شوخي با مجريان و گزارشگران، هميشه براي مردم و مخاطبان رسانهها جذاب و دلنشين بوده است...
به نوشته همشهري تماشاگر، شوخي با مجريان و گزارشگران، هميشه براي مردم و مخاطبان رسانهها جذاب و دلنشين بوده است. درست به همين خاطر هم هست که از سالها پيش، اتفاقاً محبوبترين برنامههاي راديو و تلويزيون همانهايي شدند که به مزاح با مجريها مي پرداختند.
با تشکر از نودال و امپکس!
شوخي با گزارشگران ورزشي را با عليرضا عليفر آغاز ميکنيم؛ مرد کهنهکار فوتبال تلويزيون که خودش ميگويد ظرف 4 دقيقه به استخدام صدا و سيما درآمده و سطح کيفي کارش هيچ تفاوتي با عادل فردوسيپور و مزدک ميرزايي ندارد. اگر ميخواهيد عليرضا عليفر را به ياد بياويد، احتمالا ميتوانيد به آن روزهايي برگرديد که او يکي از دوگزارشگر شبکه سوم سيما بود و بنابراين بازيهاي زيادي به وي ميرسيد. عليفر هم که کم نميگذاشت و چند دقيقه آخر هر بازي را اختصاص ميداد به تشکر از کليه عوامل ريز و درشت صداوسيما که توي آنها، انصافاً اين دو اصطلاح خوش ترکيب «نودال» و «امپکس»، حکايت متفاوتي داشتند! عليفر البته گيرهاي روي اعصاب ديگري هم دارد. فرض کنيد که يک گزارشگر عادت داشته باشد به جاي واژه مرسوم «کولهبار» از يک کلمه نامتناجس ديگري استفاده کند و به زور ترکيب کذايي «چمداني از تجربه!» را به خورد تماشاچيها بدهد. يا بدتر از آن، هربار براي گزارش خروج توپ از خط عرضي زمين، به جاي بهره بردن از کلمه کاملاً متداول «اوت»، که برخي از گزارشگران ان را با غلظت بچههاي لندن تلفظ کرده و گاه به صورت «آووت» به زبان ميآورند، از جمله عريض و طويلي مثل «توپ فضاي بالاي دروازه رو ميشکافه و به بيرون ميره»
گوشه زمين کارگره ميخوره
اما ميرسيم به مبدع ترکيب کاملاً غلط «ميريم که داشته باشيم» در فن گزارشگري فوتبال در ايران که به نظر ميرسد نوعي ترجمه تحتالفظي از عبارت we are going to have باشد که در زبان انگليسي نوعي فعل استمراري است و اصلاً ترجمه لغت به لغت ندارد! بله، سخن از بهرام شفيع است. مردي با صداي گرم که در دهه 60، از سلاطين گزارش فوتبال در تلويزيون بود. او که اجراي برنامه ورزش و مردم برايش فرقي با گزارشگري مسابقات ندارد و در هر دو مورد متکلم وحده است و به هيچکس اجازه سخن گفتن نميدهد، بيشتر با ترکيب «اسطقسدار» شناخته ميشود که آن سالها در اشاره به ضربات محکم و جاندار از آن سود ميبرد. خود شفيع ميگويد اين عبارت را از کفاش محلهشان به نام «ميرزا ممدلي کفاش» وام گرفته و پس از استفاده مکرر از آن، براي مردم جا انداخته است. شفيع که تخصص عجيبي در شمردن ثانيههاي زمان سپري شده از بازي داشت و معمولاً اين شمارش را به اعداد غير رند ختم ميکرد (مثلاً: سيدقيقه و بيست وشش، بيستوهفت، بيستوهشت و حالا بيستونه ثانيه از زمان بازي گذشته!) البته تکيه کلامهاي ديگر هم داشت و مثلاً هنگام تراکم بازيکنان به دنبال توپ در يک منطقه، از عبارت «حالا کار اون گوشه زمين گره خورده» سود مي برد. اين گزارشگر قديمي و صميمي فوتبال، هنگام وقوع حمله روي دروازهها عبارت و جالب و عجيب «فرصت براي همه کار» را به زبان ميآورد که هنوز روشن نشده اين «همهکار» يعني دقيقا چهکار؟
سوپرگلهاي آقاي باادب!
