[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/bbcode.php on line 483: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4752: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4754: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4755: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions.php on line 4756: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at [ROOT]/includes/functions.php:3887)
تالارهای گفتمان هواداران داماش گیلان • مشاهده مبحث - .....>زنگ تفریح< ....

.....>زنگ تفریح< ....

پیشنهادات و انتقادات + مطالب متفرقه ورزشی، اجتماعی، تاریخی و... (ارسال های سیاسی حذف خواهند شد) را در این بخش قرار دهید.

مديران انجمن: meraj130, antiros

پستتوسط armilad » شنبه جولاي 27, 2013 9:21 pm

[color=black:c56608a972]اینم برای همکاران و هم رشته ای های خودم مهندسین عزیز معمار و مهندسین عمران[/size]

مناظره بتن وفولاد
گفت فولاد بتن را روزی که تو این قدر چرا مرموز ای؟
در کشش مثل لبو می‌مانی در خمش هم که خودت می‌دانی
گفتی از علم تخــطی نکنی پس چرا کرنش خطی نکـنی؟
تا مسلح نشوی از فولاد تو ای و این همه عیب و ایراد
غالباً کیفیـت‌ات پایین است اصلا انگار که made in چین است...
کنترل کرده کسی جان تو را؟ نسبت آب به سیمان تو را؟
آخر این قدر تخلخل از چی ست؟ غالبا ویبره ات کافی نی ست
چند هفته همه سرگردان اند‌ تا عمل آوری‌ات گردانند
ناظر و کارگر و کارآموز آب باید بدهندات هر روز
حرف من را بشنو باور کن برو ورزش بکن و لاغر کن
شده ابعاد تو بسیار زیاد مثلا تیرِ نود در هفتاد
سازه های بتنی سنگین است سرعت ساخت‌شان پایین است


در جوابش بتن آمد به سخن‌ گفت آخر تو چه دانی از من؟
گرچه از آب ام و سیمان ام و سنگ هرگز اما نزنم مثل تو زنگ
بیخودی مثل تو کرنش نکنم زیر هر بار کمانش نکنم
نیست فولاد خفن‌تر از من من نمی‌ترسم از آتش اصلاً
اتصالات درون‌ات ناجور هیکل‌ات پر شده از جوش غرور
سخنی بین من و بین تو نیست هر چه باشد پی‌ات آخر بتنی ست[/color:c56608a972]
داماش:یه حس مالکیت
نماد کاربر
armilad
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 281
تاريخ عضويت: شنبه آپريل 20, 2013 12:00 am
محل سکونت: شهربارانهای نقره ای

پستتوسط abarar1989 » يکشنبه جولاي 28, 2013 1:35 am

نماد کاربر
abarar1989
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 4808
تاريخ عضويت: دوشنبه جولاي 04, 2011 12:00 am
محل سکونت: Rasht

پستتوسط fire_boy » يکشنبه جولاي 28, 2013 2:43 am

[size=18:7c5239947f][color=black:7c5239947f]پایان تلخ عشق پسر20ساله و دختر16ساله؛ یکی خودسوزی کرد، دیگری حلق آویز شد[/color:7c5239947f][/size:7c5239947f]

