سایت گل - اگرچه فوتبال در هر جامعهاي، خود هزار و يك نشانه براي شناخت آن جامعه دارد اما اين بار بد نيست براي شناخت فوتبال ايران از جامعهشناسي وام بگيريم:
در جامعهشناسي ايران، «وضعيت تعليق» جامعهشناسان را به تحقيق واداشته، تحقيقي به وسعت چند دهه. در اين وضعيت تعليق بياعتنا به گذشته و بيتصوري واقعبينانه از آينده سر ميكنيم، دچار آنچه جامعهشناسان «اكنونزدگي» ميخوانند. بريدن از گذشته و سودانديشي به جاي دورانديشي شاخصترين نشانههاي وضعيت تعليق است.
فوتبال ايران نيز در همين مرحله سرگردان شده، به سان يك توپ سرگردان كه محصول ضربهاي بيهدف بوده، فرود آمده و هيچكس برايش نقشهاي نكشيده، فوتبالي كه بهگذشته آماتورش بياعتنا است، دچار اكنونزدگي است و اگر نقشهاي براي آينده دارد، سودانديشانه است، نه دورانديشانه.
فوتبال ايران يك بار طبق قوانين فيفا تعليق شده و در همان ماههاي تعليق كوشيد خود را به استانداردهاي فيفا از نظر اساسنامه فدراسيون فوتبال نزديك كند. كرد يا نكرد؟ احتمالا پاسخ مثبت نيست. اين فوتبال اما پيش و پس از تعليق نيز معلق بوده، هميشه دچار همان اكنونيزدگي و در ساليان اخير ناوارد در سپري كردن دوران تغييرات براي حرفهاي شدن.
براي ديدن اين تعليق و اين سردرگمي چشم مسلح لازم نيست. ديدن فوتبال چشم مسلح نميخواهد، شناختن آن تحقيقات جامعهشناسانه نيز نميخواهد. فوتبال را همين سادگياش اپيدمي كرده. به فوتبال نگاه كنيد، تعليق را ميبينيد:
1ـ باشگاههايي كه نميدانند چه ميخواهند، باشگاههايي كه چون درباره خود و درباره سياستگذاري خود از فوتبال هيچ نميدانند، در انتخاب سرمربي وقتي گزينههايشان را رديف ميكنند، بين گزينهها ذرهاي شباهت پيدا نميكنيد، هر مربي از يك تفكر، اين يكي در روياي توليدات تازه فني براي فوتبال ايران و مشغول كشيدن مار روي تخته سياه رختكن تيمش و آن ديگري علي پرويني كه 20 سال ديرتر از پروين متولد شده، باشگاه ديگري يك بار از قلعهنويي گذر ميكند و به صمد مرفاوي ميرسد.
2ـ در فوتبال ايران همه چيز در ليگ برتر جست و جو ميشود. همه در يك ليگ دنبال فوتبال هستند، غافل از اينكه فوتبال جاي ديگري ساخته ميشود، در تيمهاي كوچك، در ليگهاي استاني، در مسابقات آماتوري كه ساده و بيدردسر در آن تيم ساخته ميشود، تيمها تاريخ و تماشاگر و اسپانسرهاي محلي پيدا ميكنند، رشد ميكنند و البته قرار نيست هيچ كدامشان بدون زير ساختهاي حرفهاي به ليگهاي بالاتر برسند اما در ايران حتي رسانههاي محلي عكس يكشان علي دايي و امير قلعهنويي است، نه آن پديدهاي كه در تيمي از [color=red:140fc1d0a7]شفت و ورزلات يا ابرقو ب[/color:140fc1d0a7]ازي ميكند.
3ـ فوتبال ايران اعجابآور است. در ليگ برتر تيمهاي بيتماشاگر مثل راهآهن و پيكان و ... كم بودند، نفت تهران هم زاييده شد، تيمي دولتي كه براي سكوهاي خالي بازي ميكند و مديرعاملش از حرفهايگري باشگاهش حرف ميزند. تيم بدون تماشاگر در فوتبال حرفهاي يك روز دوام نميآورد. نه اسپانسرها سراغي از آن ميگيرند، نه از حق پخش تلويزيوني سهمي ميبرد، نه از بليتفروشي چيزي نصيبش ميشود و نه پيراهنش خريداري دارد. نفت تهران، راهآهن، پيكان و ... اما همچنان زنده ميمانند، سقوط ميكنند، صعود ميكنند و عجيبتر اينكه ظاهرا خصوصي هم ميشوند؛ تيم خصوصي بدون تماشاگر، بدون بيننده تلويزيوني، بدون خريداري براي پيراهنش و بدون اسپانسري كه سراغش را بگيرد. از اين تيمهاي خصوصي فقط در فوتبال ايران پيدا ميكنيد!
4ـ فوتبال ايران حكايتهاي غريبتري هم دارد. سنتيترين و ديرپاترين رقباي فوتبال ايران، تيمهايي هستند با مالك مشترك. در حالي كه قوانين هرگز اجازه نميدهند دو تيم با مالكيت مشترك در يك ليگ بازي كنند، اما استقلال و پرسپوليس هر دو متعلق به وزارت ورزش و جوانان (و دهههاي پي در پي متعلق به سازمان تربيت بدني) معروفترين رقابت فوتبال ايران را به نمايش ميكشند، نمايشي كه در واقع غيرحرفهاي بودن فوتبال ايران را به تصوير ميكشد اما هر بار يكصد هزار نفر را به ورزشگاه ميكشاند! يك لحظه تصور كنيد رئال مادريد و بارسلونا يك مالك مشترك داشته باشند، باور كردني است؟
5ـ براي اين فوتبال مهمترين و پندآموزترين برنامه تخصصي، برنامه 90 است، سرآمد برنامههاي ورزشي تلويزيون و همان برنامهاي كه از بقاي تيمهاي بيتماشاگر تهراني در تهران دفاع ميكند و هرگز نميپرسد اين تيمهاي بيتماشاگر دولتي چرا پا ميگيرند، چرا بودجه ميگيرند و چگونه به ليگ برتر ميرسند، در حالي كه يك نفر براي شكستها و پيروزيهايشان هوار و هورا نميكشد.
