رادنی دیدار:
سايت گل- خلعتبرى با يكونيم ميليارد به پرسپوليس ميرود. انصارىفرد با يك ميليارد و پيشقسط بى ام دبيليوى اكس سيكس در پرسپوليس! رحمتى با بىسابقهترين پيشنهاد مالى در چهارراه ترديد مس يا استقلال! زارع و نورى با قراردادهاى يكميلياردى به ملوان پيوستند! و....
اين داستانها، نقل هر روزهى اخبار نقل و انتقالات در مطبوعات كشورى است كه مردمانش هنوز بزرگترين غمشان دير واريز شدن يارانهى نان است و دلمشغوليشان گرانى طاقتفرساى اين روزهاست. چندصدميليون پول خرد است و ميليارد ديگر آن تابوى گذشتهى خود را از دست داده. بازيكنانى كه فاصلهى بسيار دارند با همصنفانشان در كشورهاى پيشرفتهتر اما رقمهاى دريافتيشان چيرى از آنها كم ندارد. روزگارى باشگاههاى نيمهمعتبر اروپايى مشترى پر و پا قرص بازيكنانمان بودند و امروز تيمهاى درب و داغان حوزهى خليجفارس سر نخواستن بازيكنانمان دعوايشان ميشود!
شمارههاي خارجي، قيمتهاي خارجي
اما اين ركود كمترين تاثيرى در بازار داغ داخلى نگذاشته، يعنى نگذاشتند كه بگذارد، با وجود جيبهاى پرپول امثال سردار رويانيان و تيمهاى صنعتى و تيمهاى وابستهى دولتى. هركسى براى جا نماندن از اين بازار مكاره سعى در صيدى دارد تا هم خود را فاتح نشان دهد و هم آينده مديريتى خود را تضمين كند و در اين ميان عرصه براى فقرا به مانند همهى عرصهها تنگ است. راهآهن، گهر، فجر و البته داماش لقب مستضعفين ليگ را به خود اختصاص دادهاند. ليگى كه قرار بود حرفهاى باشد و حرفهاى رفتار كند و حرفهاى درآمدزايى كند، ليگى كه از آن جملهى معروف ناصرخان (هنوز كه هنوز است دلمان نمىآيد بگوييم مرحوم!) غير از شمارههايش كه خارجى شده، رقم قراردادهايش هم گويى بر مبناى ارزهاى خارجى محاسبه مىشود!
در اين ميان و بين ندارهاى فوتبال ايران امسال تغييرى جالب روى داده؛ ملوان كه هميشه پاى ثابت بىپولى بوده با قر زدن هدايتى و تغيير مسير ناگهانى او دارد كمكم مزمزه ميكند طعم پول داشتن و آسودگى خيال را، تا جايش را به رقيب همسايهاش داماش بدهد. گويى كه گيلانيان نبايد همزمان آب خوش بر گلو بريزند! داستان داماش تنها غم بىپولى نيست، غم بزرگش بلاتكليفى هم هست، و سردرگمى از ندانستن اينكه چه سرانجامى انتظارشان را خواهد كشيد. داماشىها كه تمام ليگ گذشته را با دغدغهى بىپولى و استرس حل نشدن مشكلات مديريتى و پيدا نشدن يك اسپانسر قابل اتكا پشت سر گذاشته بودند و با وجود همهى آن بدبختىها با كسب رتبهى آبرومندانهى هفتم چشم به روزهاى خوش آينده دوخته بودند، امروز ميبينند كه آيندهاى كه منتظرش بودند هديهاى برايشان به ارمغان نياورده است.
بيپولهاي پولدار
بىپولى داماش هم براى خودش داستان منحصر به فردى دارد. آنها در حالى لنگ دريافت پول قرارداد سال پيش خود و تسويه حساب با شركت هواپيمايى و هتل و پيشقسط قراردادهاى امسال هستند كه حساب بانكيشان پر از پول است اما بلوكه شده! كارخانههاى وابسته به باشگاه پررونق است اما دستيابى به درآمدشان ناممكن. داماش مثال عينى چوب دوسر طلاست! اين باشگاه چوب جنگ قدرتى را مىخورد كه مجموعهى ورزشىاش كمترين سهم را در آن داشتهاند. داماش از يك سو پولى براى خرج كردن ندارد و از سوى ديگر به دليل پيچيدگى سرنوشت مديريتياش كسى جرات نزديكى و سرمايهگذارى در آن را به خود نمىدهد تا مبادا آتشى به پر لباسشان بگيرد!