دختر نوجوان و 16ساله‌ای به نام «یاسمن» در شهر یاسوج، یک ماه پیش، اقدام به خودسوزی کرد و یک هفته پس از آن در بیمارستانی در شهر اصفهان از دنیا رفت.
آنگونه که برخی نزدیکان او گفته‌اند، یاسمن برای ازدواج با پسر مورد علاقه‌اش با مخالفت جدی برخی اعضای خانواده مواجه شد، با این حال او برای رسیدن به شریک زندگی خود تلاش بسیاری کرد اما به جایی نرسید و برخی اعضای خانواده برای ممانعتش از این کار با او به تندی برخورد کردند. پس از آن اما یاسمن و خواستگارش همچنان بر خواسته خود ایستادند، اما مقاومت آنان به‌جایی نرسید. این روایتی است از روز تلخ اقدام به خودکشی این دختر نوجوان: «یاسمن پس از برخوردی که با او شد، به آرامی و بی‌سروصدا برای خودکشی اقدام کرد، تنها چند روزی از انزلیچی خواهر بزرگترش می‌گذشت و خانه آنها هنوز شلوغ بود و گاهی میهمانانی می‌آمدند و می‌رفتند، یاسمن از همین فرصت استفاده کرد و به سراغ خانه یکی از همسایه‌ها رفت و از آنها تقاضای نفت به بهانه درست‌کردن کباب برای میهمانان کرد، خانم همسایه هم با نیت خیر دبه کوچک نفت را به دستش داد، او اما با همین نفت به یکی از اتاق‌های خالی خانه رفت، دبه را روی سر خودش خالی کرد و کبریت را کشید... شعله‌های سوزناک آتش یاسمن را در آغوش کشیدند، فریادش به گوش اهالی خانه رسید، با اضطراب و عجله خود را به او رساندند، اما با مقداری تاخیر، یکی از اهالی خانه از دستپاچگی و برای نجات جان دخترک که در میان شعله‌ها ضجه می‌زد بر روی او آب ریخت، اما همین آب کار را خراب‌تر کرد.»
این قسمت ماجرا روز بعد در بیمارستانی در اصفهان معلوم شد وقتی پزشکان بیمارستان، میزان عفونت تنش ناشی از سوختگی را اعلام کردند.
آن سوی این ماجرا جوان عاشقی داشت به نام «جواد» 20ساله، که از یاسمن خواستگاری کرده بود، او بلافاصله پس از شنیدن خبر خودسوزی یاسمن خود را به اصفهان و بالای تخت محل بستری شدنش رساند، یاسمن هفت شب و روز را در آنجا بستری بود و در همه آن 168ساعت، جواد بالای سرش بود و از تن سوخته‌اش پرستاری می‌کرد، در همان روزهای دردناک بیمارستان بود، که به درخواست جواد و رضایت پدر و مادر یاسمن صیغه محرمیت میان آن دو اگرچه دیر اما عاقبت خوانده شد تا اگر انزلیچی این قصه زنده از اصفهان برگشت، در مراسمی دیگر با هم پای سفره عقد رسمی بنشینند. این قصه اما تلخ‌تر از آن بود که شیرینی انزلیچی و سفره عقد به خود ببیند. تن یاسمن زیر لهیب آتش‌سوختگی و عفونت شدید، دوام نیاورد و جواد را تنها گذاشت و رفت. جنازه انزلیچی مرده را به شهر زادگاهش دهدشت منتقل کردند. در همه مراسم ختم، جواد، داماد دقیقه‌نودی خانواده آنجا بود و از ته دل برای عشق به خاک‌آرمیده‌اش ناله می‌کرد. مراسم ختم که تمام شد جواد به یاسوج و نزد خانواده‌اش برگشت.
10 روز از مرگ یاسمن گذشته بود. اما او توان ماندن نداشت و عاقبت کار خودش را کرد. این روایت «میلاد آریانژاد» برادر جواد است که گفته: «ظهر آن روز جواد تا قبل از ناهار خواب بود، برای غذا بیدارش کردیم، جواد ماکارونی دوست داشت و مادرم به عشق او برایش این غذا را درست کرده بود، اما برخلاف همیشه جواد غذا نخورد، از مادرم کلید انباری را گرفت، به انباری رفت، طنابی را از آنجا برداشت و به جنگل بلوطی که انتهای کوچه بود رفت، چند لحظه بعد سروصدا و فریادی از کوچه شنیدیم، با عجله بیرون آمدیم و خبر دادند یک‌نفر بالای تپه خودش را از یک درخت بلوط حلقه‌آویز کرده .
من با سرعت بالا رفتم تن بی‌جان برادرم را دیدم که میان زمین و آسمان از درختی آویزان بود. تا او را پایین کشیدیم و به بیمارستان رساندیم، تمام کرده بود. جواد روزهای قبل که در مراسم یاسمن بود، به پدر و مادرم پیامک می‌زد که من خودم را می‌کشم، اما اینجا و در خانه یاسمن نه، وقتی به خانه خودمان آمدم. مدتی که آنجا بود همیشه حواسمان به او بود فقط 10دقیقه غفلت کردیم و او کار خودش را کرد.
8O 8O
===========
نمیدونم تو این قسمت(زنگ تفریح) گذاشتم درست هست یا نه...
از وقتی این مطلبو خوندم آدم نیستم خیلی حالم گرفته شد...
روحتون شاد... :?

