[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - .....>زنگ تفریح< ....

.....>زنگ تفریح< ....

پیشنهادات و انتقادات + مطالب متفرقه ورزشی، اجتماعی، تاریخی و... (ارسال های سیاسی حذف خواهند شد) را در این بخش قرار دهید.

مديران انجمن: meraj130, antiros

پستتوسط pedram_1367 » چهارشنبه فبريه 29, 2012 7:15 am

خاطره ای از پروفسور حسابی و انیشتین
پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین وآخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود، در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسور انیشتین تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار انیشتین برایشان مشخص میشود پس ازملاقات با پروفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور انیشتین تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید.

پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند:
وقتی برای اولین بار با بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت انیشتین روبرو شدم ایشان را بی اندازه ساده، آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش، به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفترکارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست، نظریه خود را درارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد.

یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات انیشتین رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام، دیگر ازخوشحالی نمی توانستم نفس بکشم، در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند، به این ترتیب با پیگیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا انیشتین، بهترین آزمایشگاه نورآمریکا در دانشگاه شیکاگو، با امکانات لازم را در اختیار من قرار دادند و درخوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند،اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم، متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است، بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم، رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است، گفتم اما با این روش امکان سوءاستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطاهای احتمالی همکاران خیلی ناچیز است.

بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روزدفاع مشخص شد، با تشویق حاضرین در جلسه، وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم انیشتین در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند، من که کاملا مضطرب شده و دست و پای خود را گم کرده بودم با اشاره ی پروفسور انیشتین و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور انیشتین من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیر الان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیارشماست.

آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت انیشتین از نظریه خودم دفاع می کردم و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسان وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست. بعد از کسب درجه دکترا انیشتین به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم .
نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط pedram_1367 » چهارشنبه فبريه 29, 2012 7:17 am

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره.



روز اولی که به مدرسه جدید آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .



نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت.



او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟

یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند.



اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند:

اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد.





و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و...



به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.



آری ویژگی برجسته او، تعریف و تمجیدهایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت.



آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود.

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم.

پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری­اش رفتم، دلیل علاقه­ام را جذابیت سحرآمیزش میدانستم.



و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:

برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟

همسرم جواب داد :

من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم.

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.

شاد بودن، تنها انتقامی است که می­توان از زندگی گرفت.



آیا می دانید این داستان از کیست؟

ارنستو چه گوارا
نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط pedram_1367 » چهارشنبه فبريه 29, 2012 7:19 am

حقیقتی کوچک از نگرش صحیح


حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را صد در صد بسازند

اگر
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
برابر باشد با
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

آیا برای خوشبختی و موفقیت تنها تلاش سخت كافیست؟
تلاش سخت (Hard work)
H+A+R+D+W+O+R+K
8+1+18+4+23+15+18+11= 98 %

آیا دانش صد در صد ما را به موفقیت می رساند؟
دانش (Knowledge)
K+N+O+W+L+E+D+G+E
11+14+15+23+12+5+4+7+5= 96 %

عشق چگونه ؟
عشق (Love)
L+O+V+E
12+15+22+5= 54 %

خیلی از ما فکر می کردیم که اینها مهمترین باشند، مگه نه ؟!
پس چه چیز 100 % را می سازد ؟؟؟

پول ؟
پول (Money)
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72 %

نه
اینها كافی نیستند، پس برای رسیدن به اوج چه باید كرد؟!
.
.
.
نگرش (Attitude)
A+T+T+I+T+U+D+E
1+20+20+9+20+21+4+5= 100 %


آری !
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم
زندگی 100% خواهد شد
نگرش، همه چیز را عوض می کند
نگاهت را تغییر بده و چشمهایت را دوباره بشوی
همه چیز عوض می شود
نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط pedram_1367 » چهارشنبه فبريه 29, 2012 7:20 am

تصاویر 360 درجه از نقاط مختلف دنیا ...

http://www.ashookfilm14.in/forum/showth ... 19868.html
نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط RASHTBOY » پنج شنبه مارس 01, 2012 12:11 pm

