Ebrahim Ghasempoor
ok
سایت گل - کنار نیمکت داماش ایستاده ، مثل چهل سال پیش رو پنجه راه میره .دویدن و فوتبالش هم همینطور بود :رو پنجه .عو ض نشده .اصل اصل مونده .اوریجینال ..خودشه.بچه لین یک احمد آباد.
از لین یک احمد آباد تا آرژانتین
پشت استادیوم آبادان جایی که بازیکنها میرن تو رختکن ، بچه های کوچک و بزرگ جمع شده ند .از دور اول صدای یک موتور گازی قراضه میاد که از انزلیچی و بهمن شیر گازش گرفته تا دم در رختکن ." ا ا بچه ها ابو اومد " یه جوون هفده ، هیجده ساله با یه تی شرت و شلوار لی و یه جفت دمپایی با یه ساک روی شونه از ترک موتور پیاده میشه .
هنوز صورتش درست و حسابی ریش درنیاورده .منوچهر ( سالیا ) میگه یکی دو سال دیگه ستاره فوتبال ایران میشه و شد .تو صنعت از همه کم سن و سال تره .جمشید بشاگردی ، نگارش ، عبدالواحد بزمه ، نکویی ، بیت سیا ح ،اسماعیل کشتکار ، فریدون لقمان ، حسین بهاریان ، نظام آزادی ( ۱.۶۰ قد ، خدای معرفت ) و .... بزرگای صنعت همه هواشو داشتند . " ابو، کا ، کارت نباشه دارومت "، جام تخت جمشید .تماشاگران هم با نی حنبونه و سنج دمام تشویق میکردند " صنعت ....صنعت " هنوز یه سال نگذشته بود که دیگه همه ایران شناخته بودنش .فرانک اوفارل عاشق بازیش شده بود .خیلی ه که در عرض دو سال از گل کوچک زمین پارکینگ های .
استادیوم برسی به تیم ملی .بیست سالش نشده بود که با تیم ملی قهرمان آسیا شد و رفتند المپیک مونترال و اون بازیهای درخشان رو کردن و برگشتن ."مجید ، کوکا نگاه کن این ابو خودمونه که دو سه سال پیش تو بهمن شیر و انزلیچی باش گل کوچک بازی میکردیم .توپ پلاستیکی دو پوسته رو میگرفت و تا صبح باش لاف میداد ، حالا عکسش رو جلد دنیا و کیهانه " چندی نگذشت که " بچه ها ابو میخواد بره تهران " "خو نمیشه تا آخر اینجا بمونه " .ابو بهترین قرداد مالی عمرش رو بست ." نه قرمز نه آبی فقط زرد طلایی " به تیمهای رنگی پایتخت نرفت .رفت شهباز که اونروزها قرار بود ضلع سوم قدرت فوتبال کشور بشه .آبادانی ها یک چشم گریان داشتند که ابو رفت ولی چشم خندانشون هم بود چون یه ستاره دیگه متولد شده بود :حسون :حسون بلرزون .حسون برقصون.( اشاره به قدرت بالای دریبل زنی ش ) .
عبدالرضا برزگری یکی دیگر از ستاره های سوخته آبادان وایران بود .برزگری به اعتقاد خیلی ها بزرگترین دریبل زن تاریخ فوتبال ایرانه .او در کنار ابو میتوانستند ستاره های بزرگ فوتبال آسیا بشن .ابو یک سال قبل از جام جهانی تو تورنمنت سالگرد باشگاه رئال مادرید خیلی درخشید .حالا جام جهانی آرژانتین: امید حشمت به ابو ۲۱ ساله بود .تو خط هافبک علی سنش بالا رفته بود و اون تحرک قبلی رو نداشت .محمد هم که هافبک دفاعی بود .حسن هم دوندگی زیاد داشت ولی طراح نبود. ایرج هم که توی یازده نفر فیکس نبود .تنها بازیکن تکنیکی تیم که خلاق و کارگشا بود، ابو بود اما نشد که بشه
"زمان و شکل بدنسازی مون خوب نبود " تیم کپ کرده بود .پنجاه درصد هم خودمون نبودیم ""فقط عکس نیسکنز ، جانی رپ ،رنسن برینگ ، رودی کرول و برادران کرکوف رو دیده بودیم "... بعد هم که انقلاب و جنگ شد .فوتبال بشکل مستمر وجود نداشت ابو از ایران رفت موقعی که فقط ۲۳ سال داشت
از تهران تا امارات و قطر و مصر
مثل خیلی از بازیکنهای ایرانی که توی کشور های حاشیه خلیج فارس بازی میکنند ابو دیگه اون ابوی همیشگی نبود از ریشه خودش جدا شده بود از هافبک شروع کرد تا رسید به دفاع آخر .اولین و آخرین بازیکنی شد که توی لیگ مصر بازی کرد اما روزگار نمی ساخت مشکلات شخصی زیاد شده بود از بیماری همسرش ، دوری و دلتنگی و شهرش .... که خیلی دوستش داشت .خلاصه فوتبال بازی کرد، .کار کرد ،.تجارت کرد ، بچه هاشو بزرگ کرد و برگشت