http://www.khabaronline.ir/detail/305661/society/events
تصوير
fire_boy
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
 
پست ها : 636
تاريخ عضويت: جمعه ژانويه 18, 2013 12:00 am
محل سکونت: ☂ رشـــــت ☂

پستتوسط golsar-boy » يکشنبه جولاي 28, 2013 6:21 am

ساختار یک اداره دولتی در ایران

[align=center:47accdb4de][img:47accdb4de]http://adlet.ir/iransun/uploads/91/12/CariCa/9.jpg[/img:47accdb4de][/align:47accdb4de]
Be Careful
This is DAMASH
نماد کاربر
golsar-boy
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 2012
تاريخ عضويت: پنج شنبه جولاي 19, 2012 12:00 am
محل سکونت: گلسار 134

پستتوسط mahmood1331 » يکشنبه جولاي 28, 2013 7:37 am

[color=green:54507947ba][size=24:54507947ba]عکس:پیام خواهر دوقلوی یکی از سه کوهنورد مفقود شده[/size:54507947ba][/color:54507947ba]




به نقل از اوج نیوز،آیدا بزرگی در پیامی که در شبکه اجتماعی خود منتشر کرده،نوشته است:

سلام به همه مردم عزیزمون که این چند روز از سرتاسر دنیا به ما دلگرمی و انرژی دادن ضمن تشکر و التماس دعا خواهش می کنم برای من پیام تسلیت نفرستین چون برادره من زندس.

میخوام بی پرده بنویسم که دلم برات تنگ شده دو هفته ای میشه که صداتو نشنیدم و بهت نگفتم مواظبه خودت باش موقعه رفتن تو فرودگاه انقدر شوقه رفتن داشتی که حتی نذاشتی ببوسمت, بغلت کردم و چند ثانیه تنتو به تنم فشردم و در حالی که اشک تو چشمام حلقه زده بود و تو نمیخاستی که گریه کنم از بغلم اومدی بیرونو گفتی کفایت میکنه ولی اون چند ثانیه بغل کردنت اصلن کفایت نمیکرد.

آیدین , چقد پشیمونم که به زور تو بغلم نگهت نداشتم چقد پشیمونم که صورتتو تو دستام نگرفتم و تو چشمات نگاه نکردم و بهت نگفتم اگه تو نباشی میمیرم , چقد پشیمونم که شاید واسه آخرین بار نبوسیدمت.

تفاوته به دنیا اومدنه من و تو فقط 5دقیقه بوده , تو 5دقیقه دیرتر از من به دنیا اومدی ولی واسه رفتنت از پیشم خیلی زوده.

اینارو مینویسم که بیای و بخونی و بدونی که شبا عکستو رو قلبم میذاشتمو تا صبح مواظب بودم تکون نخوره تا صدا و انرژی تپشه قلبم که 9ماه تو فاصله ی چند سانتیمتری ازهم بود و حتی همزمان قلبامون تشکیل شده بود بهت انرژی بده و زودتر برت گردونه و روزنامه ای رو که عکستون توش چاپ شده بودو تو بالشم میذاشتم تا زودتر برگردی , اینو بدون که ناراحتیه من از دلتنگیه از اینکه نمیدونم دیگه کی ممکنه بتونم ببوسمت و بغلت کنم و دستاتو تو دستام بگیرم از اینکه نمیدونم دیگه کی میتونم تو چشمات زل بزنمو بگم.
کوروش کبیر: من برای متنفر بودن از کسانیکه از من متنفرند وقتی ندارم، زیرا گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند
mahmood1331
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
 
