[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - خاطرات دوستان از رفتن به استادیوم
صفحه 1 از 4

خاطرات دوستان از رفتن به استادیوم

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:00 am
توسط 20tak
با سلام خدمت همه دوستان گلم در سایت وارش اسپرت ، امروز داشتم یه سری تصویر قدیمی رو مرور میکردم ، یاد بچگی هام افتادم، روزهایی که داداشم منو میبرد استادیوم تا بازی ملوان رو ببینم، و اون روزها رو با امروز مقایسه میکردم، حالا منم بردارزاده خودم رو میبرم استادیوم، تصمیم گرفتم یه تایپیک بزنم که دوستان بیان و خاطرات خودشون رو از رفتن به استادیوم بنویسند، چه از قدیمی قدیم و چه از آخرین خاطرات خودشون ، امیدوارم خاطرات جالبی باشه .

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:10 am
توسط MAZIYAR
حالا من که سنم اون قد زیاد نیست که بخوام زیاد از گذشته بگم.ولی مطمئنا دوستانی مثل یاران میرزا وچک هستند و بیان از گذشته ها برامون بگن.و من بلافاصله منتظرش هستم که نظر سرشار از خاطرش رو بخونم.
من بازیهای زیادی رو رفتم ولی بازی پگاه و شهرداری بندرعباس هیچ وقت از ذهنم نمیره.بازی که یه جنگ تمام عیار شده بود و اون بازی مجیدخان مربیمون بود و یه رشت چشم به پای بازیکنانمون دوخته بودند.
چه روز خوبی بود.
بازی های ملوان رو هم دو تا بازی خیلی بهم حال داد.یکی که بازی ملوان و آبادان رو رفته بودم انزلی.هیچ وقت یادم نمیره که هوری گفته بود نشون دادیم که فوتبال آبادان از گیلان سرتر هست و در اون مشت محکمی تونستیم توی دهن هوری و تمام آبادانیا بزنیم و ان شاالله لگد آخر هم 20 روز دیگه میزنیم تا دیگه دهنشون باز نشه.
بازی ملوان پرسپولیس که ملوان 3 بر 2 توی آزادی برد هم خیلی خوشحالم کرد چون توی اون بازی تهرانیا هرچی که خودشون لایقشون بودند رو به ماها نسبت دادند و به خصوص اینکه به رشتیا هم فحش دادند.
عشق است استادیوم نیم قرنی شهرمون.خدای خاطرست :P :P

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:11 am
توسط 20tak
اولین خاطره من از رفتن به استادیوم.

6 سالم بود و دقیقا یادم نمیاد که ملوان تو لیگ دو بازی میکرد یا لیگ یک

داداشم برای اولین بار منو برد استادیوم، محل نشستنمون یادمه ، درست کنار جایگاه ویژه بود، من و داداشم رفتیم اون بالای بالا ، داداشم عاشق فوتبال و ملوان بود ، بهم میگفت دوست دارم این صحنه ها و ببینی و بعدا که یکم بزرگتر شدی بیارمت تو ملوان تمرین کنی، وقتی که تیم میهمان داشت با اتوبوس میومد منو بلند کرد و گفت بازیکنا رو ببین ، منم خیلی حال میکردم، من از کوچیکی بچه خجالتی بودم و داداشم هر چی میگفت برات بگیرم میگفتم نه نمیخورم، ولی راستیتش از اسکمو خیلی خوشم میومد :x ولی خجالت میکشیدم که به داداشم بگم واسم بخره ، خلاصه هی عمو اسکمویی میومد و میرفت منم بهش نگاه میکردم ، دیگه به کل فوتبال و استادیوم رو از یاد برده بودم ، و فقط به اسکمو فکر میکردم ، خلاصه نیم ساعتی گذشت و یهو اسکمو فروشه اومد جلوی ما که یکی از پشت سرمون بهش گفت عمو سه تا فادن ، منم خوشحال شدم و گفتم الان داداشم دوتا واسه منو خودش میگیره ، ولی دیدم داداشم خیلی غرق فوتباله و اصلا حواسش نیست ، عمو اسکمویی سه تا اسکمو رو داد و رفت ، :x :x منم خیلی ناراحت بودم ، تو همین اوضاع بودم که دیدم یکی زد به پشتم ، گفت عمو بیا اینم مال تو ، اونی که سه تا اسکمو گرفته بود ، یکی واسه من گرفته بود ، چون میدید حواسم به اسکمو فروشه هستش ، برام گرفت :) :) داداشم گفت عمو نمیخواد این اسکمو نمیخوره، اون یارو برگشت گفت آبای ان نیم ساعته عمو اسکمویی یا دنباله کونه ، بازیا نیگاه نوکونه ، خلاصه داداشم یه خنده ای کرد و منم به اسکموی خودم رسیدم .

