ماجرای کامل اسیدپاشی به صورت آمنه بهرامی...

آمنه بهرامی نوا (زاده ۷ مهرماه ۱۳۵۶ در تهران) قربانی اسیدپاشی در سال ۱۳۸۳ است.
آمنه دارای فوق دیپلم الکترونیک در دانشگاه آزاد٬ دانشکده واحد اسلام شهر است که پس از فارغ التحصیل شدن در رشته الکترونیک مشغول به کار شد.
او در سال ۱۳۸۳ قربانی اسیدپاشی فردی بنام مجید موحدی قرار گرفت و این ماجرا و از پی آن دادگاه و حکم قصاص صادر شده بازتاب گستردهای در رسانههای ایرانی داخل و خارج از کشور داشت.
پاسخ رد به خواستگاری
در سال ۱۳۸۳ مجید موحدی یکی از همدانشگاهیهای سابقش به او ابراز علاقه کرده و از وی خواستگاری نمود. آمنه پس از پرس و جو متوجه شد که آن شخص چند سال از خودش کوچکتر است و هیچ وجه مشترکی با هم ندارند. از این رو به پیشنهاد ازدواج مجید جواب رد داد.
قربانی اسیدپاشی
پس از یک سلسله مزاحمتهای تلفنی بالاخره در ۱۲ آبان ۱۳۸۳ مصادف با شب نوزدهم ماه رمضان در پارک روبروی بیمارستان رسالت واقع در زیر پل سیدخندان به یکباره مورد حمله مجید قرار گرفت که پس از ۶ ساعت انتظار و کمین نشستن او را یافت که عازم رفتن به خانه از محل کار بود. مجید در یک لحظه محتوی ظرفی پر از اسید کلریدریک را به روی صورت آمنه ریخت و پا به فرار گذاشت. انتقال سریع آمنه به بیمارستان مطهری و سپس بیمارستان لبافینژاد حاصل چندانی دربر نداشت. پس از دو روز مجید دستگیر و به اسیدپاشی اعتراف کرد و روانه بازداشتگاه شد.
تلاش برای مداوا
آمنه بهرامی به امید مداوا و بهبود چندین عمل جراحی در ایران و خارج از کشور داشت داشت.
پس از ماجرای اسیدپاشی آمنه چند ماه در بیمارستان بستری بود و بهرغم تلاش پزشکان آسیب اسید روز به روز بر چشم او تأثیرات بدتری گذاشت. به طوری که تمام کرهٔ چشم و رگهایش را کوچک کرده و از میان برد. عمق سوختگی پوست او هم روز به روز بیشتر شد.
پس از چندماه از بیمارستان با چشمهای بسته که درد و سوزش زیادی داشت و صورت و دستی سوخته مرخص شد.
پزشکان آمنه به او گفتند در ایران برای چشم او کاری نمیشود کرد اما در کشور اسپانیا شهر بارسلونا که در زمینهٔ چشم تخصص زیادی دارند شاید بتوان کاری کرد.
از آنجایی که هزینه رفتن به بارسلونا و مداوا مشکل ساز بود، خانواده آمنه چند ماه کوشش فراوان کردند و در اواخر سال ۸۳ خواهر آمنه توانست مجوز خروج او از کشور و پول بلیط رفت به آن جا را از وزارت بهداشت تهیه کند. مقداری هم اطرافیان پول فراهم کردند و در فروردین ۸۴ آمنه به همراه خواهرش راهی کشور اسپانیا شدند پس از رسیدن به آنجا و بعد از معاینات فراوان دکترها اعلام کردند که اگر زودتر میآمد ممکن بود زودتر به نتیجه برسند ولی الان زمان زیادی باید صرف شود. درمورد چشم چپ وی که در ایران قرار بود تخلیه شود و هنوز هم بخیه شده بود، گفتند به علت اینکه کرهٔ چشم کوچک شده فعلا دست نمیزنند. و چند هفته بعد چشم راست او را عمل کردند ولی گفتند فعلا باید بسته باشد در چند ماه چون آمنه پلک نداشت و تمام پلک او سوخته بود چندین عمل جراحی روی او انجام شد که از بدنش پوست میگرفتند و بر چشم او پیوند میزدند که پلک درست شود.