پست ها : 769
تاريخ عضويت: شنبه آپريل 13, 2013 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط abarar0131 » يکشنبه جولاي 28, 2013 8:32 am

سوتی های تلویزیون
http://www.aparat.com/v/GoVCu
/10/ /10/ /10/
حاجتی رایان گیکز
به احترام کاپیتان سوم ارزشمند داماش شهر باران
نماد کاربر
abarar0131
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
 
پست ها : 743
تاريخ عضويت: شنبه مه 11, 2013 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط abarar0131 » يکشنبه جولاي 28, 2013 8:41 am

آینو حتما نگاه کنید مرده کپیه دذوغخره!!!!

/10/ /10/ /10/ /10/ /10/ /10/
http://www.aparat.com/v/g6fqx
حاجتی رایان گیکز
به احترام کاپیتان سوم ارزشمند داماش شهر باران
نماد کاربر
abarar0131
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
 
پست ها : 743
تاريخ عضويت: شنبه مه 11, 2013 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط havadarehamishegi » يکشنبه جولاي 28, 2013 10:24 am

<img src='http://ciev.comoj.com/up/b57cdb7cc459.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/' />


:evil:
فوتبال=عابدینی=داماش=رشت=زندگی=جایگاه H
ببین ما یکی دوتا نیستیم داماشیم و بیشمار اره
نماد کاربر
havadarehamishegi
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1945
تاريخ عضويت: شنبه اکتبر 02, 2010 12:00 am
محل سکونت: رشت بیستون

پستتوسط hesam150 » يکشنبه جولاي 28, 2013 10:39 am

[img:6bcbf36889]http://www.8pic.ir/images/36923791640223054506.jpg[/img:6bcbf36889]
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد / شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
نماد کاربر
hesam150
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 292
تاريخ عضويت: سه شنبه ژوئن 04, 2013 12:00 am

پستتوسط hesam150 » يکشنبه جولاي 28, 2013 10:44 am

[img:72a17dcfd7]http://www.8pic.ir/images/78607470333714981024.jpg[/img:72a17dcfd7]
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط hesam150 در يکشنبه جولاي 28, 2013 10:53 am .
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد / شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
نماد کاربر
hesam150
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 292
تاريخ عضويت: سه شنبه ژوئن 04, 2013 12:00 am

پستتوسط 777 » يکشنبه جولاي 28, 2013 10:44 am

[quote:63ebbb04b3="fire_boy"][size=18:63ebbb04b3][color=black:63ebbb04b3]پایان تلخ عشق پسر20ساله و دختر16ساله؛ یکی خودسوزی کرد، دیگری حلق آویز شد[/color:63ebbb04b3][/size:63ebbb04b3]