این اولین خاطره من از رفتنه به استادیومه . /3/

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:15 am
توسط MAZIYAR
در ضمن یادم رفت بازی با مهرکام پارس اسلامشهر هم خیلی خوب بود.در اون بازی هواداری باشگاه به اسلامشهر نیاورد فقط تعدادی از بچه ها خودشون اومدند.
در اون بازی من همش با مهرداد و چند تا از بچه های دیگه در ارتباط بودم و مهرداد هم طبق گفته های من داشت گزارش آنلاین میکرد.گل اول رو خوردیم و چند دقیقه گذشت و گل دوم رو زدیم ولی داماش همش داشت حمله میکرد و مهرداد هی زنگ میزد گل زدیم یا نه؟من میگفتم نه ولی مطمئنم که میزنیم.انگار توی دلم افتاده بود.حتی وقتی داور وقت اضافه رو اعلام کرد توی دلم بود که گل رو میزنیم.و مهرداد بهم زنگ زد که بازی تموم نشد گفتم نه.سرانجام دقیقه 97 باز هم یه بازیکن بومی به دادمون رسید و تعصبش رو به ما نشون داد.واقعا یه روز رویایی برام بود.

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:20 am
توسط MAZIYAR
[quote:600ac59c95="20tak"]اولین خاطره من از رفتن به استادیوم.

6 سالم بود و دقیقا یادم نمیاد که ملوان تو لیگ دو بازی میکرد یا لیگ یک

داداشم برای اولین بار منو برد استادیوم، محل نشستنمون یادمه ، درست کنار جایگاه ویژه بود، من و داداشم رفتیم اون بالای بالا ، داداشم عاشق فوتبال و ملوان بود ، بهم میگفت دوست دارم این صحنه ها و ببینی و بعدا که یکم بزرگتر شدی بیارمت تو ملوان تمرین کنی، وقتی که تیم میهمان داشت با اتوبوس میومد منو بلند کرد و گفت بازیکنا رو ببین ، منم خیلی حال میکردم، من از کوچیکی بچه خجالتی بودم و داداشم هر چی میگفت برات بگیرم میگفتم نه نمیخورم، ولی راستیتش از اسکمو خیلی خوشم میومد :x ولی خجالت میکشیدم که به داداشم بگم واسم بخره ، خلاصه هی عمو اسکمویی میومد و میرفت منم بهش نگاه میکردم ، دیگه به کل فوتبال و استادیوم رو از یاد برده بودم ، و فقط به اسکمو فکر میکردم ، خلاصه نیم ساعتی گذشت و یهو اسکمو فروشه اومد جلوی ما که یکی از پشت سرمون بهش گفت عمو سه تا فادن ، منم خوشحال شدم و گفتم الان داداشم دوتا واسه منو خودش میگیره ، ولی دیدم داداشم خیلی غرق فوتباله و اصلا حواسش نیست ، عمو اسکمویی سه تا اسکمو رو داد و رفت ، :x :x منم خیلی ناراحت بودم ، تو همین اوضاع بودم که دیدم یکی زد به پشتم ، گفت عمو بیا اینم مال تو ، اونی که سه تا اسکمو گرفته بود ، یکی واسه من گرفته بود ، چون میدید حواسم به اسکمو فروشه هستش ، برام گرفت :) :) داداشم گفت عمو نمیخواد این اسکمو نمیخوره، اون یارو برگشت گفت آبای ان نیم ساعته عمو اسکمویی یا دنباله کونه ، بازیا نیگاه نوکونه ، خلاصه داداشم یه خنده ای کرد و منم به اسکموی خودم رسیدم .