بعد از بازی ایران - قطر ، اشکان دژاگه خبر داد که فصل بعد حتماً حتماً در ملوان بندر انزلی توپ خواهم زد . /10/ /10/ /10/
نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

پستتوسط The_King_of_rasht » پنج شنبه مارس 01, 2012 12:19 pm

[quote:8fa52bece1="RASHTBOY"]بعد از بازی ایران - قطر ، اشکان دژاگه خبر داد که فصل بعد حتماً حتماً در ملوان بندر انزلی توپ خواهم زد . /10/ /10/ /10/[/quote:8fa52bece1]

اين ديگه جوك سال بود :lol: :lol: :lol: :lol:
ما باز میگردیم

نماد کاربر
The_King_of_rasht
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3522
تاريخ عضويت: پنج شنبه اکتبر 20, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر مقدس رشت . دباغیان

پستتوسط pedram_1367 » جمعه مارس 09, 2012 6:31 am

[size=18:5e8b58dc6b]مصاحبه با حسن رضياني , بازيگر نقش عين الله باقر زاده (+عکس)[/size:5e8b58dc6b]

سايت قديمي ها مي نويسد :
همان عين الله دهه پنجاه بود، فقط گذر زمانه ي نا اهل، برف سپيدي را به موهايش نشانده بود. اما عين الله بي اعتنا به گذشته مي خنديد. در خانه را كه گشود، صفا و صميميت حسن رضياني و همسرش مهماني ما را پذيرفت و سيبيل رضياني پشت خنده هاي دلنشين، پذيراي ما شد تا برگرديم به همان دوره طلايي سينماي گذشته!
وقتي با حسرت، خاطرات سال هاي بر باد رفته را مرور مي كرد ما را به ياد حكايت همان زماني مي انداخت كه وقتي صمد آقا ليلا را مي قاپيد و سر او بي كلاه مي ماند. واقعا كه زمانه بي ترديد خشونت گذر را به جان آدمي مي اندازد تا شكستگي جسمي را به او بدهد. براي اين بزرگان هنر، طهران اما حال و هواي تهران را ندارد، نه مكتب خانه اي كه صمد را به مدرسه بفرستد و نه فيلم ساز حرفه اي كه آرتيستي صمد را به همراه داشته باشد و نه خنده اي كه هنرمندانه، صمد و عين الله را كنار هم جاودانه كند و نه ... فقط يادي از جويبار عمر او مانده كه ما اندكي از آن را امروز به يادگار از او خواهيم گرفت و ماندگار خواهيم كرد. گرچه عين الله خود ماندگار است و تا ابد خواهد ماند ...

[color=red:5e8b58dc6b]جناب رضياني به عنوان سوال اول بيوگرافي خودتان را بگوييد؟[/color:5e8b58dc6b]
اول از هر چيز سلام به تمام خوانندگان مجله اينترنتي قديمي ها عرض مي كنم. من سال 1310 در مشهد متولد شدم دوران دبيرستان را آنجا سپري كردم. بعد از دبيرستان به تهران آمدم و به هنرستان عالي رفتم و در رشته تئاتر و فن بيان فارغ التحصيل شدم. چند سالي هم به عنوان استاد در مدرسه عالي دختران ايران در ونك به 2500 نفر فن بيان تدريس مي كردم و افتخاري براي من بود كه سمت استادي بر عهده داشتم.
خيلي ها فكر نمي كردند كه من آنجا دوام بياورم براي اينكه دختر خانم ها خيلي شيطنت مي كردند. ولي با اين حال بسياري از اين بچه ها اظهار مرحمت داشتند كه من در خدمتشان باشم و با محبت، لطف و در نهايت انصاف و انسانيت حرف هاي من را مي پذيرفتند.

[color=red:5e8b58dc6b]به صورت حرفه اي در چه زماني وارد كار هنر شديد؟[/color:5e8b58dc6b]
من از سن ده سالگي وارد كار تئاتر شدم و كار سينما را با آقاي رئيس فيروز در سال 1338 براي فيلم فرشته وحشي شروع كردم. من بسيار مورد عنايت و لطف آقاي رئيس فيروز قرار گرفتم و هر جا مي نشست به من اظهار لطف مي كرد.