دختر نوجوان و 16ساله‌ای به نام «یاسمن» در شهر یاسوج، یک ماه پیش، اقدام به خودسوزی کرد و یک هفته پس از آن در بیمارستانی در شهر اصفهان از دنیا رفت.
آنگونه که برخی نزدیکان او گفته‌اند، یاسمن برای ازدواج با پسر مورد علاقه‌اش با مخالفت جدی برخی اعضای خانواده مواجه شد، با این حال او برای رسیدن به شریک زندگی خود تلاش بسیاری کرد اما به جایی نرسید و برخی اعضای خانواده برای ممانعتش از این کار با او به تندی برخورد کردند. پس از آن اما یاسمن و خواستگارش همچنان بر خواسته خود ایستادند، اما مقاومت آنان به‌جایی نرسید. این روایتی است از روز تلخ اقدام به خودکشی این دختر نوجوان: «یاسمن پس از برخوردی که با او شد، به آرامی و بی‌سروصدا برای خودکشی اقدام کرد، تنها چند روزی از انزلیچی خواهر بزرگترش می‌گذشت و خانه آنها هنوز شلوغ بود و گاهی میهمانانی می‌آمدند و می‌رفتند، یاسمن از همین فرصت استفاده کرد و به سراغ خانه یکی از همسایه‌ها رفت و از آنها تقاضای نفت به بهانه درست‌کردن کباب برای میهمانان کرد، خانم همسایه هم با نیت خیر دبه کوچک نفت را به دستش داد، او اما با همین نفت به یکی از اتاق‌های خالی خانه رفت، دبه را روی سر خودش خالی کرد و کبریت را کشید... شعله‌های سوزناک آتش یاسمن را در آغوش کشیدند، فریادش به گوش اهالی خانه رسید، با اضطراب و عجله خود را به او رساندند، اما با مقداری تاخیر، یکی از اهالی خانه از دستپاچگی و برای نجات جان دخترک که در میان شعله‌ها ضجه می‌زد بر روی او آب ریخت، اما همین آب کار را خراب‌تر کرد.»
این قسمت ماجرا روز بعد در بیمارستانی در اصفهان معلوم شد وقتی پزشکان بیمارستان، میزان عفونت تنش ناشی از سوختگی را اعلام کردند.
آن سوی این ماجرا جوان عاشقی داشت به نام «جواد» 20ساله، که از یاسمن خواستگاری کرده بود، او بلافاصله پس از شنیدن خبر خودسوزی یاسمن خود را به اصفهان و بالای تخت محل بستری شدنش رساند، یاسمن هفت شب و روز را در آنجا بستری بود و در همه آن 168ساعت، جواد بالای سرش بود و از تن سوخته‌اش پرستاری می‌کرد، در همان روزهای دردناک بیمارستان بود، که به درخواست جواد و رضایت پدر و مادر یاسمن صیغه محرمیت میان آن دو اگرچه دیر اما عاقبت خوانده شد تا اگر انزلیچی این قصه زنده از اصفهان برگشت، در مراسمی دیگر با هم پای سفره عقد رسمی بنشینند. این قصه اما تلخ‌تر از آن بود که شیرینی انزلیچی و سفره عقد به خود ببیند. تن یاسمن زیر لهیب آتش‌سوختگی و عفونت شدید، دوام نیاورد و جواد را تنها گذاشت و رفت. جنازه انزلیچی مرده را به شهر زادگاهش دهدشت منتقل کردند. در همه مراسم ختم، جواد، داماد دقیقه‌نودی خانواده آنجا بود و از ته دل برای عشق به خاک‌آرمیده‌اش ناله می‌کرد. مراسم ختم که تمام شد جواد به یاسوج و نزد خانواده‌اش برگشت.
10 روز از مرگ یاسمن گذشته بود. اما او توان ماندن نداشت و عاقبت کار خودش را کرد. این روایت «میلاد آریانژاد» برادر جواد است که گفته: «ظهر آن روز جواد تا قبل از ناهار خواب بود، برای غذا بیدارش کردیم، جواد ماکارونی دوست داشت و مادرم به عشق او برایش این غذا را درست کرده بود، اما برخلاف همیشه جواد غذا نخورد، از مادرم کلید انباری را گرفت، به انباری رفت، طنابی را از آنجا برداشت و به جنگل بلوطی که انتهای کوچه بود رفت، چند لحظه بعد سروصدا و فریادی از کوچه شنیدیم، با عجله بیرون آمدیم و خبر دادند یک‌نفر بالای تپه خودش را از یک درخت بلوط حلقه‌آویز کرده .
من با سرعت بالا رفتم تن بی‌جان برادرم را دیدم که میان زمین و آسمان از درختی آویزان بود. تا او را پایین کشیدیم و به بیمارستان رساندیم، تمام کرده بود. جواد روزهای قبل که در مراسم یاسمن بود، به پدر و مادرم پیامک می‌زد که من خودم را می‌کشم، اما اینجا و در خانه یاسمن نه، وقتی به خانه خودمان آمدم. مدتی که آنجا بود همیشه حواسمان به او بود فقط 10دقیقه غفلت کردیم و او کار خودش را کرد.
8O 8O
===========
نمیدونم تو این قسمت(زنگ تفریح) گذاشتم درست هست یا نه...
از وقتی این مطلبو خوندم آدم نیستم خیلی حالم گرفته شد...
روحتون شاد... :?