از پاس تا پاس
آخرین تیم ابو توی ایران قبل از رفتن، پاس بود وقتی هم برگشت سال آخر بازیگریش هم با پاس گذروند .همون سال ، هم بازی میکرد هم مربیگری ابو به آخر خط بازی رسیده بود .حیف .استعداد بزرگی بود. شروع کرد به مربیگری.یه مدت پاس بعد تیم امید بعد دوباره برگشت به شهرش ولی ....مشکلات زیاد بود از تماشاچی گرفته تا مدیران ." بوا اینا ابودانی نیستن . مو همشهریا خودمه خوب میشناسوم "
بعد برق شیراز بعد هم یه مدتی توی امارات ..... تا حالا که دوباره .... .فوتبال چه دوره بازیگری چه دوره مربیگری روی خوشش رو به ابو نشون نداده حالا هم که مربی داماش شده باشگاه با مشکلات حاشیه ایی زیادی رو به رو شده " اینم از شانس ما " ولی بلاخره ابو میخواد حقش رو از این فوتبال بگیره.
از خیابان انزلیچی تا استکهلم سوئد
مجید، کارگر سابق شرکت نفت دو سه سالی از ابو بزرگتره . خیلی ساله که با یک پسر و دو دخترش توی سوئد زندگی میکنه .سوئدی رو با لهجه آبادانی صحبت میکنه .حالا کنار پنجره ایستاده ، سیگاری روشن کرده و به آسمان ابری نگاه میکنه یاد آسمون آفتابی آبادان که میافته پک دوم رو محکمتر میزنه .
مجید شبی نیست که خواب آبادان رو نبینه خواب میبینه با بیلر سوت و کفش و کلاه ایمنی داره توی پالایشگاه راه میره و * وایزر صداش میزنه " مجید بیا اینجا " مجید یه مدتی با ابو و بقیه بچه ها رو آسفالتهای بهمنشیر گل کوچک بازی میکرده.یه بار که با ابو یه گل یه بک بازی میکرد نیم ساعت تمام نتونست توپ رو از دستش بگیره " لامصب توپ به پاش چسبیده بود " یکسره هم از ابو لایی میخورد " کا جلو قاضی و ملق بازی ؟ حالا دیگه به عاموت لایی میزنی. برات داروم" وقتی شب خسته و کوفته زیر کولر هیجده هزار گیبسون خوابش میبرد نمیفهمید چطور صبح شده " پوکیدیم از گرما " .
ناشتا هم آش و پنیر فیلادلفیا که از استورشرکت نفت میخرید با چای دو شمشیره که دایی اش از کویت آورده بود میزد بالا و میرفت دبیرستان ابن سینا ظهرها هم که عاشق قلیه ماهی ننه اش بود .قلیه ماهی که خیلی دربدر توی اروپا دنبالش گشت و پیدا نکرد .یه مدتی هم با تیم جوانان جم توی زمین گچ پزی نزدیک سلویچ تمرین میکرد .
همون زمینی که حسن نظری فوتباش رو از اونجا شروع کرد .همون زمینی که پرویز دهداری بزرگسالان جم رو توش تمرین میداد همون زمینی که آقاجری مربی نابینای آبادانی بچه ها رو پرورش میداد " مث آقاجری دیگه تو فوتبال دنیا نمیاد .کور باشی، مربیگری کنی و بفهمی که الان بازیکن کجای زمین ایستاده.اسمش باید بره تو گینس " وقتی چند وقت پیش حسن نظری رو توی یکی از شبکه های تلویزیونی دیده بود که فارسی رو با لهجه امریکایی صحبت میکنه " باوروم نمیشه .ولک ایی حسن خودمونه ؟ جمع اش کن ایی قرتی بازیها چیه .چرا ایجوری حرف میزنی ؟"حسن نظری هم وقتی از ایران رفت فقط ۲۳ سالش بود اون هم سوخت و خمیر شد . مجید چندی بعد با نصیحت برادر بزرگش منصور فوتبال رو ول کرد " کوکا مو برا خودت میگوم .ایی فوتبال آخر و عاقبت نداره " شب انزلیچی منصور توی باشگاه شرکت نفت خوب یادشه که تا صبح نخوابید " دریا دریا دریا عشق مو دریا ....." پنج سال پیش منصور سرطان خون گرفت و فوت کرد . توی شاهین شهر اصفهان خاکش کردند ولی مجید هنوز نتونسته بره سر خاکش .مجید روز آخری که در مهر ۵۹ از آبادان خارج شد رو خوب یادشه ."
