.....>زنگ تفریح< ....

[darestan]

king-mahdi.mihanblog.comجالبه

[mahmood1331]

[size=24:9fe289ea95]تماشاگران برزيلي سر داور را بريدند![/size:9fe289ea95]

تماشاگران برزيلي يک داور را به خاطر کشتن بازيکن تيم‌شان در جريان بازي سر بريدند.

--------------------------------------------------------------------------------

[color=olive:9fe289ea95]
پليس برزيل يک فرد را به اتهام بريدن سر داوري در ليگ آماتور اين کشور بازداشت کرد.

به گزارش ايسنا ، در جريان ديداري که چندي پيش در ليگ آماتور برزيل برگزار شد، "اوکتاويو داسيلوا" قاضي مسابقه "جوسينير دُس سانتوس" را با کارت قرمز از بازي اخراج کرد اما اين بازيکن 30 ساله حاضر به ترک زمين نشد همين مساله باعث شد تا داور به او حمله برده و او را با ضربه‌هاي چاقو به قتل برساند. به دنبال اين واکنش داور، تماشاگران به زمين ريختند و به داور حمله بردند و پس از کشتن او سرش را بريدند تا به بدترين شکل از او انتقام بگيرند.

پليس برزيل به دنبال اين حادثه تلخ تحقيقات خود را براي شناسايي خاطيان آغاز کرد و در حال حاضر يک نفر را متهم اعلام و او را بازداشت کرده است[/color:9fe289ea95]

[mahmood1331]

[color=green:512efcc157][size=18:512efcc157]يك معلم اهل تگزاس، ۴۰ سال است كه يك مدل لباس مي‌پوشد.
به گزارش افکارنیوز، ديل ايربي معلمي است كه در مدت ۴۰ سال تدريس در مدرسه، هر روز يك مدل لباس پوشيده است.

ايربي كه اهل تگزاس است، اكنون ۶۳ سال سن دارد و هنوز هم هنگام حضور در مدرسه، همان لباس‌هاي هميشگي را مي‌پوشد.[/size:512efcc157][/color:512efcc157]

[golsar-boy]

[quote:3f90645fc9="mahmood1331"][color=green:3f90645fc9][size=18:3f90645fc9]يك معلم اهل تگزاس، ۴۰ سال است كه يك مدل لباس مي‌پوشد.
به گزارش افکارنیوز، ديل ايربي معلمي است كه در مدت ۴۰ سال تدريس در مدرسه، هر روز يك مدل لباس پوشيده است.

ايربي كه اهل تگزاس است، اكنون ۶۳ سال سن دارد و هنوز هم هنگام حضور در مدرسه، همان لباس‌هاي هميشگي را مي‌پوشد.[/size:3f90645fc9][/color:3f90645fc9][/quote:3f90645fc9]

1- آیا پول نداشته لباس بخره؟؟؟
2- جنس لباساش خیلی خوب بوده که 40 سال دووم آورده و دلش نمیاد بندازه دور؟
3- یه رگش اصفهانی بوده؟
4- نامزدش بهش گفته اینجوری خیلی خوش تیپی؟
5- تمام علمش تو لباسش بوده؟
6...

[pedram_1367]

این آهنگ رو دانلود کنید ...

http://dl.smusic.ir/Ali%20Lohrasebi%20- ... 128%5D.mp3


یکم آشنا نیست به نظرتون ؟!

[damash_love_rasht]

رشتیه میره تهران سوار اتوبوس میشه ...
به راننده بلیط میده راننده میگه آقا این بلیط ماله رشته که ...
رشتیه میگه :آبره چشتو خوب باز کن ! روش نوشته رشت و حومه

[armin5]

[quote:abd7785ad8="damash_love_rasht"]رشتیه میره تهران سوار اتوبوس میشه ...
به راننده بلیط میده راننده میگه آقا این بلیط ماله رشته که ...
رشتیه میگه :آبره چشتو خوب باز کن ! روش نوشته رشت و حومه [/quote:abd7785ad8]

[armin5]

[quote:55700e9c13="pedram_1367"]این آهنگ رو دانلود کنید ...

http://dl.smusic.ir/Ali%20Lohrasebi%20- ... 128%5D.mp3


یکم آشنا نیست به نظرتون ؟! [/quote:55700e9c13]

خجالتم خوب چیزیه. دیگه نمی تونه بهانه بیاره که این آهنگ داشت از یاد ها میرفت. چون هنوزم خیلی ها گوش می دند .