دوبار دیگر هم چشم راست را عمل کردند. پس از یکسال حدود ۳۵٪ بینایی خیلی ضعیف حاصل شد اما هزینههای درمانی و عملها و حتی سکونت در اسپانیا خارج از توان پرداخت آمنه بود. آقای محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ۲۷ هزار یورو به آمنه برای تامین هزینههای درمانی کمک کرد. روزنامه واشنگتن پست در گزارشی مدعی شد: «آمنه پس از آنکه دچار این حادثه شد تحت حمایت مالی محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران قرار گرفت اما در اوت ۲۰۰۵، تقریباً یک سال پس از وقوع حادثه، محمود * به ریاست جمهوری ایران رسید و پرداخت هزینههای پزشکی بهرامی و هزینه مسکن وی در بارسلون ناگهان متوقف شد.»
حدود یکسال دیگر سپری شد و دوبار دیگر چشمهای او را عمل کردند و چندین بار تا مرز نور دیدن پیش رفت و پوست صورت او را عمل کردند و سلولهای بنیادی را تزریق کردند تا پوست زیرین ترمیم شود. که البته تا ۳ نوبت دیگر میبایست پوست وی عمل شود. در مورد چشمها پزشکان تا ۳ سال دیگر تاریخ دادند که زمان میبرد تا نتیجهای حاصل شود. وضعیت مالی آمنه برای ادامه زندگی و مداوا در اسپانیا تا حدی بغرنج شد او را از آپارتمانش در بارسلون اخراج کردند و اعضای یک سازمان اسپانیایی وی را به پناهنگاه بی خانمان ها که دارای شرایط بسیار نامناسبی بود منتقل کردند. پس از آن آمنه گفت با کمکهای دولت اسپانیا به زندگی و ادامه مداوا در بارسلونا همچنان ادامه میدهد.
وی پس از رفتن به بارسلون و ۱۷ بار عمل جراحی پلاستیک چشم راست خود را نیز از دست داد. و پزشکان پیشنهاد تخلیه چشم او را دادند
کتابی در باره زندگینامهٔ آمنه بهرامی در آلمان با عنوان «چشم در برابر چشم» (به آلمانی: Auge um Auge MVGVerlag Ameneh Bahrami) منتشر شدهاست. این کتاب با چاپ نفیس در دویست و پنجاه صفحه، تصویری از یک دختر جوان و زیبای ایرانی بهدست میدهد که میخواهد مستقل باشد، تحصیل کند و برای خودش به شخصیتی تبدیل شود، دست رد به سینهٔ خواستگارانش میزند، تا اینکه جوانی بهنام مجید که از او دو سال کوچکتر است و او هم دانشجوست خاطرخواهش میشود و وقتی که آمنه به عشق او پاسخ نمیگوید، از روی رنجیدگی، حسادت، حماقت یا میل به جنایتکاری و تبهکاری حادثهای را رقم میزند که ابعاد آن تا امروز به جهان غرب هم کشیده شدهاست.
آمنه بهرامی در کتاب «چشم در برابر چشم» اعلام میکند که هنوز تصمیم خودش را دربارهٔ قصاص یا بخشش مجید نگرفتهاست. او در صحنهای گفتهای از پدربزرگش را نقل میکند. پدربزرگ به او گفته: لذتی که در عفو هست، در انتقام نیست. با این حال آمنه مینویسد که هر شب، وقتی به رختخواب میرود، به لحظهٔ انتقام فکر میکند؛ به لحظهای که با آرامش پیپت را به دست میگیرد و چند قطره اسید در چشمان کسی میپاشد که او را کور کردهاست. آمنه مینویسد: بعد وقتی مجید بیدار میشود، از درد فریاد میزند. درست مثل من که هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشوم فریاد میزنم.
حکم دادگاه
این نخستین بار است که چنین حکمی در ایران صادر شده است.