و در اين بين گويى چشمهاى به خواب زدهى مسئولان سر بيدارى ندارد، آخر نه دورهى انتخابات است تا نمايندهاى به پوسترهاى رنگى و مصاحبههاى آتشين احتياج داشته باشد و نه زمانهى پزهاى مديريتى و ارائهى بيلان برنامههاى چندساله! نزديك شدن به داماش هم كه اين روزها به خودى خود هزينهآور است، آخر نه اينكه هر كسى در زمانى و مكانى شايد لغزشى كرده باشد و ترس اين دارند كه مبادا پايشان وسط ماجرا كشيده شود. حالا چه اهميتى دارد كه مردم شهر باران در اين روزها حال نزار دارند و غم هر روزهشان غصهى تيم شهرشان است. مسئولان اينجا كارهاى مهمترى دارند، بايد به فكر يارگيرىهاى سياسىشان در شوراى شهر باشند، بنرهاى تجليل از استاندار ورزشدوست را كه نمىدانيم كدام گام را براى ورزش برداشته است دوباره علم كنند، و صدالبته خيز بردارند تا خود را شريك كاميابىهاى احتمالى آينده سازند.
داماش كه آمده بود مرهم زخم روحى مردم و مونس روزهاى تنهاييشان باشد امروز بزرگترين بار خاطرشان شده است. آخر مردم ديار باران ديگر به نيكى دريافتهاند كه دستى از سر يارى به سويشان دراز نخواهد شد و بايد بر روى زانوهاى نحيف اما باصلابت خود تكيه كنند. اينجا ديگر همه از طومارنويسى و رايزنى و كمكخواهى نااميد شدهاند و يافتهاند كه خودشاناند و خودشان. داماش كه امروز به ضرس قاطع مىتوان آن را بومىترين تيم ايران لقب داد، اگر هيچ نداشته باشد گوهرى دارد كه در ليگ مادىگراى ما كيمياست؛ عرق بومى و تعصب. بازيكنانى كه امروز در داماش ماندهاند به درستى مىدانند كه تا مدتها از پول خبرى نيست، ولى نهتنها فرم تسويهحساب سال پيش را دريافت نكرده امضا كردهاند كه برگه قرارداد فصل پيش رو را هم تاييد ميكنند.
هوادار سختكوش و مدير بلاكش
داماش امروز يك عابدينى دارد كه بلاكش همه شده است و سنگ صبور يك قبيله. چه كسى است كه نداند همهى آنها كه ماندهاند چشم اميدشان به عابدينى است و دل به تجربهى او بستهاند. داماش البته غير از بازيكن متعصب بومى و كادر فنى و مديريتى دلسوز، يك كمكحال ديگر هم دارد؛ الماسى به نام هوادار متعصب و هميشه همراه. اينجا هوادار معنايى غير از آنچه در سر داريد مىدهد، هوادار نه ليدر است و نه تماشاچى، آنها در بطن ماجرا هستند، به سراغ نمايندهى مجلس مىروند و او را به چالش ميكشند، به دفتر امامجمعه طومار مىنويسند و استاندار را ملاقات ميكنند. وقتى كمكى نمىيابند شروع به سازمانيابى خود مىكنند تا براى فصل آتى بليط پيشفروش كنند و به باشگاه بپردازند. به سراغ بازيكنان مىروند تا تهييجشان كنند و بدانند كه تنها نيستند. داماش براى مردم ديار كاسپين تبديل به نماد يگانگى و همرنگى شده است. داماش جزئى از بايدهاى شهر باران شده است. البته آزمونى هم براى مسئولانى كه هميشه در سخن پيشتازند و در عمل....
اين شايد همان زمانى باشد كه هميشه در اختيارتان قرار نخواهد گرفت، مردم شهر باران را از خود نااميد نكنيد دوستان. ديرى نمىپايد كه دوباره محتاجشان خواهيد شد.... براى كمك به داماش همين امروز هم دير شده است. قرار نيست معجزه كنيد تنها جرعهاى محبت و اندكى توجه كافى است.
http://www.goal.com/iran/news/1825/%D8% ... 8%AA%D9%8A