[b:06ac715422]سپيدرود، رودي که ديگر نمي خروشد[/b:06ac715422]
نویسنده : رادني ديدار
خزرآنلاين: اوايل دهه ي شصت بود.روزهاي جنگ بود وآتش.از آسمان موشک مي باريد و از زمين فاجعه.هرروز را به اميد اين به شب مي رسانديم که شايد فرجي شود و شب را با بيم اينکه مبادا صبح به پاخيزيم و ببينيم ويران شده هرآنچه داشتيم و نداشتيم.دشمن با همه ي توش و توانش سعي بر اين داشت که نا امن کند فضاي ميهنمان را و نااميد مان سازد از داشتن فردايي بدون جنگ و آرامش.
آن روزها براي نسل من شايد تنها بهانه اي که براي ساعاتي چند فکرمان را به اندازه حتا چند دم و بازدمي از اضطراب و نگراني آسوده مي نمود وشايد هم لبخندي بر گوشه ي لبانمان نقش مي بست، عشق به فوتبال بود. عشقي که آن روزها مانند امروز نبود، نه نان داشت و نه آب. نه از کنار آن صاحب جلال و شوکت ميشدي و نه به ميزهاي آنچناني مي رسيدي.
من از فوتبالي سخن مي گويم که به قول علي پروين مرد همه کاره ي آن روزهاي پرسپوليس تمام باشگاهش در صندوق عقب يک پيکان جا مي شد و وسيله نقليه بازيکنانش اتوبوس شرکت واحد بود و موتور گازي. اما آن فوتبال براي ما همه چيز بود با شکست قهرمانانش اشک مي ريختيم و با افتخاراتشان فخر مي فروختيم آن روزها که يک تهران بود و يک ليگ با شکوهش و دارايي و تهرانجوان و مهرشميران و شاهين و آرارات و البته پرسپوليس و استقلالش.
همان زمان يک شمال بود و يک ليگ پرهيجان گيلانش. يک گيلان بود و ملوان و شاهد انزلي و گمرک آستارا و استقلال رشت و استقلال انزلي و صد البته سپيدرودش. آري سپيدرود همان تيمي که در رشت برايش قرمز و آبي نداشت همه دوستش داشتند گو اينکه طرفداران متمايل به آبي اش بيشترهم بودند چون در ابتداي تشکيل سپيدرود، رشت تيم مطرح ديگري نداشت، تا سالها بعد كه باشگاهي تاسيس شد به نام استقلال.
بله سپيدرود از شرق گيلان تا غرب و البته مرکز برايش مي مردند، همه جا غير ازانزلي البته! و سينه چاک ميکردند و حتا هزينه مي پرداختند. آن روزها کسي واژه داربي را نمي شناخت اما نبرد سپيدرود - ملوان يک جنگ بود و تعطيل رسمي در کل شمال.
آن روزها از هفته ها قبل به استقبال جنگ گلادياتوري شمال مي رفتند هوادارن. يک سو ملوان بود با ريشه قديمي و افتخارات زبان زد و هوادارن سينه چاکش و يک سو سپيدرود بود با يک لشکر هواخواه و هزارادعا و فخر فروشي اش. آن روزها هيچ کس فکرش را هم نمى كرد زمان آبستن چه حوادث شومي خواهد بود براي پرطرفدار ترين تيم مرکز گيلان. آري زمان گذشت و ايام به کام نچرخيد و سپيدرود پس از کنار کشيدن مدير متمول آن روزهايش( بيژن شعار)هرگز رنگ خوشبختي به خود نديد.هر سال شد دريغ از پارسال هر سال سقوط وسقوط و سقوط. تا جايي که سالهاست دست و پا مي زند در ليگي که نه در شآن نامش است و نه در خور پيشينه اش.
سپيدرود که چند سالي است زير بليط مديرعامل جوانش( نجفي ) رفته بيشتر از اينکه هويت باشگاهي اش حفظ شده باشد تبديل شده به حياط خلوت مدير عامل متمولش براي فرار مالياتي. تا به جاي اينکه بابت معاملات اقتصادي اش ماليات واقعي را به دولت بپردازد با پرداخت رقمي ناچيز و صرف هزينه در باشگاهي که هنوز نام فرهنگي ورزشي را يدک مي کشد هم سود اخروي ببرد و صد البته هم دنيوي. صاحب بزرگترين مجتمع فني و آموزشي کشور(مجتمع فني تهران)، مجموعه مجتمع تفريحي تله كابين رامسر و دهها معدن شن و ماسه در غرب مازندارن در اين سالها آنقدر مالکيت باشگاه سپيدرود برايش مزه کرده که وقتي امير عابديني پيش از خريد پگاه و تبديلش به داماش به او پيشنهادي وسوسه انگيزي براي خريد سپيدرود مي دهد،به عابديني فرمودند تمام زندگي ات را در کفه ترازو بگذار يکجا خريدارم!!
او سالهاست باشگاه سپيدرود را با خرجي بخور و نمير در پرتگاه ليگ دست دوم نگه داشته است نه ميل صعود داشته و نه سقوط .گواه اين مدعا به نتايج چند سال اخير باشگاه برميگردد که در هر سال سپيدرود در بالاي جدول ليگ دست دوم مي ماند ولي در هفته هاي پاياني به جاي ساپورت شدن از سوي مديريت تيم به هزاران حاشيه و سنگ اندازي از سوي همان مديريت از صعود باز مي ايستاد. سپيدرود مدتهاست كه از ترس مرگ خودکشي ميکند. هر روز باختي تازه از راه مي رسد و هر روز يک سطر در شماره ها ي بى رحم جدول به پايين تر ميرود. اين طوربهتر است براي آقايان شايد! هم هواداران دندان طمع بيرون مي کشند و هم مسئولان! ميدانيد که زندگي در ليگ دسته دوم براي آقاى مدير به مراتب کم هزينه تر خواهد بود و البته کم حاشيه تر. اين وسط سپيدرود است که در ناکجا آباد ليگ ها ي پايين تبعيد شده، تا شايد اين نسل تازه از راه رسيده نه نامي از بزرگي روزهاي پر افتخار سپيدرود بخاطر بياورند و نه نشاني.
سپيدرود هرروز که مي گذرد دارد به سياه چال فراموشي نزديک تر مي شود تا اين وسط گروهي به فيض دنيوي شان برسندالبته! يادش بخير آن روزها در ورزشگاه پير شهرمان هميشه پرچمي بزرگ خودنمايي مي نمود با اين مزمون:
اگر سپيد رود بخشکد ماهيها مي ميرند!
و امروز دارند ماهيهاي شمال مي ميرند در آبهاي خشکيده و آلوده #سپيدرود ، آلوده تر از هواي اين روزهاي پايتخت. براي نجات سپيدرود امروز بر خيزيد فردا خيلي خيلي دير است