برنامه 90 هزار و يك موضوع در فوتبال ايران را نميبيند، هيچ موضوع اساسي و سرنوشتسازي را به بحث نميكشد و با رفتاري پوپوليستي هر پرسشي را به نظرسنجي ميگذارد و بينندگانش كه SMSبازهاي شبانه و پي يك جايزه تلويزيوني هستند، درباره كليديترين موضوعات فوتبال نظر ميدهند و مجري برنامه هم آن نظر را به مديران ورزش به سان يك خواست عمومي تحويل ميدهد، فارغ از اينكه ديدگاه كارشناسانه چه باشد. تاسفآور اين است كه عادل فردوسيپور هر هفته بايد به مخاطبانش گوشزد كند در مورد سوالاتي كه پاسخش نظري است و يك پاسخ صحيح ندارد، قرعهكشي بين همه شركتكنندگان انجام ميشود. اين يعني پس از سالها همچنان پيامكها همچون سيل به گزينهاي راي ميدهند كه راي اكثريت را بهدست آورده.
6ـ بحث تقسيم تبعيضآميز بودجه هم در فوتبال دولتي پديد ميآيد؛ وقتي كه يك شهر بدون آنكه يك فوتبالشهر باشد، صاحب بودجههاي چند ده ميلياردي براي تيمداري ميشود و فوتبالشهرهايي كه صاحب تيمهاي ريشهدار و پرتماشاگري مثل ابومسلم، ملوان، [size=24:140fc1d0a7][color=blue:140fc1d0a7]داماش[/color:140fc1d0a7][/size:140fc1d0a7]، نساجي و ... هستند هيچ سهمي از اين بودجهها ندارند. مثال ميخواهيد؟ ذوبآهن چند دهه بدون تماشاگر يا با تماشاگراني كم شمار در اصفهان تيمداري كرد؟ اگر اين بودجه در فوتبال مازندران كه هميشه تيمهايش تنگدست و بحرانزده بودند هزينه ميشد، امروز چند ستاره از فوتبال مازندران پيدا شده بود. تا همين امروز مازندران چندين برابر اصفهان بازيكن توليد كرده، بدون بودجههاي دولتي و بدون تيمداري حرفهاي اما سپاهان و ذوبآهن هر سال خريداران پديدهها و ستارهها هستند. اصفهان در ساليان اخير كه صاحب 2 تيم متمول بود، هرگز نتوانست نسلي از فوتبال اصفهان را به رخ بكشد. فوتبال اصفهان تكستاره داشت اما يك نسل نداشت. در حالي كه فوتبال انزلي پي در پي نسلهايي را ميسازد. يك بندر كوچك به نام انزلي را مقايسه كنيد با نصفجهان.
وقتي سرمايهگذار فوتبال خصوصي نيست، انتخاب منطقه سرمايهگذاري بدون توجه به زيرساختهاي اجتماعي ورزشي و بدون توجه به ميزان علاقهمندي جامعه انتخاب ميشود. انگار خاويار را در اصفهان و گز را در بندر انزلي بستهبندي كنند!
7- در اين فوتبال كار بازيكن خوشفكر و عاقلش بهجايي ميرسد كه مشتش را به سوي مديرعامل پرتاب ميكند، ماژيك را پاي تابلوي رختكن از دست سرمربي ميگيرد و دستور تاكتيكي ميدهد، ميگويد همه چيز مسخره است و از باشگاهي كه 9 سال پيراهنش را پوشيده اخراج ميشود.
باشگاههايي كه در مديريت ستارههاي خود ناكام هستند، اتفاقا بزرگترين تيمهاي اين فوتبال لقب گرفتهاند. استقلال هميشه با جباري و مجيدي دچار سوءتفاهم است و پرسپوليس هم دچار سوءتفاهم هميشگي با علي كريمي. در اين فضاي پر از سوءتفاهم، باشگاهها نميتوانند نمادهاي انساني خود را بسازند. استقلال در بيانيه رسمياش جباري را استقلالي نميداند و مديرعامل پرسپوليس لقبي به كريمي ميدهد كه با تكذيبش فراموش نميشود. سرمايه انساني اين باشگاهها حالا كيست؟
8- در اين فوتبال آنچه حوصله شما را سرميبرد شنيدن اين ادعاي تكراري است كه مديران عامل باشگاهها به زبان ميآورند، اينكه هيچ حقوقي بابت كار در باشگاه دريافت نميكنند. ادعايي كه هم از رويانيان شنيدهايم و هم از فتحا...زاده، حتي در همين روزهاي اخير كه دومي لكسوزش را به بازيكنش بخشيده و معلوم نيست ساز و كار اقتصادي اين باشگاه چگونه است كه مديرعامل اتومبيل شخصياش را بهجاي مطالبات يك بازيكن تقديم ميكند.
اين حرفها اما در اين فوتبال خريداري ندارد. تيتر يك، حرفهاي طنزآلود شواليه فتحا...زاده است و شوخطبعيها و متلكپرانيهاي رويانيان، عكس روز هم ژستهاي علي كفاشيان است پس از صعود افتخارآميزش به جام جهاني.
کاس نژاد[/quote:140fc1d0a7]
چند وقتی هست که فرشاد کاس نژاد داره به نفع تیم مینوسه