این اولین خاطره من از رفتنه به استادیومه . /3/[/quote:600ac59c95]
دمت گرم ابرار.تو حالا کوچیک بودی.من که هروقت میام استادیوم در عرض 90 دقیقه باید 4،5 تا اسکمو بخورم.
ولی دمت گرم خاطره ی باحالی بود

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:23 am
توسط amir131
ان همه اسکمو خوری مازیار کی وقت کونی تیمو تشویق کونی؟ /4/

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:26 am
توسط amir131
بازی با سپاهان جام حذفی خیلی خاطرست خیلی دوییدم تا به اتوبوس رسیدم وگرنه پیاده باید میرفتم البته خیلی ها پیاده رفتند تا خونه اون بازی رو بازی 4 -1 با استقلال هم خیلی حال داد روشونو کم کردیم /11/

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:35 am
توسط damash_city
تمام بازی های داماش خاطرات فراموش نشدنی هستند

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 9:44 am
توسط MAZIYAR
[quote:be9d43e79e="amir131"]ان همه اسکمو خوری مازیار کی وقت کونی تیمو تشویق کونی؟ /4/[/quote:be9d43e79e]
قبل از بازی و بین دو تا نیمه اسکمو خورم ده بره.
هواداری که تشویق نوکونه اصلا استادیوم نیه بهتر ایسه.

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 10:12 am
توسط yaran-mirzakochak
ممنون مازیار جان که یادی از ما کردی . شاید باشند بچه های قدیمی تو سایت هرچند خاطر , خاطرست مهم اینکه خوش بگذره , همیشه تو یاد آدم میمونه قدیم وجدید هم نداره .گذشته فوتبالی ما هم تو دوران تحصیل دقیقآ خورد به اوج فوتبال گیلان جای که برای دیدن بازی سپیدرود وملوان یه زنگ مدرسه رو بی خیال میشدم وبا مساعدت دیوار مدرسه ساعتها وقت مون رو تو ورزشگاه سپری میکردیم هنوز بعد از گذشت 22-23 سال دربی گیلان و دربی رشت مو به مو یادمه شاید همه گذشته فوتبال خودشون رو با یادآوری دیدار این دو تیم خلاصه میکنن ولی برای من بازی بقیه تیمها هم مهم بود هنوز یادم نمیره شکست تیم ملوان از تیم تاز صعود کرده توحید رشت , یادش بخیر به میمنت این شکست صالح نیا مربی اون زمان ملوان بخاطر تنبیه تیمش بازکنان ملوان رو از خمام تا انزلی پیاده برد . البته دو تا از بازیکنان اون زمان توحید به نامهای مسعود نجف زاده وعلی عبد نصرالهی از همکلاسی های من بودن فردای اون روز حسابی بهمون خوش گذشت . البته یکی از بهترین خاطرات قدیمی من جدا از بازی سپیدرود وملوان بازی سال 1364 منتخب گیلان ومازندران تو مرحله نیمه نهای لیگ قدس بود استادیوم مملو از جمعیت بود تا قبل از اون سال فقط سکوهای قدیمی جلو جایگاه به همون شکل بود بقیه سکوها مثل سکوهای پشت دروازه سمت راست استادیوم تختی انزلی بود کوتا , البته به همت هیت فوتبال اون سالها آرام آرام پشت دروازه سمتی که ملوانان کم کم از سمت چپ جایگاه به اون قسمت هجرت کردن شکل گرفت تازه تیرآهنها رو نسب کرده بودن هنوز بتن شده نبود . یادمه مازندرانی ها خیلی آمده بودن با هر ضربه حمیدرضا منصوری فروارد سپیدرودی منتخب گیلان استادیوم موج میزد جغتاپور دروازه بان ملی پوش مازنی باورش شده بود که اینجا گل بخور نیست آرام آرام داشت نیشش باز میشد که شوت سرکش مرحوم قایقران استادیوم رو منفجر کرد . استادیوم غرق شادی شد . ای کاش فیلمی از اون بازی باشه . هرچند داور نامردی کرد و یه گل سالم منصوری رو که تو حالت ریباند زده بود آفساید اعلام کرد ولی بازم بازی با همون نتیجه 1-0 تمام شد ویه خاطر بدی که تو اون بازی اتفاق افتاد سقوط یه تخمه فروش نگون بخت تو قسمت جایگاه تازه تاسیس شده پشت دروازه بود که منجر به مرگ اون بنده خدا شد . مثل اینکه زیاد نوشتم ولی تقصیر خودتونه .