دادگاهی به ریاست قاضی عزیزمحمدی در روز ششم آذرماه سال ۱۳۸۷ تشکیل شد که با استماع اقامه دعوا از طرف نماینده دادستان و شکوائیه آمنه بهرامی از مجید موحدی خواست در برابر اتهام اسیدپاشی از خود دفاع کند. مجید در پاسخ قاضی که پرسید: اتهام شما اسیدپاشی و از بین بردن دو چشم آمنه بهرامی و ایراد جراحتهای متعدد به صورت او است، قبول داری؟ گفت: بله، قبول دارم. من به صورت آمنه اسید پاشیدم. او همچنین ادامه داد: من دچار فشار روحی و روانی و دیوانه شده بودم. آمنه با رفتارش نشان میداد مرا دوست دارد اما جواب رد میداد.
در پایان جلسه قاضی بار دیگر از متهم خواست آخرین دفاعیاتش را بیان کند. او لایحهای ۱۸ صفحهای به دادگاه ارائه داد که عنوانش «اسید پاش مجرم یا قربانی» بود و سپس گفت: این روزنامهها بودند که جنجال کردند، من کار بدی نکردم. کارم بدتر از اسیدپاشی به صورت ۱۵ دختر در افغانستان نیست که این طور پروندهام را درشت کرده و هر روز با یک تیتر چاپ میکنند. حالا جامعه زیر بار قصاص چشمان من میرود اما اگر آمنه این کار را کرده بود طور دیگری با او برخورد میشد.
با پایان یافتن جلسه دادگاه هیات سه نفره قضات (عزیزمحمدی، بومی و رحیمی) وارد شور شدند و به اتفاق آرا، مجید را به قصاص چشم پس از پرداخت تفاضل دیه محکوم کردند. این جوان به پرداخت دیه در مورد سایر قسمتهای آسیب دیده نیز محکوم شد.
به حکم دادگاه قرار شد که چشمان مجید به عنوان «قصاص» پس از بیهوشی توسط اسید کور شود. این حکم قرار بود ظهر روز شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ در بیمارستان دادگستری و با حضور چند پزشک متخصص چشم انجام شود.
این پرونده پس از تأیید رأی صادرشده از سوی دادگاه توسط دیوان عالی کشور، روز ۲۱ اسفندماه ۸۷ به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد.
آمنه دارای فوق دیپلم الکترونیک در دانشگاه آزاد٬ دانشکده واحد اسلام شهر است که پس از فارغ التحصیل شدن در رشته الکترونیک مشغول به کار شد.
او در سال ۱۳۸۳ قربانی اسیدپاشی فردی بنام مجید موحدی قرار گرفت و این ماجرا و از پی آن دادگاه و حکم قصاص صادر شده بازتاب گستردهای در رسانههای ایرانی داخل و خارج از کشور داشت.
پاسخ رد به خواستگاری
در سال ۱۳۸۳ مجید موحدی یکی از همدانشگاهیهای سابقش به او ابراز علاقه کرده و از وی خواستگاری نمود. آمنه پس از پرس و جو متوجه شد که آن شخص چند سال از خودش کوچکتر است و هیچ وجه مشترکی با هم ندارند. از این رو به پیشنهاد ازدواج مجید جواب رد داد.
قربانی اسیدپاشی
پس از یک سلسله مزاحمتهای تلفنی بالاخره در ۱۲ آبان ۱۳۸۳ مصادف با شب نوزدهم ماه رمضان در پارک روبروی بیمارستان رسالت واقع در زیر پل سیدخندان به یکباره مورد حمله مجید قرار گرفت که پس از ۶ ساعت انتظار و کمین نشستن او را یافت که عازم رفتن به خانه از محل کار بود. مجید در یک لحظه محتوی ظرفی پر از اسید کلریدریک را به روی صورت آمنه ریخت و پا به فرار گذاشت. انتقال سریع آمنه به بیمارستان مطهری و سپس بیمارستان لبافینژاد حاصل چندانی دربر نداشت. پس از دو روز مجید دستگیر و به اسیدپاشی اعتراف کرد و روانه بازداشتگاه شد.
تلاش برای مداوا
آمنه بهرامی به امید مداوا و بهبود چندین عمل جراحی در ایران و خارج از کشور داشت داشت.
