گيلانی : وی از بزرگترين عالمان ايران در رشته هاي رياضيات و نجوم و هئيت در قرن چهارم هجری همزمان با دوران عضدالدوله بود. آثار متعددی از كوشيار به جا مانده كه هنوز هم مورد استفاده پژوهشگران ايران و جهان قرار می گيرد.

هتلهای رشت:

كادوس
تلفن : 3223075
منظریه

ارديبهشت
تلفن: 2229210
میدان شهرداری

پرديس
تلفن : 3221177
خیابان امام خمینی

كيوان
تلفن:2222967

پامچال
تلفن:6663822
خیابان امام خمینی

پوريا
تلفن: 4422320
جان دهم اما نمیرد خاک من
نماد کاربر
ARYANST122
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1556
تاريخ عضويت: چهارشنبه دسامبر 07, 2011 12:00 am
محل سکونت: گلسار خیابان 122


بازگشت به فقط گیلان

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان

cron