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 10:15 am
توسط onlyrasht
من یادمه ...بچه بودم و با برادرم رفتیم استادیوم ...فکر کنم بازی با یه تیم تهرانی بود ... بازم فکر کنم با پاس بود ...اونروز هوا خیلی گرم بود ... اینقدر اونروز اب خردم که روان برادرم به هم ریخت...چون هر 2 دقیقه بهش میگفتم تشنمه /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 10:24 am
توسط MAZIYAR
[quote:85fa69fd5a="yaran-mirzakochak"]ممنون مازیار جان که یادی از ما کردی . شاید باشند بچه های قدیمی تو سایت هرچند خاطر , خاطرست مهم اینکه خوش بگذره , همیشه تو یاد آدم میمونه قدیم وجدید هم نداره .گذشته فوتبالی ما هم تو دوران تحصیل دقیقآ خورد به اوج فوتبال گیلان جای که برای دیدن بازی سپیدرود وملوان یه زنگ مدرسه رو بی خیال میشدم وبا مساعدت دیوار مدرسه ساعتها وقت مون رو تو ورزشگاه سپری میکردیم هنوز بعد از گذشت 22-23 سال دربی گیلان و دربی رشت مو به مو یادمه شاید همه گذشته فوتبال خودشون رو با یادآوری دیدار این دو تیم خلاصه میکنن ولی برای من بازی بقیه تیمها هم مهم بود هنوز یادم نمیره شکست تیم ملوان از تیم تاز صعود کرده توحید رشت , یادش بخیر به میمنت این شکست صالح نیا مربی اون زمان ملوان بخاطر تنبیه تیمش بازکنان ملوان رو از خمام تا انزلی پیاده برد . البته دو تا از بازیکنان اون زمان توحید به نامهای مسعود نجف زاده وعلی عبد نصرالهی از همکلاسی های من بودن فردای اون روز حسابی بهمون خوش گذشت . البته یکی از بهترین خاطرات قدیمی من جدا از بازی سپیدرود وملوان بازی سال 1364 منتخب گیلان ومازندران تو مرحله نیمه نهای لیگ قدس بود استادیوم مملو از جمعیت بود تا قبل از اون سال فقط سکوهای قدیمی جلو جایگاه به همون شکل بود بقیه سکوها مثل سکوهای پشت دروازه سمت راست استادیوم تختی انزلی بود کوتا , البته به همت هیت فوتبال اون سالها آرام آرام پشت دروازه سمتی که ملوانان کم کم از سمت چپ جایگاه به اون قسمت هجرت کردن شکل گرفت تازه تیرآهنها رو نسب کرده بودن هنوز بتن شده نبود . یادمه مازندرانی ها خیلی آمده بودن با هر ضربه حمیدرضا منصوری فروارد سپیدرودی منتخب گیلان استادیوم موج میزد جغتاپور دروازه بان ملی پوش مازنی باورش شده بود که اینجا گل بخور نیست آرام آرام داشت نیشش باز میشد که شوت سرکش مرحوم قایقران استادیوم رو منفجر کرد . استادیوم غرق شادی شد . ای کاش فیلمی از اون بازی باشه . هرچند داور نامردی کرد و یه گل سالم منصوری رو که تو حالت ریباند زده بود آفساید علام کرد ولی بازم بازی با همون نتیجه 1-0 تمام شد ویه خاطر بدی که تو اون بازی اتفاق افتاد سقوط یه تخمه فروش نگون بخت تو قسمت جایگاه تازه تاسیس شده پشت دروازه بود که منجر به مرگ اون بنده خدا شد . مثل اینکه زیاد نوشتم ولی تقصیر خودتونه .[/quote:85fa69fd5a]
دمت گرم آبرار.واقعا خاطرات گذشتت رو میخونم حال میکنم.امیدوارم دوباره اون خاطرات گذشته تکرار بشه.امیدوارم امثال نجفی دست از سر تیم ریشه دار رشت بردارند.امیدوارم بازیکنان ما رسم جوانمردی و معرفت رو از انزلیچی قایقران یاد بگیرند.امیدوارم دوباره همون شور و نشاط به استادیوم رشت برگرده.
قایقران روحت شاد