پس از ماجرای اسیدپاشی آمنه چند ماه در بیمارستان بستری بود و بهرغم تلاش پزشکان آسیب اسید روز به روز بر چشم او تأثیرات بدتری گذاشت. به طوری که تمام کرهٔ چشم و رگهایش را کوچک کرده و از میان برد. عمق سوختگی پوست او هم روز به روز بیشتر شد.
پس از چندماه از بیمارستان با چشمهای بسته که درد و سوزش زیادی داشت و صورت و دستی سوخته مرخص شد.
پزشکان آمنه به او گفتند در ایران برای چشم او کاری نمیشود کرد اما در کشور اسپانیا شهر بارسلونا که در زمینهٔ چشم تخصص زیادی دارند شاید بتوان کاری کرد.
از آنجایی که هزینه رفتن به بارسلونا و مداوا مشکل ساز بود، خانواده آمنه چند ماه کوشش فراوان کردند و در اواخر سال ۸۳ خواهر آمنه توانست مجوز خروج او از کشور و پول بلیط رفت به آن جا را از وزارت بهداشت تهیه کند. مقداری هم اطرافیان پول فراهم کردند و در فروردین ۸۴ آمنه به همراه خواهرش راهی کشور اسپانیا شدند پس از رسیدن به آنجا و بعد از معاینات فراوان دکترها اعلام کردند که اگر زودتر میآمد ممکن بود زودتر به نتیجه برسند ولی الان زمان زیادی باید صرف شود. درمورد چشم چپ وی که در ایران قرار بود تخلیه شود و هنوز هم بخیه شده بود، گفتند به علت اینکه کرهٔ چشم کوچک شده فعلا دست نمیزنند. و چند هفته بعد چشم راست او را عمل کردند ولی گفتند فعلا باید بسته باشد در چند ماه چون آمنه پلک نداشت و تمام پلک او سوخته بود چندین عمل جراحی روی او انجام شد که از بدنش پوست میگرفتند و بر چشم او پیوند میزدند که پلک درست شود.
دوبار دیگر هم چشم راست را عمل کردند. پس از یکسال حدود ۳۵٪ بینایی خیلی ضعیف حاصل شد اما هزینههای درمانی و عملها و حتی سکونت در اسپانیا خارج از توان پرداخت آمنه بود. آقای محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ۲۷ هزار یورو به آمنه برای تامین هزینههای درمانی کمک کرد. روزنامه واشنگتن پست در گزارشی مدعی شد: «آمنه پس از آنکه دچار این حادثه شد تحت حمایت مالی محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران قرار گرفت اما در اوت ۲۰۰۵، تقریباً یک سال پس از وقوع حادثه، محمود * به ریاست جمهوری ایران رسید و پرداخت هزینههای پزشکی بهرامی و هزینه مسکن وی در بارسلون ناگهان متوقف شد.»
حدود یکسال دیگر سپری شد و دوبار دیگر چشمهای او را عمل کردند و چندین بار تا مرز نور دیدن پیش رفت و پوست صورت او را عمل کردند و سلولهای بنیادی را تزریق کردند تا پوست زیرین ترمیم شود. که البته تا ۳ نوبت دیگر میبایست پوست وی عمل شود. در مورد چشمها پزشکان تا ۳ سال دیگر تاریخ دادند که زمان میبرد تا نتیجهای حاصل شود. وضعیت مالی آمنه برای ادامه زندگی و مداوا در اسپانیا تا حدی بغرنج شد او را از آپارتمانش در بارسلون اخراج کردند و اعضای یک سازمان اسپانیایی وی را به پناهنگاه بی خانمان ها که دارای شرایط بسیار نامناسبی بود منتقل کردند. پس از آن آمنه گفت با کمکهای دولت اسپانیا به زندگی و ادامه مداوا در بارسلونا همچنان ادامه میدهد.