مزدک ميرزايي، گزارشگر مؤدب شبکه سوم است که خيليها او را بعد از عادل فردوسيپور، نفر دوم اين حرفه در شرايط کنوني ارزيابي ميکنند. او معمولا با گزارشهاي جذاب و مهيج خودش به ويژه روي مسابقات خارجي شناخته ميشود، با اين حال ظاهراً از چندسال پيش مزدک به اين فکر افتاده که بدون تکيه کلام، عمر و عمق ماندگارياش زياد نخواهد بود و به همين خاطر براي خودش اصطلاحاتي مثل «فوق واکنش» ساخته است. ميرزايي از اين ترکيب، زماني استفاده ميکند که دروازهبان يک تيم با عکسالعملي زيبا و حيرتانگيز دروازهاش را نجات داده باشد. او در واقع اين ترکيب را جانشين فرياد متداول «good save» گزارشگران انگليسي زبان در چنين شرايطي کرده است. مزدک از بهره بردن از واژه «سوپرگل» گل هم لذت ميبرد، اما اصرار او روي عبارتي مثل «جبهه دوم حمله» يا استفاده مکرر از اصلاح «يه پوشش خوب» چندان دلنشين نيست.
چه ميکنه اين آقا!
عادل فردوسيپور اما، احتمالا با علم به اينکه استفاده از تکيه کلام، معمولا يک ضعف براي سخنوران به حساب ميآيد، در اين زمينه خيلي خودش را کنترل کرده، اما همان يک موردي که وي به عنوان کلام رايج خودش در پارهاي از مواقع از آن استفاده ميکند، خيلي گل کرده و بين مردم و حتي پيامهاي بازرگاني هم با اقبال روبهرو شده است. «چه ميکنه»، تکيه کلامي بود که فردوسيپور با آن شناخته ميشد و اين اواخر يکبار در جامملتهاي آسيا، جواد خياباني با ذکر منبع از آن استفاده کرد و گفت: «به قول عادل چه ميکنه اين تيمملي ايران!» فردوسيپور که البته 11 سال است عادت دارد بعد از پخش هر آيتم در برنامه نود با حرف اضافه «خب»، به اجرايش برگردد، در حين گزارش مسابقات فوتبال علاقه شديدي به «لبخواني» از خودش نشان ميدهد و معمولاً زمزمههاي بازيکنان يا داوران را، حتي اگر مشتمل برالفاظ ناخوشايندي باشد، به نحوي به مخاطب انتقال ميدهد.
گزارشگري که طرفي نميبندد!
پيمان يوسفي شايد آخرين گزارشگر سرشناسي باشد که تا امروز به استخدام صداوسيما در آمده، يوسفي که اجرا را به گزارش ترجيح ميدهد، کاراکتري دوستداشتني دارد که به ندرت ميتواند اين صميمت را به گزارشهايش بکشاند. و در گزارش، متخصص استفاده از کلمات، ترکيبات و جملاتي است که آخرينبار در لغتنامه دهخدا مورد استفاده قرار گرفته و شما ميتوانيد آنها را در سايت اين لغتنامه ملاحظه کنيد. او کماکان از تکيه کلام آزاردهنده «گو اينکه» استفاده ميکند و عبارت کنايي «نشون به اون نشون که» را دم به دقيقه به کار ميگيرد. هيچ گزارشگر ديگري مثل او نميتواند از اصطلاح «طرفي نميبندد» براي توصيف ناکام ماندن حملات يک تيم استفاده کند.
در وصف بلبل ورزش!
عباس بهروان هم صداي ماندگار است در حوزه گزارشگري فوتبال و خودش نيز چنان اين ماجرا باور دارد که در مصاحبه اخيرش با هفتهنامه تماشاگر، از خودش به عنوان «بلبل ورزش» ياد کرده بود. اين گزارشگر اصفهاني که بخش عمده دوران کارش، قبل از آن تصادف لعنتي را شامل مي شد، متخصص استفاده از جملات محاورهاي يا افعال کامل و نشکسته بود، مثل «حالا اين بازيکن از اون طرف زمين حرکت ميکند و ميآيند، ميزند به دل مدافعان تيم مقابل». بهروان همچنين در استفاده از آن جمله کذايي «از زير پاهاي بازيکن حريف تونل باز ميکند» هم مرتکب اشتباهات جالب ميشد!
مسئول کل زيرنويسها!
در مورد جواد خياباني حرف زياد است اما اينجا هم فقط به همان «که انصافاً» گفتنهاي او بسنده ميکنيم که دستمايه ردوبدل کردن يک بلوتوث بين مردم هم شد. خياباني که به شدت به استفاده از قيد «واقعاً» و ترکيب «ميتونم بگم» علاقه دارد، خودش را در مورد هر زيرنويسي متعهد ميداند و معمولاً به کليه زيرنويسها و جملاتي که روي تصوير ظاهر ميشود واکنش نشان ميدهد و آنها را ميخواند.