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 10:24 am
توسط antiros
[quote:bb7026420c="yaran-mirzakochak"]ممنون مازیار جان که یادی از ما کردی . شاید باشند بچه های قدیمی تو سایت هرچند خاطر , خاطرست مهم اینکه خوش بگذره , همیشه تو یاد آدم میمونه قدیم وجدید هم نداره .گذشته فوتبالی ما هم تو دوران تحصیل دقیقآ خورد به اوج فوتبال گیلان جای که برای دیدن بازی سپیدرود وملوان یه زنگ مدرسه رو بی خیال میشدم وبا مساعدت دیوار مدرسه ساعتها وقت مون رو تو ورزشگاه سپری میکردیم هنوز بعد از گذشت 22-23 سال دربی گیلان و دربی رشت مو به مو یادمه شاید همه گذشته فوتبال خودشون رو با یادآوری دیدار این دو تیم خلاصه میکنن ولی برای من بازی بقیه تیمها هم مهم بود هنوز یادم نمیره شکست تیم ملوان از تیم تاز صعود کرده توحید رشت , یادش بخیر به میمنت این شکست صالح نیا مربی اون زمان ملوان بخاطر تنبیه تیمش بازکنان ملوان رو از خمام تا انزلی پیاده برد . البته دو تا از بازیکنان اون زمان توحید به نامهای مسعود نجف زاده وعلی عبد نصرالهی از همکلاسی های من بودن فردای اون روز حسابی بهمون خوش گذشت . البته یکی از بهترین خاطرات قدیمی من جدا از بازی سپیدرود وملوان بازی سال 1364 منتخب گیلان ومازندران تو مرحله نیمه نهای لیگ قدس بود استادیوم مملو از جمعیت بود تا قبل از اون سال فقط سکوهای قدیمی جلو جایگاه به همون شکل بود بقیه سکوها مثل سکوهای پشت دروازه سمت راست استادیوم تختی انزلی بود کوتا , البته به همت هیت فوتبال اون سالها آرام آرام پشت دروازه سمتی که ملوانان کم کم از سمت چپ جایگاه به اون قسمت هجرت کردن شکل گرفت تازه تیرآهنها رو نسب کرده بودن هنوز بتن شده نبود . یادمه مازندرانی ها خیلی آمده بودن با هر ضربه حمیدرضا منصوری فروارد سپیدرودی منتخب گیلان استادیوم موج میزد جغتاپور دروازه بان ملی پوش مازنی باورش شده بود که اینجا گل بخور نیست آرام آرام داشت نیشش باز میشد که شوت سرکش مرحوم قایقران استادیوم رو منفجر کرد . استادیوم غرق شادی شد . ای کاش فیلمی از اون بازی باشه . هرچند داور نامردی کرد و یه گل سالم منصوری رو که تو حالت ریباند زده بود آفساید علام کرد ولی بازم بازی با همون نتیجه 1-0 تمام شد ویه خاطر بدی که تو اون بازی اتفاق افتاد سقوط یه تخمه فروش نگون بخت تو قسمت جایگاه تازه تاسیس شده پشت دروازه بود که منجر به مرگ اون بنده خدا شد . مثل اینکه زیاد نوشتم ولی تقصیر خودتونه .[/quote:bb7026420c] ممنون منکه واقعا لذت بردم

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 10:25 am
توسط MAZIYAR
[quote:5054564894="onlyrasht"]من یادمه ...بچه بودم و با برادرم رفتیم استادیوم ...فکر کنم بازی با یه تیم تهرانی بود ... بازم فکر کنم با پاس بود ...اونروز هوا خیلی گرم بود ... اینقدر اونروز اب خردم که روان برادرم به هم ریخت...چون هر 2 دقیقه بهش میگفتم تشنمه /10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/[/quote:5054564894]
/10/ /10/ /10/ /10/ /10/

پستارسال شده در: سه شنبه جولاي 12, 2011 10:32 am
توسط antiros
امیدوارم نسل ما که از دیدن فوتبال اون نسل طلایی فوتبال گیلان محروم بود دوباره بتونه همچین نسلیرو ببینه