http://www.khabaronline.ir/detail/305661/society/events[/quote:63ebbb04b3]
ادمایه بی عقل
نماد کاربر
777
متعصب سایت
متعصب سایت
 
پست ها : 1900
تاريخ عضويت: سه شنبه مه 01, 2012 12:00 am
محل سکونت: رشت ...منظریه...

پستتوسط RASHTBOY » يکشنبه جولاي 28, 2013 11:45 am

[b:33ccad31f4][color=red:33ccad31f4]تصویر بسیار زیبا از باغ گلی در انگلستان[/color:33ccad31f4][/b:33ccad31f4]

نماد کاربر
RASHTBOY
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3094
تاريخ عضويت: يکشنبه آگوست 28, 2011 12:00 am
محل سکونت: رشت شهر برترینها

پستتوسط armilad » يکشنبه جولاي 28, 2013 7:35 pm

ستاره چیدن[img:2a018e713a]http://www.8pic.ir/images/03511010617085027165.jpg[/img:2a018e713a]
داماش:یه حس مالکیت
نماد کاربر
armilad
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 281
تاريخ عضويت: شنبه آپريل 20, 2013 12:00 am
محل سکونت: شهربارانهای نقره ای

پستتوسط mahmood1331 » دوشنبه جولاي 29, 2013 4:31 am

[color=green:6798c26eb2][size=18:6798c26eb2]تصاویر واقعی یک هیولا در خلیج فارس:[/size:6798c26eb2][/color:6798c26eb2]

[img:6798c26eb2]http://www.8pic.ir/images/36714734534139345725.jpg[/img:6798c26eb2]
[img:6798c26eb2]http://www.8pic.ir/images/78689745290046773000.jpg[/img:6798c26eb2]
[img:6798c26eb2]http://www.8pic.ir/images/86154567291030686611.jpg[/img:6798c26eb2]
[img:6798c26eb2]http://www.8pic.ir/images/65788398367954082633.jpg[/img:6798c26eb2]

در تاریخ 20 تیرماه 1391 در محل سکوهای گازی پارس جنوبی لاشه موجودی عجیب الخلقه توسط پرسنل دریایی شناورهای مستقر در منطقه کشف شد.
خبرگزاری ایسنا: در تاریخ 20 تیرماه 1391 در محل سکوهای گازی پارس جنوبی لاشه موجودی عجیب الخلقه توسط پرسنل دریایی شناورهای مستقر در منطقه کشف شد.

به گزارش ایسنا، به نقل از تابناک، گفتنی است؛ بوی تعفن بسیار عجیب این موجود تا شعاع چند صد متر قابل استشمام بود.
کوروش کبیر: من برای متنفر بودن از کسانیکه از من متنفرند وقتی ندارم، زیرا گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند
mahmood1331
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
 
پست ها : 769
تاريخ عضويت: شنبه آپريل 13, 2013 12:00 am
محل سکونت: رشت

پستتوسط The_King_of_rasht » دوشنبه جولاي 29, 2013 8:43 am

ممد نوری

[img:841d95dd3e]http://www.8pic.ir/images/75159252701741266210.jpg[/img:841d95dd3e]
ما باز میگردیم

نماد کاربر
The_King_of_rasht
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 3522
تاريخ عضويت: پنج شنبه اکتبر 20, 2011 12:00 am
محل سکونت: شهر مقدس رشت . دباغیان

قبليبعدي

بازگشت به متفرقه

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 2 مهمان

cron