فرداش ایران و کویت نیمه نهائی جام ملتهای آسیا بازی داشتند " از جاده ایستگاه هفت به طرف اهواز روی دم یک تریلی هیجده چرخ پشت به راننده و به طرف آبادان در حالیکه پاهاشو تو هوا آویزون کرده بود، نشسته بود . بسته سیگار وینستون چهار خط رو از جیبش بیرون آورد و یکی رو روشن کرد ولی مثل الان پک عمیق نمیزد. " فوقش یکی دو ماه دیگه برمیگردیم " شهر اول کلوز آپ بود رفته رفته شد لانگ شات بعد شد یه نقطه حالا شده یه خاطره برا مجید ..یکی دو ماه شد سی و یک سال .مجید فریز شده تو مهرماه ۵۹ " آخی .چه شهری داشتیم این آخری ها سه تیم تو لیگ برتر داشتیم :صنعت ، نیرو اهواز ، رستاخیز خرمشهر " و یاد مجید بشکار و عبدالرزاق خادم پیر میافته :" اونها هم بازیکنهای خیلی دبشی بودند .حیف شدن .اگه تیم ملی بازیکن آبادانی وخوزستانی نداشت اصلا اسمش تیم ملی نبود " "تنها شهر تو ایران بودیم که پرواز مستقیم برا امریکا و اروپا داشتیم.حتی تهران هم نداشت "
چند وقت پیش با خواهرش توی شیراز تلفنی صحبت میکرد :" مهناز میگوم او سمبوسه ایی جفت سینما خورشید هنوز هستش ؟ " " کاکا ، مجید ، سینما خورشید خراب شده . ، قنادی نگرو و شکرچیان دیگه نیستن .دبیرستان ابن سینا که درس میخوندی نیستش .سیکلین که پاتوقت بود تغییر کرده .امیری سوت و کوره .بازار کویتی ها مث سابق نیست .دیگه شهر بوی نفت نمیده همه چیزعوض شده .مجید بیا بیرون .ول کن .چقدر هر دفه از آبادان میپرسی. تو کمتر سیگار بکش ریه هاتو خراب کردی " " ایی ریه های مو دوا و درمونش فقط آب و هوای آبادانه همیکه.بوی نفت و پالایشگاه و شرجی بهش بخوره درست میشه .فقط بروم شمشادهای بریم و بوارده رو بو کونوم ، خوب میشه .اگه اومدوم فقط یه ماه لب شط زیر آفتاب دراز میکشوم " مجید هر چقدر برای ایرانی های داخل اروپا و خود اروپائی ها توضیح میده که لذت بخش ترین و ملس ترین بوی دنیا بوی نفت و بوی شرجیه که در آبادان اونوقتها جاری بود ولی کسی قبول نمیکنه " ها پ چی نباید هم قبول کنن اینه فقط یه بچه آبادان میفهمه و بس "
عینکش رو بر میداره .چشماش قرمز شده .آسمون هنوز ابریه.
از آبادان تا آبادان
ابو کنار نیمکت داماش ایستاده .به همراه حسین فرکی وا اصغر شرفی تنها بازماندگان آرژانتین ۷۸ در لیگ برتر .غنای نسلی که هنوز فوتبال ایران داره ازش تغذیه میکنه .اما ابو هنوز رفیق باز و ساده دل و زودباور هنوز ترکه ایی و خوش تیپ .هنوز عشق شلوار لی و عینک ری بن و دمپایی ابری .هنوز با ته لهجه آبادانی حرف میزنه .
هنوز یه لبخند کمرنگی رو لباشه .هنوز خونگرم هنوز با صفا و با مرام .وقتی صحبت کمک داور میشه " ما که جوونیمون سوخت ، با جوونی مردم بازی نکنید " .اصل اصل مونده .خود خودشه : ابو قاسم پور .حالا اومده که بعد از چهل سال حقش رو از این فوتبال بی مرام بگیره .مثل همون قهرمان فیلمهای وسترن که توی سینمای بدون سقف پیروز نشون میدادن : بدنشون از جای گلوله مثل آشپال ( سوراخ سوراخ ) شده ولی میخوان از روی زمین برای آخرین بار نیم خیز بشن و با آخرین گلوله بد من داستان رو بکشن و بعد ..... برای همیشه سرشون رو راحت رو زمین بگذارن ، یک لبخند کج و محوی بزنن و ..... تمام .
مجید قصه ما هم هنوز کنار پنجره ایستاده .هنوز منتظر یک اتفاقه .منتظر یه حادثه .... که اونو دوباره برسونه به آبادان .فقط یک بار و برای .........همیشه