فوتبالي كه به لجنزار رسيد!

[color=blue:9a8644af2b]90: [/color:9a8644af2b]چه برخورد قاطعي! عجب تنبيه سزاوارانهاي! عجب اشد مجازاتي! به راستي زشتي احكام باشگاه پرسپوليس كمتر از رفتار شنيع آن دو موجود خطاكار است؟
اين نه حكم كميتهانضباطي باشگاه كه در واقع راي و نظر فرهنگي مسئولان اين باشگاه است.
آرايي كه نشان ميدهد مسئولان اخلاقمدار و فرهنگ دوست پرسپوليس تا چه اندازه نسبت به چنان رفتاري حساسيت دارند و آن را غيراخلاقي و مدحوم ميدانند. آراي، به اندازه2 جلسه محروميت! به اندازه يك تكل از پشت و يا واكنش اعتراضي ساده به تصميم داور. آري، دقيقا تا همين حد... يعني از نگاه مسئولان و بزرگان باشگاه پرسپوليس آنچه شيث مرتكب شده نه يك رسوايي اخلاقي و بيشرمي ملي كه تنها حركتي غيرورزشي بوده كه با رفتاري چون اعتراض به داور و يك تكل خشن برابر ميكند. اين طور نيست؟
***
تقصير شيث و نصرتي نيست. اصلا هم نيست! تقصير اين بيحس فرهنگي و بيتفاوتي اخلاقي است. به راستي نبايد رسيدن به چنين روزهايي را انتظار ميكشيديم؟ آن زمان كه آقايان ستاره! در اعتراض به تماشاگران چيزهاي شرمآوري حواله دادند، آن زمان كه آقايان ستاره! گيج و منگ سرترين حاضر شدند! آن هنگام كه آقايان ستاره در فرودگاه و در لابي هتل شماره تلفن نذري ميدادند! آن هنگام كه ليدري سرشناس در نقش ساقي! سفارش آقايان را به اتاق هتلشان در شبهاي اردو ميبرد، آن هنگام كه آقايان ورزشگاه را با «مستراح» اشتباه گرفتند و به شعور شخصيت همگان نيز زدند، آن هنگام كه اقايان ستاره براي مربي و سرپرست كسي جور كردند، آن هنگام كه مدير و مسئول شبانه براي گندكاري آقايان به دنبال جواز گشت و با بند «پ» افتضاحهاي شبانه را ماستمالي كرد، آن زمان كه فحش خواهر و مادر اين ستاره به آن ستاره از نگاه آقايان معمول و طبيعي شد و آن زمان كه مديران ظاهرالصلاح و ارزش ما همه را ديدند و چشم بستند و ككشان هم نگزيد نبايد انتظار رسيدن به چنين روزهايي را ميكشيديم؟ نبايد؟
***
اين اگر به لجن كشيدن مكتب شاهين نيست پس چيست؟ اين اگر تف كردن به مكتب دكتر اكرامي فقيد نيست پس چيست؟ مكتبي كه ميگفت تهذيب نفس به هر پيروزي بزرگي برتري دارد. مكتبي كه ميگفت: ما اخلاق، درس، ورزش» و هيچ گاه تغيير توالي اين سه را نتابيد. اين اگر نقطه پايان اخلاقيات در فوتبال ايران نيست پس چيست؟ ديگر چه خبط و خطايي و چه منكر و فاجعهاي بايد رخ دهد تا بدانيم كه روح فوتبال ايران «سياه» شده است و ديگر ناقوس مرگ معنويت در آن به صدا درآمده؟ ديگر چيزي باقي مانده؟
***
همين شيث را ببينيد! او چگونه به اين لجام گسيختگي رفتاري رسيد؟ جز با بيتفاوتي و بياعتنايي همه مديران و مربيانش؟ جز آن هنگام كه حاجحبيب براي رهايياش از آن شوك مضحك به مسافران پرواز به شيراز وساطت كرد؟
جز آن هنگام كه فحشهاي چارواداري او به هواداران در هنگام ورود به محل تمرين در همه گوشيها «بلوتوث» شد و مديران باشگاه انگار نه انگار؟
جز آن زمان كه مديران باشگاه در جنگ دايي و شيث، شيث بازيكن خطاكار خود ايستادند و روزنامه ارگان باشگاه هم «لي لي» به «لالاي» شيث گذاشت؟ جز آن هنگام كه به جاي دادن بازوبند كاپيتاني حاشيهساز تاريخ فوتبال ايران به شيث، بازوبند پرسپوليس بزرگ، ميراث مكتب شاهين را به او هبه كردند و اين بياخلاق را پرچمدار پرسپوليس به ميدان فرستادند؟ جز اين زمانها؟ شيث اگر شاگردي بزرگان علم و اخلاق را هم كرده بود و در كلاس علامه جعفري و علامه طباطبايي به تلمذ نشسته بود با اين تساهل و تسامع فرهنگي خندهدار نبايد به اين نقطه ميرسيد؟
بايد كه رسيد ...
***
آري، اين چهره فوتبالي است كه قرار بود با نسخههاي فرهنگي آقايان، مكتب اخلاقياش را به دنيا صادر كند. چه طنز تلخي كه حالا عكسها و فيلمهاي ستارههاي اين فوتبال ارزشي در سايتهاي خارجي سوژه ميشود و حيرت هانهايي را برميانگيزد كه ما لامذهب و مبتذل و بياخلاق ميخوانيمشان...
فرجام تراژيكي است، نه؟ اين را بايد از سرداران و سرهنگها و دكتراني پرسيد كه براي آباداني فوتبال آمدند و اين بهشت را ساختند ... دست مريزاد!