[nima_beckham]

[align=center:bb5fccd8b6]

[b:bb5fccd8b6][color=black:bb5fccd8b6]دوتا نهال اَصحرا یادگاره
ئی تا دئر قد کشه ئی تا بی عاره
دور آغاجانیبیم بقول می مار
پسر شمشاده دختر توته داره

شیون[/color:bb5fccd8b6][/b:bb5fccd8b6][/align:bb5fccd8b6]

[hamed3]

[size=16:7e06c88818][color=red:7e06c88818][b:7e06c88818]جشنواره فيلم هاي سینمایی رشت :[/b:7e06c88818][/color:7e06c88818][/size:7e06c88818]

[color=blue:7e06c88818][b:7e06c88818]1 - شورش در معلولين (اکشن)
2 - گذر از لب آب (ترسناک)
3 - در کوچه پس کوچه هاي گلسار (عاشقانه)
4 - فرار از لاکان (پليسي)
5 - زير ساعتِ شهرداري (اجتماعي)
6 - قتل در حميديان (جنايي)
7 - شب هاي منظريه (داستاني)
8 - آبرار رشت شينه (حماسي)
9 - داماش شهر باران (ورزشي)
10 - بوي زرجوب (مستند)
11 - اِشغالِ رشت توسط انزليچي ها (تخيلي)[/b:7e06c88818][/color:7e06c88818]

[mahmood1331]

[quote:f2a62a9b8d="mahmood1331"][color=green:f2a62a9b8d][size=18:f2a62a9b8d]يك معلم اهل تگزاس، ۴۰ سال است كه يك مدل لباس مي‌پوشد.
به گزارش افکارنیوز، ديل ايربي معلمي است كه در مدت ۴۰ سال تدريس در مدرسه، هر روز يك مدل لباس پوشيده است.

ايربي كه اهل تگزاس است، اكنون ۶۳ سال سن دارد و هنوز هم هنگام حضور در مدرسه، همان لباس‌هاي هميشگي را مي‌پوشد.[/size:f2a62a9b8d][/color:f2a62a9b8d][/quote:f2a62a9b8d]




[size=24:f2a62a9b8d]با سلام
[color=darkblue:f2a62a9b8d]آقا چطوري عكس بزارم تو سايت كه اينطوري نياد ؟
چه جور ويرايش كنمش ؟


كمك[/color:f2a62a9b8d][/size:f2a62a9b8d]

[hesam150]

[quote:d91fbb5e14="mahmood1331"][quote:d91fbb5e14="mahmood1331"][color=green:d91fbb5e14][size=18:d91fbb5e14]يك معلم اهل تگزاس، ۴۰ سال است كه يك مدل لباس مي‌پوشد.
به گزارش افکارنیوز، ديل ايربي معلمي است كه در مدت ۴۰ سال تدريس در مدرسه، هر روز يك مدل لباس پوشيده است.

ايربي كه اهل تگزاس است، اكنون ۶۳ سال سن دارد و هنوز هم هنگام حضور در مدرسه، همان لباس‌هاي هميشگي را مي‌پوشد.[/size:d91fbb5e14][/color:d91fbb5e14][/quote:d91fbb5e14]




[size=24:d91fbb5e14]با سلام
[color=darkblue:d91fbb5e14]آقا چطوري عكس بزارم تو سايت كه اينطوري نياد ؟
چه جور ويرايش كنمش ؟


كمك[/color:d91fbb5e14][/size:d91fbb5e14][/quote:d91fbb5e14]
دوست عزیز؛ اگه می خواید از کامپیوتر خودتون عکسی رو تو سایت بذارید، می تونید اینطوری انجام بدید. من که اینطوری آپلود می کنم:
1- اول عکس رو با یکی از سایت های آپلود عکس رایگان و دائمی، آپلود کنید.
2- روی گزینه ی پیشنمایش در پایین پست ارسالی کلیک کنید.
3- روی گزینه ای که عکس کوه و خورشید داره، کلیک کنید.
4- حالا از آپلودسنتر لینک عکس آپلودشده رو در این کادر کپی کنید و ok رو کلیک کنید.
5- با کلیک روی گزینه ی ارسال عکس مورد نظر تو سایت قرار می گیره.

[RASHTBOY]

[b:d0717e0ba5][color=red:d0717e0ba5]موضوع انشا:«ازدواج را توصیف کنید»/طنز [/color:d0717e0ba5][/b:d0717e0ba5]

[color=darkblue:d0717e0ba5]پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»


بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.


مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.


بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»


بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای تلویزیون ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»


پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... [b:d0717e0ba5]راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»[/b:d0717e0ba5]، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.


به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد.


ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند![/color:d0717e0ba5]

[hesam150]

به یاد مرحوم میرسهیل؛ معلم شیمی بود. همیشه خندان و باانرژی. به یاد فریادهای ((میرسهیل میرسهیل)) بچه ها که در مدرسه می پیچید و اکنون خیلی وقت است که آن فریادها در دیوارهای مدرسه حبس شده اندو با دلتنگی به عکس های تو بر دیوار روبه رو نگاه می کنند.
راستی استاد ای کاش میشد یه بار دیگه پیوند داتیو رو توضیح بدین یا ساختار لوویس رو با چند تا خودکار و مداد نشون بدین یا یه بار دیگه به خاطر جیم زدن به ما لقب summer man بدین یا.........
روحتون شاد و یادتون گرامی
[img:c9a17602c3]http://www.8pic.ir/images/31390841991977479549.jpg[/img:c9a17602c3]

[The_King_of_rasht]

اسمتون رو به ژاپنی بنویسید:

[img:66e696bf99]http://www.8pic.ir/images/01478956015355110444.jpg[/img:66e696bf99]