روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری ، مشغول نوشیدن قهوه
بودند. یکی از مردها گفت : من پسری دارم که کشیش است.
هرجا که میرود مردم او را "پدر" خطاب میکنند. مرد دوم گفت :
من هم پسری دارم که اسقف است و وقتی جایی میرود مردم به
او میگویند " سرورم"! مرد سوم گفت " پسر من کاردینال است و
وقتی وارد جایی میشود مردم او را "عالیجناب" صدا میکنند. مرد
چهارم گفت : پسر من پاپ است و وقتی جایی میرود او را
"قدیس بزرگ" خطاب میکنند! زن حاضر در جمع نگاهی به مردان
کرد و گفت : من یک دختر دارم. 178 سانت قدش است بسیار
خوش هیکل ، دور کمرش 61، دور باسنش 92 سانت ، با موهای
بلوند و چشمهای روشن.
وقتی واردجایی میشود همه میگویند:خدای من!

خدایا: بارها دقیقا همان جایی ""دستم"" را گرفتی که میتوانستی ""مچم"" را بگیری.خدایا شکرت...