[color=red:5e8b58dc6b]كار با گروه آقاي پرويز صياد چگونه بود؟[/color:5e8b58dc6b]
كار با پرويز صياد عالي بود و صميمانه با هم كار مي كرديم، حب و بغضي درباره مسائل مختلف نداشتيم. در واقع ما بازي نمي كرديم، همان زندگي روزمره و طبيعي ما بود كه انجام مي داديم و در نهايت صميميت در خدمت دوستان بوديم.

[color=red:5e8b58dc6b]يك خاطره خوب از آن دوران بگويد؟[/color:5e8b58dc6b]
تمام لحظات و روزهايي كه ما فيلم برداري مي كرديم براي من خاطره بود و الان دقيقا خاطرم نيست. ولي يك خاطره بسيار قديمي در ذهن دارم: روزي آقاي ناشناسي به من زنگ زد و گفت: من نويسنده و كارگردان هستم مي خواهم با شما ملاقات كنم، - آن موقع ما سيد خندان زندگي مي كرديم - آن مرد آمد و گفت: من فلاني هستم و مرا بوسيد و گفت: مي خواهم يك يادگاري از من داشته باشيد او يك سكه پهلوي به من داد، اين آقا پرويز صياد بود. به هر حال آقاي صياد را فراموش نمي كنم خيلي بزرگوار و با محبت بود الان هم با هم در تماس هستيم و هر كجا باشد با من تماس مي گيرد.
[color=red:5e8b58dc6b]
آقاي رضياني در مورد سينماي امروز و ديروز صحبت كنيد؟ چرا سينماي قبل از انقلاب پر طرفدار بود و امروز با اين همه هنرپيشه هاي زيبا و تحصيل كرده سينما رونقي ندارد؟[/color:5e8b58dc6b]
دليلش نبود صميميت بين هنرپيشه هاست. همه تقريبا براي همديگر مي زنند و دشمن همديگر هستند ناگفته نماند حسادت در سينماي امروز زياد است و اصلا اين را نمي پسندم.
من نارضايتي از سينماي آن موقع و امروز ندارم ولي به هر حال صميميتي كه آن موقع بود امروز نمي بينم. وقتي آدم وارد كادر سينماي امروز مي شود، بغض مي كند، همه با يك نظر ديگر به آدم نگاه مي كنند، ولي آن موقع خيلي راحت حرفمان را مي زديم. الان هم وقتي يادي از گذشته مي شود مثل الان كه شما يادآوري كرديد، براي من آن گذشته ها بسيار شيرين هست و چه زود مثل برق گذشت. هم خوب بود و هم زود سپري شد.

[color=red:5e8b58dc6b]از هنرمندهاي زمان خودتان با چه كساني رفت و آمد و يا در ارتباط هستيد؟[/color:5e8b58dc6b]
من با تمام هنرمنداني كه در گذشته كار كردم تقريبا در تماس هستم و همه شان را دوست دارم ولي محمود بهرامي - اين گفتگو قبل از درگذشت زنده ياد محمود بهرامي بود – در دل من جايگاه ويژه اي دارد و هميشه با هم در تماس هستم.

[color=red:5e8b58dc6b]چه صحبتي با هنرمندان امروز داريد؟ هنرمندني كه امروز كار مي كنند؟[/color:5e8b58dc6b]
هنرمندان امروز با استعداد و پر انرژي هستند پيداست كه به اين كار عشق مي ورزند و از همه مهمتر باسواد هستند و براي هنرمندان امروز ارزش قائلم. البته اميدوارم به همديگر حسادت نكنند چون اين مسئله واقعا كشنده هست. تنها صحبت من با كساني كه مي خواهند وارد اين كار شوند اين است كه بايد تحصيلات سينمايي را داشته باشند.

[color=red:5e8b58dc6b]آرزوي شما چيست؟[/color:5e8b58dc6b]
آرزوي من موفقيت و توفق همه كساني است كه به سينما علاقه دارند. تشويقشان مي كنم، عاشقشان هستم و دوستشان مي دارم. اگر راهنمايي در ذهن داشته باشم با صميميت به آنها منتقل مي كنم. همسر من مي داند و هميشه به من مي گويد بعضي چيز ها را نبايد گفت و من مي گويم نه، بعضي وقت ها آدم بايد حرفش را بزند و بعد ها وقتي ما نيستيم شايد حرف من قفل بسته اي را باز كند.



نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط sansi » جمعه مارس 09, 2012 9:19 am

بچه ها این یکی از قدیمی ترین آهنگهای ایرانه برای باباتون بزارین حتما خوششون میاد چینی بند
زن
http://samfonibox6.com/Darvish%20Javida ... %20zan.mp3
نماد کاربر
sansi
کاربر نیمه حرفه ای
کاربر نیمه حرفه ای
 
پست ها : 303
تاريخ عضويت: يکشنبه ژانويه 22, 2012 12:00 am
محل سکونت: شهرباران

پستتوسط ARYANST122 » يکشنبه مارس 18, 2012 1:11 pm

(گذشته از طنز بودن مطلب؛ نکات جالبی داره)

1. شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: « لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!» تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد!

2. منگول جان، آی بزغاله با توام! 75 درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!)

3. حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: « بزک نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش ... .» من همانجا زیر لب گفتم ایول حبه همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گاف ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری وپشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو.
جان دهم اما نمیرد خاک من
نماد کاربر
ARYANST122
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1556
تاريخ عضويت: چهارشنبه دسامبر 07, 2011 12:00 am
محل سکونت: گلسار خیابان 122

پستتوسط pedram_1367 » يکشنبه مارس 18, 2012 4:46 pm

پیرترین مانکن جهان با 82 سال سن ...

دفنا سلفه مانکن ۸۲ ساله انگلیسی پا روی تمام کلیشه های مد گذاشته و تنها مانکنی هست که با این سن و سال در بریتانیا و در جهان مد به طور رسمی فعالیت میکندو زیبا ترین پیرزن جهان به حساب می اید.

دفنا از ۲۰ سالگی وارد این عرصه شده و بعد از سالها همچنان یک مدل میباشد و روزانه ۱۰۰۰ پوند معادل ۲ میلیون تومان ایران درآمد دارد.

او میگوید هرگز هیچ عملی زیبایی انجام نداده است و همین امر موجب شده تا امروز یک مانکن باقی بماند.
او در ابتدا ۱۷۰ سانتی متر قد و ۶۵ کیلو وزن داشت که اکنون حتی لاغرتر نیز شده است، او بهترین رژیم غذایی را رژیم بدون الکل توام با ماهی و سبزیجات میداند.

نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط pedram_1367 » يکشنبه مارس 18, 2012 5:01 pm

یه بازی می ذارم بد نیست ...
http://www.pichak.net/fun/game-online/16/index2.htm
نماد کاربر
pedram_1367
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2725
تاريخ عضويت: چهارشنبه جولاي 13, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر باران ( RASHT )

پستتوسط The_King_of_rasht » يکشنبه مارس 18, 2012 7:19 pm

[quote:6a5b51ff8f="pedram_1367"]یه بازی می ذارم بد نیست ...
http://www.pichak.net/fun/game-online/16/index2.htm[/quote:6a5b51ff8f]

ركورد من21
ما باز میگردیم

نماد کاربر
The_King_of_rasht
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3522
تاريخ عضويت: پنج شنبه اکتبر 20, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر مقدس رشت . دباغیان

پستتوسط ARYANST122 » يکشنبه مارس 18, 2012 7:26 pm

رکورد من 15 دمشگرم جلو زدم /11/ /11/
جان دهم اما نمیرد خاک من
نماد کاربر
ARYANST122
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1556
تاريخ عضويت: چهارشنبه دسامبر 07, 2011 12:00 am
محل سکونت: گلسار خیابان 122

پستتوسط ali_damashi » يکشنبه مارس 18, 2012 7:46 pm

من 20 :lol:
نماد کاربر
ali_damashi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2474
تاريخ عضويت: دوشنبه ژانويه 09, 2012 12:00 am

پستتوسط reza_932 » يکشنبه مارس 18, 2012 8:38 pm

آیا میدانستید با همین کارتهای عضو شبکه شتاب که در دست دارید میتوانید بجای دریافت وجه نقد از این دستگاه و اون دستگاه درزهای لپتاپتان را تمیز کنید؟!!؟
نماد کاربر
reza_932
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 162
تاريخ عضويت: چهارشنبه دسامبر 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت

قبليبعدي

بازگشت به متفرقه

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 2 مهمان

cron