[color=darkblue:9a8644af2b]
( رضا عباسي / روزنامه 90 ورزشی )[/color:9a8644af2b]
اين نه حكم كميتهانضباطي باشگاه كه در واقع راي و نظر فرهنگي مسئولان اين باشگاه است.
آرايي كه نشان ميدهد مسئولان اخلاقمدار و فرهنگ دوست پرسپوليس تا چه اندازه نسبت به چنان رفتاري حساسيت دارند و آن را غيراخلاقي و مدحوم ميدانند. آراي، به اندازه2 جلسه محروميت! به اندازه يك تكل از پشت و يا واكنش اعتراضي ساده به تصميم داور. آري، دقيقا تا همين حد... يعني از نگاه مسئولان و بزرگان باشگاه پرسپوليس آنچه شيث مرتكب شده نه يك رسوايي اخلاقي و بيشرمي ملي كه تنها حركتي غيرورزشي بوده كه با رفتاري چون اعتراض به داور و يك تكل خشن برابر ميكند. اين طور نيست؟
***
تقصير شيث و نصرتي نيست. اصلا هم نيست! تقصير اين بيحس فرهنگي و بيتفاوتي اخلاقي است. به راستي نبايد رسيدن به چنين روزهايي را انتظار ميكشيديم؟ آن زمان كه آقايان ستاره! در اعتراض به تماشاگران چيزهاي شرمآوري حواله دادند، آن زمان كه آقايان ستاره! گيج و منگ سرترين حاضر شدند! آن هنگام كه آقايان ستاره در فرودگاه و در لابي هتل شماره تلفن نذري ميدادند! آن هنگام كه ليدري سرشناس در نقش ساقي! سفارش آقايان را به اتاق هتلشان در شبهاي اردو ميبرد، آن هنگام كه آقايان ورزشگاه را با «مستراح» اشتباه گرفتند و به شعور شخصيت همگان نيز زدند، آن هنگام كه اقايان ستاره براي مربي و سرپرست كسي جور كردند، آن هنگام كه مدير و مسئول شبانه براي گندكاري آقايان به دنبال جواز گشت و با بند «پ» افتضاحهاي شبانه را ماستمالي كرد، آن زمان كه فحش خواهر و مادر اين ستاره به آن ستاره از نگاه آقايان معمول و طبيعي شد و آن زمان كه مديران ظاهرالصلاح و ارزش ما همه را ديدند و چشم بستند و ككشان هم نگزيد نبايد انتظار رسيدن به چنين روزهايي را ميكشيديم؟ نبايد؟
***
اين اگر به لجن كشيدن مكتب شاهين نيست پس چيست؟ اين اگر تف كردن به مكتب دكتر اكرامي فقيد نيست پس چيست؟ مكتبي كه ميگفت تهذيب نفس به هر پيروزي بزرگي برتري دارد. مكتبي كه ميگفت: ما اخلاق، درس، ورزش» و هيچ گاه تغيير توالي اين سه را نتابيد. اين اگر نقطه پايان اخلاقيات در فوتبال ايران نيست پس چيست؟ ديگر چه خبط و خطايي و چه منكر و فاجعهاي بايد رخ دهد تا بدانيم كه روح فوتبال ايران «سياه» شده است و ديگر ناقوس مرگ معنويت در آن به صدا درآمده؟ ديگر چيزي باقي مانده؟
***
همين شيث را ببينيد! او چگونه به اين لجام گسيختگي رفتاري رسيد؟ جز با بيتفاوتي و بياعتنايي همه مديران و مربيانش؟ جز آن هنگام كه حاجحبيب براي رهايياش از آن شوك مضحك به مسافران پرواز به شيراز وساطت كرد؟
جز آن هنگام كه فحشهاي چارواداري او به هواداران در هنگام ورود به محل تمرين در همه گوشيها «بلوتوث» شد و مديران باشگاه انگار نه انگار؟
جز آن زمان كه مديران باشگاه در جنگ دايي و شيث، شيث بازيكن خطاكار خود ايستادند و روزنامه ارگان باشگاه هم «لي لي» به «لالاي» شيث گذاشت؟ جز آن هنگام كه به جاي دادن بازوبند كاپيتاني حاشيهساز تاريخ فوتبال ايران به شيث، بازوبند پرسپوليس بزرگ، ميراث مكتب شاهين را به او هبه كردند و اين بياخلاق را پرچمدار پرسپوليس به ميدان فرستادند؟ جز اين زمانها؟ شيث اگر شاگردي بزرگان علم و اخلاق را هم كرده بود و در كلاس علامه جعفري و علامه طباطبايي به تلمذ نشسته بود با اين تساهل و تسامع فرهنگي خندهدار نبايد به اين نقطه ميرسيد؟
بايد كه رسيد ...
***
آري، اين چهره فوتبالي است كه قرار بود با نسخههاي فرهنگي آقايان، مكتب اخلاقياش را به دنيا صادر كند. چه طنز تلخي كه حالا عكسها و فيلمهاي ستارههاي اين فوتبال ارزشي در سايتهاي خارجي سوژه ميشود و حيرت هانهايي را برميانگيزد كه ما لامذهب و مبتذل و بياخلاق ميخوانيمشان...
فرجام تراژيكي است، نه؟ اين را بايد از سرداران و سرهنگها و دكتراني پرسيد كه براي آباداني فوتبال آمدند و اين بهشت را ساختند ... دست مريزاد!
[color=darkblue:9a8644af2b]
( رضا عباسي / روزنامه 90 ورزشی )[/color:9a8644af2b]