وی پس از رفتن به بارسلون و ۱۷ بار عمل جراحی پلاستیک چشم راست خود را نیز از دست داد. و پزشکان پیشنهاد تخلیه چشم او را دادند
کتابی در باره زندگینامهٔ آمنه بهرامی در آلمان با عنوان «چشم در برابر چشم» (به آلمانی: Auge um Auge MVGVerlag Ameneh Bahrami) منتشر شدهاست. این کتاب با چاپ نفیس در دویست و پنجاه صفحه، تصویری از یک دختر جوان و زیبای ایرانی بهدست میدهد که میخواهد مستقل باشد، تحصیل کند و برای خودش به شخصیتی تبدیل شود، دست رد به سینهٔ خواستگارانش میزند، تا اینکه جوانی بهنام مجید که از او دو سال کوچکتر است و او هم دانشجوست خاطرخواهش میشود و وقتی که آمنه به عشق او پاسخ نمیگوید، از روی رنجیدگی، حسادت، حماقت یا میل به جنایتکاری و تبهکاری حادثهای را رقم میزند که ابعاد آن تا امروز به جهان غرب هم کشیده شدهاست.
آمنه بهرامی در کتاب «چشم در برابر چشم» اعلام میکند که هنوز تصمیم خودش را دربارهٔ قصاص یا بخشش مجید نگرفتهاست. او در صحنهای گفتهای از پدربزرگش را نقل میکند. پدربزرگ به او گفته: لذتی که در عفو هست، در انتقام نیست. با این حال آمنه مینویسد که هر شب، وقتی به رختخواب میرود، به لحظهٔ انتقام فکر میکند؛ به لحظهای که با آرامش پیپت را به دست میگیرد و چند قطره اسید در چشمان کسی میپاشد که او را کور کردهاست. آمنه مینویسد: بعد وقتی مجید بیدار میشود، از درد فریاد میزند. درست مثل من که هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشوم فریاد میزنم.
حکم دادگاه
این نخستین بار است که چنین حکمی در ایران صادر شده است.
دادگاهی به ریاست قاضی عزیزمحمدی در روز ششم آذرماه سال ۱۳۸۷ تشکیل شد که با استماع اقامه دعوا از طرف نماینده دادستان و شکوائیه آمنه بهرامی از مجید موحدی خواست در برابر اتهام اسیدپاشی از خود دفاع کند. مجید در پاسخ قاضی که پرسید: اتهام شما اسیدپاشی و از بین بردن دو چشم آمنه بهرامی و ایراد جراحتهای متعدد به صورت او است، قبول داری؟ گفت: بله، قبول دارم. من به صورت آمنه اسید پاشیدم. او همچنین ادامه داد: من دچار فشار روحی و روانی و دیوانه شده بودم. آمنه با رفتارش نشان میداد مرا دوست دارد اما جواب رد میداد.
در پایان جلسه قاضی بار دیگر از متهم خواست آخرین دفاعیاتش را بیان کند. او لایحهای ۱۸ صفحهای به دادگاه ارائه داد که عنوانش «اسید پاش مجرم یا قربانی» بود و سپس گفت: این روزنامهها بودند که جنجال کردند، من کار بدی نکردم. کارم بدتر از اسیدپاشی به صورت ۱۵ دختر در افغانستان نیست که این طور پروندهام را درشت کرده و هر روز با یک تیتر چاپ میکنند. حالا جامعه زیر بار قصاص چشمان من میرود اما اگر آمنه این کار را کرده بود طور دیگری با او برخورد میشد.
با پایان یافتن جلسه دادگاه هیات سه نفره قضات (عزیزمحمدی، بومی و رحیمی) وارد شور شدند و به اتفاق آرا، مجید را به قصاص چشم پس از پرداخت تفاضل دیه محکوم کردند. این جوان به پرداخت دیه در مورد سایر قسمتهای آسیب دیده نیز محکوم شد.
به حکم دادگاه قرار شد که چشمان مجید به عنوان «قصاص» پس از بیهوشی توسط اسید کور شود. این حکم قرار بود ظهر روز شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ در بیمارستان دادگستری و با حضور چند پزشک متخصص چشم انجام شود.
این پرونده پس از تأیید رأی صادرشده از سوی دادگاه توسط دیوان عالی کشور، روز ۲۱ اسفندماه ۸۷ به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد.